برگزیده‌ها
خانه » تازه‌ها » شاکلۀ ارزشیِ جامعۀ آرمانی از منظر معرفت و تفکر اسلامی

شاکلۀ ارزشیِ جامعۀ آرمانی از منظر معرفت و تفکر اسلامی

مقالۀ «شاکلۀ ارزشیِ جامعۀ آرمانی از منظر معرفت و تفکر اسلامی» در دوفصلنامۀ تخصصی پژوهشنامۀ علوم انسانی وابسته به جامعه‌المصطفی، سال دوم، شمارۀ دوم، پاییز و زمستان ۱۳۹۳، چاپ شده است.

شاکلۀ ارزشیِ جامعۀ آرمانی از منظر معرفت و تفکر اسلامی

حسین رمضانی

چکیده

حرکت تکاملی جامعۀ انسانی نیازمند آرمانی ارزشی به‌عنوان غایت فرازمانی و فرامکانیِ تحول و صیرورت فرد و جامعه است، تا در امتداد ارزشیِ آن آرمان، مطلوبیت‌های زمانی و مکانی در عرصه‌های مختلف فرهنگ، علم، هنر، سیاست، اقتصاد، امنیت، تعلیم و تربیت، روابط بین‌الملل و … شناسایی شده و عملکردهای موردنیاز  بر اساس آن جهات ارزشی راه‌اندازی شوند. نوشتار حاضر، سعی نموده با مراجعه به آموزه‌های قرآن و عترت (علیهم‌السلام)، ابعاد، ساختار و محتوایِ ارزشیِ جامعۀ آرمانی اسلام را شناسایی و تبیین نماید. از آن جهت که وضعیت اجتماعی یک وضعیت پیوستار است و عرصه‌های مختلف و متنوع جامعه پیوندی شبکه‌ای با هم دارند سعی شده پیوند ساختاری و طولی و عرضی ارزش‌های جامعۀ آرمانی درک شود تا بدین‌ترتیب، تبیینی یکپارچه و پیوستار از هویت آرمانیِ جامعۀ اسلامی‌به دست آید. این هویت آرمانی، مبین جهات ارزشی جامعه‌ای است که انسان در آن به‌سوی تعالی و خلافه‌اللهی سیر و صیرورت می‌یابد و مظهر توحید است.

کلیدواژه‌ها: انسان، جامعه، آرمان، جامعۀ آرمانی، تحول، صیرورت، تکامل، تعالی، خلافه‌اللهی

مقدمه

حرکت حیاتیِ انسان، در انحاء احوال و اطوار و مراتب در بُعد فردی و اجتماعی در حال جریان است. درواقع، استمرار وجودی انسان همراه است با بروز فعلیت‌هایی که در فطرت فرد به نحو استعداد نهاده شده‌اند و متأثر از فطرت فردْ نهادهای اجتماعی و هویت ساختاری و ارزشیِ جامعه را شکل می‌دهند. بدین‌ترتیب، حیات انسان همراه با شکوفندگی است؛ و شکوفایی یعنی ظهور استعدادهای مکتوم در نهاد فرد و به تبع فرد جامعه، البته متناسب با شرایط زمینه‌ای اعم از شرایط زمانی و مکانی. درواقع، بستر اجتماعیِ ظهور استعدادها، فرهنگ است. فرهنگ هویت اندیشه‌ای، باوری و سلوکی یک قوم است که در هر برهۀ زمانی خود را در زیست بوم و جغرافیای زیستِ یک قوم جلوه‌گر می‌سازد.

همانند هر حرکت دیگری، حرکت حیاتی فرد و جامعه دارای مقصد، بستر، محرِّک و متحرک است. متحرک حقیقی و اصیل، نفس انسان است؛ از آن جهت که وجودی سیال و رو به تکامل و تعالی دارد؛ و به تبع فرد انسانْ جامعه نیز دارای حرکت است؛ چراکه هویتی پیوسته با افراد دارد و درواقع، جامعه هویت اجتماعیِ افراد است. محرِّک این حرکت، میل فطری انسان به «خوب‌تر زیستن» است؛ مفهومی‌که از آن با لحاظ معانیِ بعضاً متفاوت به تکامل، بهروزی، رفاه، صیانت ذات، شکوفایی، سعادت و تعالی یاد می‌شود. این میل سرشته در نهاد انسان است و از این‌رو ریشه در فطرت و غریزۀ انسانی دارد و هر دو بُعد طبیعی و مابعدالطبیعیِ وجود انسان را دربرمی‌گیرد. بستر حرکت حیاتیِ انسان، همان هویت اجتماعیِ انسان است از آن جهت که اجتماع بستر ظهور توانمندی‌های افراد انسان است و مهد رشد و شکل‌گیریِ شخصیت افراد است. درواقع، اجتماع محل سرریز فضائل و رذائل فردی است و علاوه بر آن محل ظهور شکل‌های جدیدی از حقایق انسانی است که وابسته به هویت اجتماعیِ انسان هستند؛ اموری که از آن‌ها به امور اعتباری یاد می‌شود.

