سید سعید موسوی ثمرین
سازمانها نهادهایی انسانی هستند، بدین معنی که از حیث امکانی، امکان ظهور و بروز هرگونه سازمانی در دنیای واقع موجود است. به عبارت دیگر سازمانها، نوعاً، دارای ماهیتی طبیعی ممتازی نیستند. در واقع این انسان است که نشئۀ خاصی از وجود را از طریق سازمان در عرصۀ هستی متجلی میسازد. از این منظر باید توجه کرد که اِعمال هرگونه رهیافت منطقی و تمامیتخواه در موضوع ماهیت سازمان و فرآیندهای اجرایی آن نمیتواند وافی به مقصود باشد. مهمترین مسئلۀ رویکردهای منطقی این است که با اتکا بر آن تنوع هزارسوی موجود میان سنتهای متنوع سازمانی به هیچ انگاشته میشود. گویی سازمانها از آدم ابوالبشر علیهالسلام تا به امروز همگی حداکثرسازی سود را در سرلوحه داشتهاند. دیدگاه منطقی به دنبال فهم کُنه سازمان برنمیآید، بلکه به طور معناداری در پی نشاندن دستگاه تحلیلی خود بر تن واقعیت است. تذکر نسبت به این نکته از آن جهت مهم است که امروزه از منظر برخی از اندیشمندان علوم اجتماعی و به طور مشخص اقتصاددانان جریان اصلی علم اقتصاد، سازمان سرمایهداری به مثابه گونۀ یکۀ سازماندهی اقتصادی امکان ظهور گونههای متفاوت سازمان را منتفی ساخته است. از این منظر،
«امکان ظهور سازمانهایی که در ظاهر امر به غایتهای دیگری غیر از سود، گردش مالی و درآمد گرایش نشان میدهند، توهمیبیش نیست؛ واقعی نیست؛ در باطن امر، سازمانها بدون التزام به منطق سود نمیتوانند پایدار باشند؛ سازمان چارهای ندارد جز اینکه به مثابه حلقهای از زنجیرۀ کالاییسازی جامعه عمل کند. به عبارت دیگر حتی اگر سازمانهایی در عرصۀ واقع به این دعاوی دست یازیدهاند، بررسی عمیق الگوریتم عملکرد ایشان نشان خواهد داد که مفرّی از تبیین فراگیر بنگاه حداکثرکنندۀ سود وجود ندارد.»
اما آیا در بطن این رویکرد تمامیتخواه، غفلتی از جملۀ آغازین متن صورت نگرفته است؟ وجه انسانی و امکانی سازمان در تبیینی که در سطور فوق معرفی گردید، آیا مورد توجه واقع شده است؟[۱] به نظر میرسد سازمان (اگر واقعاً قبول کنیم که حداکثرکنندۀ سود است) بیش از آنکه از حیث پدیدارشناختی حداکثرکنندۀ سود باشد، در چارچوب نهادینهشدۀ سرمایهداری که از سوی شیوۀ حکمرانی نئولیبرال تعبیه و ترویج میشود، بدین سرنوشت محتوم کشانده شده باشد. با این حال همواره این سئوال در برابر منتقدان نظم موجود سرمایهداری وجود دارد که روششناسی تأسیس سازمانهای متمایزی نسبت به سرمایهداری چیست؟ به عبارت دیگر این مسئله پیشاروی منتقدین قرار دارد که بهراستی در بطن چونان تمامیتخواهی فراگیری بهترین مسیر برای خروج از این وضع چیست؟ آیا باید بهکلی از این سیستم خروج کرد؟ آیا باید بهکلی فعالیتهای معطوف به تولید ثروت را رها کرد و به جانب فعالیتهای عامالمنفعه متمایل شد؟ و یا میتوان از درون این سیستم به اصلاح آن پرداخت؟ به عبارت دیگر آیا امکان دارد به تأسیس سازمانی مبادرت ورزید که در ضمن توجه به تولید ثروت و فعالیت انتفاعی میتواند به مثابه سازمانی متمایز نسبت به سازمانهای متعارف سرمایهداری تلقی شود؟ در ادامه از طریق بررسی موردی سازمانهای ایمانمحور به این مسائل پرداخته شده است.
