سید سعید موسوی ثمرین /
در بادی امر اینگونه تصور میشود که مقوله فرسودگی، مشکلی است که از ضعف مدیریت شهری به طور اعم و عدم تخصیص بهینه فضای شهری، فقدان نهادهای کارآمد برای جاری کردن معماری پیشرفته در کالبد شهر و… به طور اخص، ناشی شده است. در این تصور ابتدایی، مقوله فرسودگی مقولهای است که به مثابه یک معضل فیزیکی دامنگیر شهر میشود و بدین ترتیب حل و فصل آن منوط به کاربست چارچوب مشخصی از راهکارهای مدیریتی، مهندسی-معماری و اقتصادی است. اما کمیتعمق در این موضوع به خوبی نشان خواهد داد که این تصور مبتنی بر یک برداشت خام و سطحی از موضوع فرسودگی سامان یافته است. معضل فرسودگی باید به مثابه مقولهای بازتابی فهم گردد. فرسودگی در این منظر، بازتابی است از سلسلهای از مسایل و معضلات که فقط بخشی از آنها -آنچنان که ذکر آن رفت- ناشی از موضوعات مدیریتی و… است. این مسایل در حوزههای مختلف فرهنگی، اقتصادی و سیاسی قابل بازشناسی هستند و ماهیتاً ناظر بر روابط مابین نهادهای یک شهر شکل گرفتهاند. به عبارت دیگر همانطور که میوهای کممایه و نحیف، نتیجه یک درخت کممایه است، مقوله فرسودگی نیز بازتابی است از روابط بیسامان شهر در حوزههای مختلف.
از سویی روشن است که وقتی مسئلهای را اینگونه تعریف میکنیم، ناچار راهبرد حل و فصل آن نیز باید به سیاقی اینچنین صورتبندی شود. در فقدان یک رویکرد همهجانبهنگر به معضل فرسودگی، تلاش برای رفع معضل فرسودگی، در بهترین حالت راهی به پیش نخواهد برد. اما تمهید رویکرد همهجانبهنگر به مقوله فرسودگی، انتظاری است که فقط الگوهای کلان معطوف به توسعه از پسِ آن برمیآیند. الگوهایی که به طور نظاممندی مایههای ریشهایِ یک زیستبوم را از طریق کاربست سازوکارهایی مدون و متلائم در میوههایشان متجلی میسازند. این الگوها همان دکترینهای جامعی هستند که هم در قالب حلقههای پیشینی متضمن نگاهی خاص به دنیا، انسان و… هستند، و هم رویکردهای خاصی -که در نسبتی روشن با حلقات پیشین شکل گرفتهاند- را در امر سازماندهیِ شهر -در اینجا شهر به مثابه واحد تحلیل فهم شده است- از خود صادر میکنند. از این منظر فرسودگی، معضلی است که از معضل بنیادیتر «عدم توازن» میان مفاد مبنایی یک سیستم پویا و «سازوکارهای پیشبرد امور» در آن سیستم ناشی شده است.