مقصد حرکت حیاتیِ انسان عبارت است از آن چیزی که بایسته است غایت سیر و صیرورت وجود فرد و جامعه به‌سوی آن باشد. چیستیِ این مقصد مسئله‌ای سترگ است که هر دستگاه نظری و مکتب بینشی بر اساس مبانی هستی‌شناختی‌اش پاسخی خاص بدان می‌دهد. پرسش‌های اساسی‌ای که ذیل این مسئله طرح می‌شوند عبارت‌اند از این‌که مقصد سیر و صیروت حیات انسان در بستر تحولات فرد و جامعه چیست؟ این مقصد چگونه درک می‌شود؟ چگونه حقانیت و وجاهت ارزشیِ آن اثبات می‌شود؟ حائز چه مراتبی است؟ و چگونه در نسبت فرد و جامعه محقق می‌شود؟ آیا فرد انسان فارغ از جامعۀ خود دارای مقصدی برای زندگی است یا این مقاصد هم‌پوشانی دارند؟ در این نوشتار سعی شده شاکلۀ ارزش‌های آرمانی جامعۀ اسلامی‌مبتنی بر مبانی نظری و ارزشی معرفت و حکمت اسلامی‌تاحدودی تبیین شود و سؤالات آمده در اینجا حتی‌الامکان پاسخ یابند. بدین‌ترتیب، این نوشتار تلاش دارد مبتنی بر آموزه‌های قرآنی و روایی، درکی مستدل و نظری از هویت آرمانیِ جامعۀ اسلامی‌ارائه دهد. این درک آرمانی، درکی پیشینی[۱]، فرازمانی و فرامکانی از ارزش‌های اصیل انسانی است که آموزه‌های قرآنی و سنت اسلامی‌آن را به دست می‌دهند. بدین‌سان، درک آرمان حرکت حیانی انسان مسلمان در ابعاد فردی و اجتماعی، الگویی ارزشی را پیش می‌نهد که در خدمت درک مطلوبیت‌های زمانی و مکانیِ جامعه قرار می‌گیرد. درواقع، مطلوبیت‌ها مبتنی بر یک الگوی آرمانی است که فهم می‌شوند، البته در تناسب و تطبیق با شرایط اقلیمی، تاریخی و فرهنگیِ هر قوم. بدین‌ترتیب، وجود یک برداشت و انگاره از وضعیت آرمانیِ فرد و جامعۀ اسلامی‌مقدمۀ هرگونه حرکت توسعه‌ای و پیشرفتی است.

  1. تمهیدی مقدماتی در باب چیستی وضعیت اجتماعی، حرکت تکاملی و افقِ آرمانیِ انسان و جامعه

پیش از آن‌که به بیان شاخصه‌های ارزشی جامعۀ آرمانی بپردازیم، لازم است درک شود که اساساً هویت اجتماعیِ انسان از منظر معرفت و حکمت اسلامی‌چه تعریفی دارد و دیگر این‌که وجه آرمانیِ این هویت چیست و چه نسبتی با حرکت تکاملی یا صیرورت وجودی فرد و جامعه دارد.

چنان‌که با نظر تحلیلی به ساحت جامعه نظر نماییم، عناصر و مقومات دخیل در ایجاد وضعیت اجتماعی عبارت‌اند از: فرد، جامعه و روابط متقابل این دو. آنچه مشخص است این است که انسان هویتی عینی و شخصی دارد، مستقل از هر امری بیرون از ذاتش؛ این هویت شخصی به واسطۀ خودآگاهیِ انسان قابل تأیید است.[۲] هویت شخصی انسان برگرفته از نفخۀ الهی است؛ بنابراین انسان سرشتی الهی دارد.[۳] درواقع، هویت شخصی انسان ناشی از بهره‌مندی و تواناییِ او در تفکر کردن، متمایل شدن و فعالیت نمودن است. این سه بُعد از توانمندی‌ها، سه ساحت ذهنی، قلبی و رفتاری را در حیات فردی می‌گشایند.[۴] هویت شخصی انسان یعنی ابعاد توانمندی‌های انسان، آزاد آفریده‌شده‌اند؛ یعنی انسان در نحوۀ راه‌اندازیِ این توانایی‌ها دارای اختیار فردی است.[۵] و چنان‌که پیش‌تر بیان شد، توانمندی‌های انسان، نهاد یافته در درون و فطرت انسان‌اند.[۶] مجموع توانمندی‌های فکری، قلبی و رفتاری انسان در بدایت امر، هویت استعدادی انسان را شکل می‌دهند.[۷] این هویت استعدادی، امانت الهی است.[۸] و همین هویت استعدادی و مختار انسان مبنای وجدان اخلاقی و مسئولیت انسان در قبال سرنوشت (کمال یا انحطاط) خود است.[۹] سرنوشت انسان با نحوۀ به کار افتادن توانمندی‌های انسان رقم می‌خورد؛ و انسان در قبال سرنوشت خود مسئول است. درواقع، انسان سرنوشت خود را که همان هویت خود اوست با نحوۀ استفاده‌اش از توانمندی‌هایش خلق می‌کند. [۱۰]