سازمان ایمانمحور
سازمانهای ایمانمحور[۲] سازمانهایی مردمنهاد هستند که در دهههای اخیر جایگاه خود را به عنوان سازمانهایی اثربخش در پیشبرد خدمات اجتماعی تثبیت کردهاند. سازمان ایمانمحور به سازمان، گروه، برنامه یا پروژهای اطلاق میشود که خدمات انسانی را از طریق عامل ایمان سازماندهی مینماید. عامل ایمان بخش جداییناپذیر سازمان تلقی شده و از طریق رهبران، نیروی کار و داوطلبان آن ابراز میشود. (کالهون، ۲۰۰۳) به طور کلی این سازمانها وابسته به مجامع مذهبی مثل کلیسا، مساجد و… هستند؛ مجامعی که به دلایل خاص و به تناوب به دنبال افزایش رفاه اجتماعی یا تمهید بسترهای لازم برای ارتقای بعضی ارزشهای خاص اخلاقی و دینی هستند. همچنین جنسن (۲۰۰۱) سازمانهای ایمانمحور را به عنوان ارائهدهندگان خدمات اثربخش با توجه به تواناییشان در ارتباط برقرار کردن بین افراد و اجتماعات از طریق یک شبکۀ ایمانی یا بر مبنای نیت برمیشمارد. از نظر کلارک نیز سازمان ایمانمحور سازمانی است که افراد را بر اساس یک شبکۀ ایمانی برای تاثیرگذاری در جامعۀ مدنی منسجم میکند. سازمان ایمانمحور یک قوۀ نوظهور است که پیشتاز ایجاد تغییر در جامعه از طریق روابط گروهی و همگانی میباشد. (کلارک، ۲۰۰۶) از این منظر سازمان ایمانمحور هویتی است که برای بسیج افراد حول محور ایمان در راه رسیدگی به نیازهای جامعه طراحی شده است. اما از حیث تاریخی از نظر والاس (۲۰۰۱) همواره سازمانهای ایمانمحور حجم زیادی از نیروهای داوطلبانه اجتماعی ملتها را در طولانیمدت فراهم نمودهاند. در بعضی از منابع این دسته از سازمانها در ذیل سازمانهای غیرانتفاعی دستهبندی شدهاند. بااینحال یکی از نقاط تمایز این سازمانها با سازمانهای غیرانتفاعیِ سکولار تقدم اعتقاد و ایمان به خدا برای نیل به عمل اجتماعی است. بنابراین خاصیت غیرانتفاعی و همچنین حیثیت ایمانی این سازمانها دو مقوّم اساسی و وجودی این سازمانها هستند.
لازم به ذکر است ماهیت فعالیتهای این سازمانها لزوماً فرهنگی نیست و در بسیاری موارد کلیساها و یا سایر مجامع مذهبی دارای سازمانهایی هستند که موضوع فعالیت آنها کاملاً اقتصادی است. بنابراین در این نوع از سازمانها میتوان امکان ظهور بنگاههایی اقتصادی که با عدول از منطق حداکثرسازی سود و بر مبنای دریافتی ایمانی از عالم به فعالیت میپردازند، متصور است. این سازمانها به دلیل عدم پیروی از منطق سود همواره به صورت خیریههای داوطلبانه کوچکمقیاس ظاهر میشوند و به دنبال گسترش نیستند و عمدتاً معطوف به بازتوزیع اقتصادی هستند تا تولید ثروت و ارزش افزودۀ اقتصادی. البته اگر بخواهیم تعاریفی از قبیل تعریف کلارک (۲۰۰۷) را مبنا قرار دهیم که بر آن مبنا سازمان ایمانمحور سازمانی است که از اجتماعی ایمانی تشکیل شده است، از حیث منطقی نمیتوان امکان ظهور بنگاههای غولپیکر اقتصادی ایمانمحور را منتفی دانست. اما به هر جهت طرفداران این رویکرد تمایلی به گسیل مفهوم سازمان ایمانمحور بدین سمت ندارند.
ارزیابی: مدلی فراگیر یا حرکتی خُرد و در سایه؟
نکتهای که در مورد سازمانهای ایمانمحور وجود دارد این است که واضعان آن هرگز به عمومیو فراگیر شدن این جنس از سازمانها نمیاندیشند. در واقع سازمان ایمانمحور به طور ضمنی پذیرفته است که توانایی شمولیت را دارا نیست و از این جهت در حاشیۀ نظام سرمایهداری به حیات خود ادامه میدهد. سخن از تغییر نظم موجود و یا شورش علیه نظم فعلی در نظام سرمایهداری مستلزم درانداختن طرحهایی کلان برای بازآرایی نظام سازمانها و بنگاهها است؛ چیزی که ایدۀ سازمان ایمانمحور بدان نمیاندیشد. از نظر بریدنتال (۱۹۹۸)، در دورۀ قرون وسطی آگوستین قدیس[۳] پیشنهاد کرد که تمام روابط بشری باید بر اساس کارهای خیریه و نیکوکارانه پایهریزی شود؛ در حالیکه، سازمانهای ایمانمحور نمیخواهند به مثابه بینشی عمومیطرح موضوع شوند. از این منظر اصلاح لازم در فرآیند سازماندهی جوامع آن وقتی حاصل خواهد شد که سازوکارهای عمومیِ دیگری غیر از سازوکارهای فعلی جایگزین شود. از این منظر سازمان ایمانمحور به طور کلی در جانب رویکردهایی قرار میگیرد که هرگونه ورود به بازی را در چارچوب شرایط سرمایهداری و به نیت اصلاح آن ناممکن میدانند. بنابراین طبیعی است که سازمانهای ایمانمحور هدف تولید و انباشت ثروت را به طور کلی رها میکند و در واقع در پی حدگذاری اخلاقی از بیرون برای سرمایهداری برمیآید.