اما واقعیت غیرقابل انکار دیگر آن است که انسان به‌حسب طبیعت ذاتی‌اش، مدنی‌الطبع است؛ و یا به تعبیری دیگری حیث التفاتی اجتماعی[۱۱] دارد. این بدان معناست که دیگران ازآن‌جهت که موضوع یا طرف تفکر، تمایل یا عمل انسان قرار می‌گیرند دخیل در هویت و درنتیجه، سرنوشت انسان هستند.[۱۲] درواقع، گرایش طبیعی انسان به زندگیِ جمعی ریشه‌ای فطری دارد. انسان فطرتاً متمایل به همنوع‌اش است؛ نه آن‌که نیازهای معیشتی، او را اجبار به این انتخاب نموده باشد. بدین‌سان، اجتماع، به لحاظ عینی و انضمامی، ناشی از تجمع انسان‌ها در کنار هم و مشارکت (نقش‌پذیریِ) ایشان در راستای پاسخ‌گویی به نیازهای حیاتی (طبیعی، عاطفی و معنوی) است؛ اما به لحاظ ذهنی و انتزاعی، ناشی از درهم‌تنیدگی وجود هم‌پیوند یا حیثیت‌های التفاتی ایشان است.[۱۳] کارکردهای اجتماعی یعنی توان ویژۀ یک عنصر یا کنشگر اجتماعی در پاسخ‌گویی به یک نیاز یا ایجاد یک ارزش اجتماعیِ مورد اعتنا برای همگان، مبنای تقسیم جایگاه‌های اجتماعی هستند.[۱۴] این مقوله‌ای است که با نظر دقیق قابل رؤیت است و از ارسطو گرفته تا دورکیم بدان اذعان دارند.[۱۵]

پیرامون کارکردهای یکسان یا نزدیک به همِ اجتماعی، همگرایی‌های اجتماعی یعنی واحدها، سازمان‌ها و نهادهای اجتماعی شکل می‌گیرند. درواقع همگرایی‌های مدنی و اجتماعی در قالب واحدها، سازمان‌ها و نهادهای اجتماعی بر اساس منطق «نیاز و کارکرد» شکل گرفته و ساختاری از تعاملات اجتماعی را فراهم می‌آورند که مبنای اتصال و ارتباط افراد درون واحدها، سازمان‌ها و نهادهای اجتماعی است. بدین‌سان، فرد از آن حیث که در هم‌پیوندی اجتماعی قرار دارد درگیر همگرایی‌های اجتماعی شده و علاوه بر هویت اولیۀ فردی خود، هویت ثانویۀ اجتماعی نیز می‌یابد. این هویت ثانویه در واقعیت انضمامی‌و عینی، دارای اتحاد واقعی با هویت اولیۀ فرد است و تنها به‌حسب انتزاع ذهنی از هم متمایزند.[۱۶] کما این‌که فرد و جامعه دارای نسبتی تعاملی با هم‌اند. بدین‌ترتیب، فرد انسان، در عین این‌که هویت فردی‌اش را از دست نمی‌دهد و به تبع آن آگاهی و وجدان اخلاقیِ فردی‌اش را حفظ می‌کند، دارای هویتی اجتماعی نیز هست که نشانۀ آن تعلقات و انتساب‌های اجتماعیِ اوست. از سوی دیگر، ارتباطات اجتماعی در بستر محدوده‌های جغرافیایی، فرهنگی و تاریخی شکل می‌گیرند؛ درنتیجه، علاوه بر، منطق نیاز و کارکرد، اشتراک جغرافیایی، فرهنگی و تاریخی سبب ایجاد پیوندهای کلان اجتماعی در یک اقلیم یا سرزمین می‌شوند.[۱۷]

اما در خصوص تحول حیاتی انسان به لحاظ فردی و اجتماعی، باید به هویت صیرورت‌یابندۀ انسان توجه کرد. اساساً انسان وجود و انیتی رو به پیشرفت دارد؛ به عبارت دیگر، انسان هویتی سیال و رو به تکامل و کمال دارد و این معنا امری شهودی است. (کمال‌گرایی)[۱۸] گرچه تکامل و کمال انسان وجه فردی و واقعی در نفس‌الامر وجود فرد دارد لکن باید در نظر داشت که تکامل و تعالیِ انسان در بستر حیات اجتماعی رقم می‌خورد؛ چراکه انسان گریزی از پیوندهای اجتماعی ندارد. این بیان مفید نفی اختیار از انسان نیست؛ چراکه انسان با آزادی و اختیار خود است که روابط و رفتارش را انتخاب و سامان می‌بخشد. بدین‌سان تکامل و تعالی فردی با تکامل و تعالیِ اجتماعی مساوق است؛ به عبارت دیگر، جامعۀ رشد یافته، جامعه‌ای است که بیشترین افراد آن برترین کمالات ذهنی، عاطفی و رفتاری را دارا هستند.

مبادیِ تکامل و کمال انسان، هویت استعدادی و آزادیِ اوست یعنی توانایی تفکر آزاد، تمایل آزاد و رفتار آزاد. نکته‌ای که توجه بدان لازم است این است که میل ذاتی انسان به کمال، با خلاقیت و ساختن همراه است. خلاقیت و ساختنْ نزد انسان وجه نظری، عاطفی و رفتاری دارد. خلاقیت و ساختنِ انسان همچون وجود فردیِ او هویتی التفاتی دارد یعنی رفتار (خروج از قوه به فعلیت) انسان در همان حال که به هویت خودِ او شکل می‌دهد به هویت اجتماع نیز شکل می‌دهد. همان‌طور که پیشتر نیز بیان شد، حیث التفاتی اجتماعیِ هویت انسان، مبنای مسئولیت او در قبال دیگران و جامعه است.[۱۹]

به‌طور مشهود، ملاحظه می‌شود که رفتارهای فردیِ انسان در بستر واحدها، سازمان‌ها و نهادهای اجتماعی یعنی در تاروپود ساختارهای اجتماعی رخ می‌دهند. (به‌عنوان‌مثال، فردی‌ترین رفتار انسان یعنی عبادتِ پروردگار بر طبق شریعت رقم می‌خورد و شریعت یک واقعیت اجتماعی است.) بر این اساس، میل ذاتی انسان به کمال، خواه‌ناخواه حرکت اجتماعی را از طریق مشارکت در ساختارهای اجتماعی رقم می‌زند.[۲۰] درنتیجه، حرکت اجتماعی یا دیالکتیک اجتماعی یعنی حرکت شبکۀ روابط هم‌پیوندی افراد انسانی یا ساختارهای اجتماعی.

اما مبادی حرکت تکاملی اجتماع، عبارت است از همان مبادیِ حرکت تکاملی افراد انسان که در یک اجتماع و در ضمن واحدها، سازمان‌ها و نهادهای اجتماعی در پیوند با یکدیگر قرار دارند؛ یعنی افکار، تمایلات و رفتارها.[۲۱] بدین‌ترتیب، آرمان جامعۀ انسانی، امتداد اجتماعی آرمانِ فرد است؛ یا به‌عبارت‌دیگر، آرمان فرد (فرد مثالی و انسان نوعی به‌مثابه «حیّ متألّه»)، آرمان جامعۀ انسانی است.[۲۲] درواقع، به لحاظ ارزشی جامعه در خدمت تعالی فرد است؛ اما به لحاظ ماهوی، صوری و ساختاری، جامعه دارای ابعاد اعتباریِ پیچیده‌ای است که متناسب با نیازها و کارکردها و غایات واسط مادی و معنوی، در طول زمان شکل گرفته‌اند. با این‌حال، در همۀ ابعاد، صور و ساختارهای اجتماعی در خدمت ارزش‌های رشد دهندۀ فرد انسان هستند.

حرکت تکاملی انسان دارای مشخصه‌های متناسب با روح و سرشت روحانی و عقلانی انسان است. مشخصه‌های حرکت تکاملی انسان را به‌طور خلاصه به‌صورت ذیل می‌توان ارائه نمود:

اولاً، حرکت تکاملی انسان و اجتماع انسانی، حرکتی تدریجی و پیوستار است. (در بستر زمان کمی)؛

ثانیاً، حرکت تکاملی انسان و اجتماع انسانی، حرکتی تطوری و تحولی است. (در بستر زمان کیفی یا حالی)؛

ثالثاً، حرکت تکاملی انسان و اجتماع انسانی، حرکتی فکری است که در بستر رشد عقلانی رخ می‌دهد؛

رابعاً، حرکت تکاملی انسان و اجتماع انسانی، حرکتی فرهنگی است که در بستر ارزش‌ها، صورت‌ها یا سبک‌های مختلف زندگی اتفاق می‌افتد؛[۲۳]

خامساً، حرکت تکاملی انسان و اجتماع انسانی، حرکتی نهادی است یعنی در ضمن ساختارها و نهادهای اعتبار یافته از توافقات اجتماعی در عرصه‌های مختلف فرهنگ، سیاست و اقتصاد جریان می‌یابد؛[۲۴] (بُعد تاریخی حرکت تکاملی اجتماع انسانی)