نوع دیگری از مخالفتها با این رویکرد به توجه صِرف آن به حیث غیرانتفاعی میپردازد. از این منظر بذل توجه صِرف به حیث غیرانتفاعی، عملاً تعداد زیادی از بنگاهها را از ذیل چتر تبیینی این رویکرد بیرون کرده است. همچنین مقید شدن این سازمانها به مقولۀ ایمان رهزنِ اندیشه است، چه، هنر یک تئوری عمومیدر مورد بنگاهها این است که بتواند تبیین خود از بنگاه را در چنان نظامیاز مفاهیم در هم تنیده و منسجم ارائه نماید که همۀ رویکردها بتوانند در ذیل آن ایفای نقش کنند. در واقع مفهومیمثل سود از سوی تئوری متعارف بنگاه به مثابه یک مفهوم عمومیمطرح شده است، در حالیکه، رویکرد سازمانهای ایمانمحور با طرح مفهوم ایمان به مثابه علت وجودی بنگاه تعداد زیادی از بنگاهها را از دایرۀ عمومیت تحلیلیِ خود خارج کرده است. برای اصلاح تئوری متعارف بنگاه نیازمند تئوریهایی هستیم که بتواند فعالیت اقتصادی بنگاهها اعم از انتفاعی و غیرانتفاعی را در بستری عمومیغیر از بستر منطق سود تبیین کند. عدم توجه به این موضوع از سوی این رویکرد، به طور ضمنی، در حکم پذیرش این امر از سوی ایشان است که بنگاهها به هنگام مبادرت به عمل انتفاعی و اقتصادی یقیناً و بیبروبرگرد در چارچوب منطق سود عمل میکنند و اساساً باید بکنند.
به نظر میرسد عللی که از سوی مخالفین ابراز شده است، نمیتواند اهمیت سازمانهای ایمانمحور را دچار چالش نماید. سازمان ایمانمحور بر پایۀ این فرض ضمنی بنا شده است که نرمافزار سرمایهداری بسیار بیش از آنکه در بادی امر به نظر میرسد فراگیر شده است. در چونان شرایطی سخن گفتن از طرحی کلان که بتواند بدیل بنگاههای متعارف این نظام اجتماعی باشد، اگر گزافه نباشد، خامدستی است. از این منظر منطق بنگاهداری سرمایهداری توانایی بسیاری در حل کردن رویکردهایی را در خود دارد که با سادهاندیشی به بده-بستان و تعاملِ با آن مبادرت میورزند. هر نوع رویکردی که در غیاب بسترهای لازم به «حکواصلاح این نظام از درون آن» بپردازد، به طنزآمیزترین شکل ممکن به اسارت آن درمیآید، در حالیکه، رویکرد سازمان ایمانمحور با حفظ مرزهای خود با نظام سرمایهداری و قبولِ حرکتِ در حاشیۀ آن خلوص و جذابیت خود را حفظ مینماید. از این منظر مهمترین نکته برای طراحی فرآیندی گامبهگام و عملیاتی برای اصلاح نظام سازمانیِ سرمایهداری، جدی گرفتن آن و یا به عبارتی پرهیز از «دستِکم گرفتن» آن است. بدون شکلگیری انواعی از سازمانهای «واقعاً متفاوت» در حاشیۀ نظام سرمایهداری که بتوانند برای مدتی در برابر فشارهای استثماری سرمایهداری دوام آورند، نمیتوان امید به اصلاح سرمایهداری و بنگاههای حداکثرکنندۀ سود داشت. در این میان هم باید به ایمان به مثابه مقوم سازمانهای ایمانمحور نظر داشت و هم اینکه کارکردهای اجتماعی، ساختارهای سازمانی، فرهنگ سازمانی و نظام توزیع منافع سازمانی را مدامومدام به محک ایمان گزارد، تا خلوص این سیستم حفظ شود. در این صورت میتوان سودای عمومیت یافتن چنین سازمانهایی را در سر پروراند.
۱٫ البته طرفداران اقتصاد متعارف میتوانند بگویند که حکم ایشان در مورد سازمان ربطی به مطلقانگاری ندارد. آنها ادعا خواهند کرد که این ترتیبات سرمایهداری است که فضای امکان بنگاههای متفاوت را از آنها سلب کرده است. به عبارت دیگر میتوان وجه امکانی و انسانی سازمان را پذیرفت، ولی همچنان، به «عاقبتبهشر» شدن سازمانهایی حکم کرد که در بیتوجهی به ترتیبات تمامتگونۀ سرمایهداری دم از تغییر زده و مخالفخوانی میکنند. این موضوع در ادامۀ متن مورد بررسی واقع شده است.
[۲].Faith-Based Organization (FBO)
[۳] Saint Augustinus (354-430)