سادساً، حرکت تکاملی انسان و اجتماع انسانی، حرکتی روحی است یعنی در ضمن تعلقات انسان به حقایق مطلق (فرازمانی و فرامکانی) رقم می‌خورد. (بُعد فراتاریخی حرکت تکاملیِ اجتماع انسانی) درواقع، ابعاد فراتاریخی و روحانی حرکت تکاملی انسان و اجتماع انسانی متناسب با اتجاه و جهت‌گیری‌های ارزشیِ (ارزش‌های معرفتی، ارزش‌های اخلاقی، ارزش‌های زیبایی‌شناختی، ارزش‌های اقتصادی، ارزش‌های سیاسی و ارزش‌های جامعه‌شناختی) خود، ابعاد تاریخی و ساختاری اجتماع را طراحی نموده و سامان می‌دهد. بدین‌سان، تعین‌یافتگی و تکامل اجتماع وابسته به آن است که چه ارزش‌هایی از مجرای رفتارها و فعلیت یافتگی‌هایِ فردی در ضمن روابط اجتماعی منعکس شوند.  

جامعۀ آرمانی اسلامی، جامعه‌ای است که منعکس‌کنندۀ ارزش‌های مستقر در نهاد و فطرت الهی انسان باشد. در جامعۀ آرمانی اسلامی، ارزش‌های توحیدی و الهی هدایت‌گرِ شناخت، عاطفه و رفتار انسان‌ها در ضمن فعالیت‌های اجتماعی هستند؛ توحید مبنای اخلاق و عمل انسان است. درواقع، از منظر معرفت و حکمت اسلامی، توحید روح اخلاق و عمل انسان در ساحت فردی و اجتماعی است و اخلاق و عمل مؤمن بسط وجود توحیدی و زیست موحّدانۀ اوست. بدین‌ترتیب، همان‌طور که فرد انسان در افق آرمان خلافه اللهی مسیر زندگی‌اش هدایت می‌شود، جامعۀ آرمانی نیز امتی است که مظهر خلافت و قدرت الهی است.[۲۵] درنهایت، امت آرمانی اسلام، جامعه‌ای است که در امتداد «هدایتِ» ولیّ کامل الهی یعنی «امام» شکل یافته است.

گزاره‌های تنظیم شده در سطور فوق، دلالت‌های اساسیِ آموزه‌های قرآنی و تفکر حِکمیِ اسلامی‌را در باب کیفیت نضج یافتن بافت اجتماعیِ جامعه ترسیم نموده‌اند. در این رهیافت، مثال اعلای انسان کامل و اسوه که تحقق تاریخیِ آن شخصیت نبی‌اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است و قرآن کریم از او به‌عنوان «اسوۀ حسنه» یاد می‌کند، معیار شناساییِ ارزش‌های هدایت‌کنندۀ رفتارهای اجتماعی قرار می‌گیرد؛ و بدین‌ترتیب، ساختارها و روابط اجتماعی، بر اساس این ارزش‌ها فهم شده و شکل می‌گیرند و در خدمت تحقق آن ارزش‌ها در واقعیت اجتماعی راه‌اندازی می‌شوند. این رهیافت، که از آن به «رهیافت ولایی» یاد می‌شود، مورد دلالت حکمت سیاسی متعالیه است. مرحوم شهید صدر نیز در کتاب المدرسه القرآنیه با استناد به آیات قرآن کریم این رهیافت را در قالب «نظریۀ مَثَل أعلی» ارائه نموده و بر اساس آن روند حرکت اجتماعی را توضیح داده است و سعی کرده از آن به‌مثابه مبنایی برای طراحی روندهای اجتماعی استفاده کند.    

  1. جهت و مقصد عالی حرکت تکاملی جامعۀ آرمانیِ اسلام

انسان کامل و انسانی که در سلک ایمان و در تراز مطلوب جامعۀ آرمانی قرار دارد، سالک الی الله است. به همین وزان جامعۀ آرمانی اسلام، سالک الی الله است.[۲۶] بدین‌ترتیب، انسان و جامعه هر دو دارای حرکت‌اند. حرکت وجودی انسان در سیر وجودی او به‌عنوان «حضور و نوری آگاه»، در بطن جان و هویت سیال او رخ می‌دهد[۲۷] و حرکت وجودی جامعه، حرکتی است تبعی و متقوم به حرکت وجودی افراد انسانی. بنابر این مقدمات که خود نتایج دستگاه معرفتیِ قرآن و سنت از زبان حکمت اسلامی‌هستند، مدینۀ فاضلۀ انسانی یا همان مدینه‌النبی، جامعه‌ای است که در جاذبۀ ارزش یکتای توحید و عبودیت «الله»[۲۸] رشد یافته و تحت هدایت نبوی عمل نماید و با ایجاد مکارم در جان‌ها و برداشت فضایل اجتماعی، درک غایات اعلای اخروی را مدنظر قرار دهد. بدین‌ترتیب، ارزش‌های حاکم بر جامعۀ آرمانی اسلام، ارزش‌هایی توحیدی و نبوی و در امتداد معاد[۲۹] هستند.

ارزش‌ها در این دستگاه توحیدی و نبویِ اسلام دارای لایه‌ها، طبقات و انواعی هستند. درک این مراتب در راستای شناسایی شاکله و شاخصه‌های جامعۀ آرمانی بسیار مهم‌اند. توجه به این مراتب درواقع مسیر اخلاقی حیات انسانی را در عرصه‌های مختلف زندگی نشان می‌دهند. در بنیادی‌ترین لایه‌ها، عام‌ترین ارزش‌ها قرار می‌گیرند و جهت‌دهندۀ به ارزش‌های مربوط به عرصه‌ها و مواضع عمل می‌شوند. 

  1. شاکلۀ ارزشی جامعۀ آرمانی

ارائۀ شاکلۀ ارزشی برای جامعۀ آرمانی، همراه با درک صحیح ساختاری از نظام بایستۀ ارزشی در آن جامعه، تلاشی است در راستای هدایت فرایندهای توسعه‌ای جامعۀ به‌سوی آرمان موردنظر به‌گونه‌ای که مطلوبیت حداکثری به دست آید. مطلوبیت حداکثری زمانی محقق خواهد شد که در اثر احاطۀ ساختاری بر وضعیت‌ها و روندها بتوان اطمینان حاصل کرد که ارزشی فوت نشده یا مغفول گذارده نشده است. دستگاه کمال‌گرای معرفت و اخلاق اسلامی، یقیناً مطلوبیت‌گرا است لکن مطلوبیت را در عرض وسیع فرش تا عرش ملاحظه می‌نماید و آن را به ملاحظۀ نسبت هزینه و فایدۀ مالی یا کالایی تنزل نمی‌دهد. در دستگاه ارزشیِ اسلام مطلوبیت‌های عرشی و ملکوتی اصالت دارند و در رأس آن‌ها عبودیت پروردگار و تعالی یافتن در جاذبۀ ربوبیت الهی قرار دارد. درنتیجه، مطلوبیت‌های فرشی و مُلکی، جنبۀ مقدمی‌و تبعی دارند و ارزش آن‌ها ناشی از تأثیری است که در درک و تحصیلِ ارزش‌های ملکوتی ایفا می‌کنند.

  1. ۱- شاخصه‌های عام جامعۀ آرمانی

فرهنگ و تمدن اسلامی، در سطح کلان و عام خود، دربردارندۀ سه حوزه از شاخصه‌های اساسی است که عبارت‌اند از حوزۀ «عقلانیت»، «ایمان» و «اخلاق». این هر سه شاخص در امتداد توحید و وحدانیتِ سرشت هستی قرار داشته و بینش، انگیزش و کنش انسان را در امتداد حقیقت «توحید» راهبری می‌نمایند.[۳۰] در نگاه اسلامی، این سه حوزه در پیوند با هم هستند. نظر، عمل و عاطفۀ انسان ثمره و ابعاد نفس انسان هستند.[۳۱] تمایز مقولی میان این سه حوزه در مقام تحلیل ذهنی و نظری، تمایزی اصیل نیست؛ و لذا این سه حوزه، درواقع سه بُعد از یک حقیقت‌اند که همان وحدت حیاتی نفس و عینیت جان فرد انسان است و به تبع فرد، در ساحت حیات جمعی انسان یعنی جامعه نیز این سه بُعد در عین تمایز مقولی و تحلیلی، وحدت ارگانیک و عینی دارند.

الف. شاخصه‌های حوزۀ عقلانیت

حوزۀ عقلانیت که حوزۀ شناخت و تبیین است، متقوم  به تفکر آزادی است که منشأ آگاهی و خودتحقق‌بخشی است و انسان را در نسبت با چیستی‌ها و چگونگی‌های مبدأ، منتها و مسیرِ سیر حیاتیِ خود قرار می‌دهد؛ لذا حیث التفاتیِ جمعیِ انسان‌ها در جامعه نیز متقوم به «تفکر»، «آزادی اندیشه و نظر» و «آگاهی» است. آگاهی در اینجا یعنی درک خود و نسبت خود با کلیت هستی و شناخت مبادی، غایات و الزامات مسیر حیاتیِ انسان در طبیعت و جامعه. آگاهی در ساحت حیات اجتماعیِ انسان منجر به شناخت هویت الهی، فرهنگی و اجتماعی خود و جامعه خواهد شد. بدین‌ترتیب، سه شاخصۀ کلان حوزۀ عقلانیت در جامعه عبارت‌اند از «تفکر»[۳۲]، «آزادی در اندیشه»[۳۳] و «آگاهی» و عرفان و التفات به هویت اصیل انسانیِ خود و جامعۀ انسانی. منظور از شناخت هویتِ خود در اینجا، معنایی عام‌تر و وسیع‌تر از هویت فرهنگی است؛ منظور درک هویت انسانی خود به‌عنوان عبد پروردگار و ولیّ و خلیفۀ الهی است که مبنای پیوند یافتن انسان‌ها با هم با وجود برخورداری از هویت‌های فرهنگی متنوع است. چنین درکی که ثمرۀ «عقلانیت توحیدی» است در اثر تفکر آزاد به دست می‌آید، تفکری که چون آزاد است همراه است با اشتیاق، خودجوشی، عزیمت از ابتنای بر عادات سنجیده‌نشده و رفتارهای شرطی‌شدۀ فردی و اجتماعی، مسئولیت و حرکت روحیِ فرد و اجتماع از خلال تجارب روزمره و عصری؛ و درنتیجه، همراه است با رشد عقلانی و وجودیِ فرد و جامعه.

ب. شاخصه‌های حوزۀ ایمان

حوزۀ ایمان، حوزۀ اعتقاد، تسلیم و تقرب در برابر حقیقت مطلق الهی است. متناظر با این سه وضعیت، سه شاخص «معرفت»، «عبودیت» و «تعالی» مقوم حقیقت ایمان هستند؛ در جامعۀ ایمانی نیز همین سه شاخص امتداد می‌یابند؛ و لذا جامعۀ ایمانی، جامعه‌ای است که عارف به خداوند و حق الهی است و در امتداد این معرفت، منقاد در برابر شریعت و ولی‌امری است که به حکم شرع تدبیرگر حوزۀ عمومی‌است؛ و درنتیجه در مسیر تعالی قرار دارد؛ چراکه شناختِ امر الهی و احیای آن در ساحت حیات فرد و جامعه، موجب رشد معنوی و قرب الی الله می‌شود. جامعۀ ایمانی، جامعۀ ولایی است. در جامعۀ ایمانی، نسبت‌های مدنی سرشتی ولایی دارند.[۳۴] این عبارت بدان معناست که نسبت‌ها، تابع مسئولیت‌هایی است که افراد در قبال یکدیگر به‌عنوان مؤمنان دارند. اهل ایمان برادر یکدیگرند[۳۵] و نسبت به سرنوشت یکدیگر سرپرست و مسئول‌اند. سرشت ولاییِ نسبت‌های مدنی، هنجارها و قواعد رفتاری را در جامعه، تابع مسئولیت‌های ایمانیِ مؤمنان در قبال یکدیگر می‌گرداند؛ و لذا آنچه وظیفه شمرده‌شده «اصلاح امور» است. اصلاح تنها معطوف به حل اختلاف نیست، «اصلاح» در معنایی بسط‌یافته یعنی «حل مشکل»؛ چراکه اختلافات اغلب از وجود تنگناها به وجود می‌آیند. ازاین‌رو، توسعه و بسط امکانات در جامعه می‌تواند برطرف‌کنندۀ بسیاری از اختلافات و مشکلات باشد. بدین‌ترتیب، جامعۀ ایمانی، جامعه‌ای کمال‌گرا است و منطق تکثیر کمال و تعالی در آن، نهفته در انگیزش‌های قویِ ایمانی نزد افراد جامعه است.

ج. شاخصه‌های حوزۀ اخلاق 

در حوزۀ اخلاق که حوزۀ هنجارگذاری برای تربیت نفوس است، جوانب جوانحی و جوارحیِ وجود انسانی به‌گونه‌ای بایستی تربیت و پرورش یابند که عموم مکارم و فضایل بتوانند بروز یابند و ساحات اندیشه، تمایل و رفتارِ افراد در خلوت و جلوت و در همۀ ساختارهای اجتماعی از منزل تا مدینه، بهره‌مند و مصفا به نیکی باشند. حکمای الهی با تکیه‌بر معیار «اعتدال» و با نظر به مشی و سلوک تربیتیِ اولیای دین، چهار فضیلت را به‌عنوان فضایل مادر و پایه معرفی نموده‌اند که عبارت‌اند از حکمت، عدالت، عفت و شجاعت.[۳۶] این فضایل ازآن‌جهت امهات فضایل‌اند که به‌غیراز فضیلت عدالت که خود معیار اخلاق است، بقیۀ فضایل، حد میانۀ قوای نفس انسان‌اند و در نظر حکما اگر قوای نفس معتدل و عادلانه عمل کنند همۀ اقلیم نفس انسان سامان ‌یافته و فضایل دیگر نیز شکوفا خواهند شد. این استدلال در خصوص حیث التفاتی جمعیِ انسان‌ها یا قوای اجتماعی نیز صادق است. بدین‌معنا که گسترش عدالت در سپهر انواع تعاملات انسانی موجب نشو فضایل جمعی خواهد شد. فضایلی که حکیمانه، عفیفانه و شجاعانه هستند.

مراد از «حکمت» در اینجا حکمت عملی است و لکن باید توجه داشت که حکمت عملی، در امتداد حکمت نظری است. درنتیجه، نظر ناقص، رأی علیل به بار می‌آورد و نظر صحیح، رأی سلیم. حکمت، در نهاد فرد و اجتماع، رأی محکم و مستدل را افاده نموده و موجب «حقانیت» و «تدبیر»[۳۷] مناسب در نسبت‌های فردی و اجتماعی می‌شود. عدالت به معنای عام، در این موقف، شامل عدالت فردی و اجتماعی است؛ چراکه بسط عدالت اجتماعی و تکثیر آن در وضعیت‌های عمومی، ریشه در عدالت‌ورزی افراد دارد. چنان‌که امیرمؤمنان علی‌بن‌ابیطالب (علیه‌السلام) هم در نامۀ ۳۱، یعنی وصیت به امام حسن (علیه‌السلام) و هم در نامۀ ۵۳، یعنی عهدنامۀ مالک اشتر (رحمه‌الله) مبنای ضرورت رعایت عدالت در قبال دیگران یا عدالت اجتماعی را بر اساس قاعدۀ طلاییِ اخلاق تبیین و مستدل کرده‌اند.[۳۸] عفت، به معنای پاک‌دامنی و پرهیز از آلودگی به معصیت است. این معنا به وضعیت معتدل شهوت گفته می‌شود. در ساحت حیات اجتماعی رعایت عفت یعنی پرهیز از بزهکاری و زیرپاگذاردن حریم‌های الهی و مردمی. شجاعت، در معنای فردی‌اش یعنی حالت اعتدال یافتۀ قوۀ غضب، این فضیلت در وضعیت اجتماعی یعنی وجود صلابت و دقت در عملکرد قوای قضایی، حقوقی، انتظامی‌و امنیتی در پاسداری از حریم عمومی‌و حقوق شرعی و موضوعه.

  1. ۲- شاخصه‌های ارزشیِ عامِ ساختار دهنده به تعاملات و فرایندهای اجتماعی در جامعۀ آرمانی

شاخصه‌های بیان‌شده در سطور فوق، شاخصه‌های ارزشیِ محتوایی و عامِ جامعۀ آرمانیِ فرهنگ و تمدن اسلامی‌در سه حوزۀ عقلانیت، ایمان و اخلاق هستند. در ادامه، شاخصه‌های ارزشیِ عام ساختاردهنده به تعاملات و فرایندهای اجتماعی، در جامعۀ آرمانی مورد تذکر قرار می‌گیرند.

منظور از شاخصه‌های ارزشیِ عام ساختار دهنده به تعاملات و فرایندهای اجتماعی یا منطق ارزشیِ تعاملات اجتماعی در جامعۀ آرمانی اسلام، آن‌گونه ارزش‌هایی هستند که برای همۀ عرصه‌های اجتماعی از حوزۀ فرهنگ (بالمعنی‌الأخص) و هنر گرفته تا سیاست و اقتصاد،  علاوه بر جهت‌دهندگی و محتوابخشیِ ارزشی، ساختار آفرین و منطق‌گذار هستند. قدرت رهیافت اجتماعی یک پارادایم یا گفتمان یا مکتب در آن است که بتواند با وفای به ارزش‌های مندرج در ابعاد مختلفِ حیات مادی و معنوی انسان، طرحی از سازمان‌دهی اجتماعی ارائه دهد که ابعاد مختلف نیازها و عملکردهایِ لازم برای حیات فردی و اجتماعیِ انسان را ایجاد نماید؛ نه رهیافت‌های رُهْبانی و نه سکولاریسم، هیچ‌یک مطابق با سرشت انسان و طبیعت نیستند.[۳۹] با توجه به این مقدمۀ مختصر، به نظر می‌رسد در نگاه توحیدی و ولاییِ رهیافت قرآنی به تعاملات اجتماعیِ انسان، سه شاخص اساسی یا سه ارزش ساختار دهندۀ قابل‌درک هستند. این سه ارزشِ ساختار دهندۀ مبنایی، عبارت‌اند از نظم (انضباط)، تعاون و احسان.

نظم، جلوۀ مشخص تقدیر و قضای الهی است.[۴۰] نظام خُلقی و خَلقی هر دو محقق بر اساس این اصل‌اند. نظم و انضباط در حیات روحی، روانی و رفتاری انسان، یعنی تطبیق یافتن با بایستگی‌های الزام یافته از سوی دستگاه مقدر الهی، چه در بُعد خَلقی و تکوینی و چه در بُعد روحی و امری؛ البته در دستگاه نظریِ معارف و حکمت و عرفان اسلامی‌این دو بُعد درهم‌تنیده‌اند؛ چراکه کالبد بر روح استوار است و به قدرت آن نشو و نما دارد.[۴۱] در بُعد اجتماعی، نظم ساختار اساسی حرکت و فرایند تکاملی اجتماع است و بدون رعایت نظم ناشی از نظام ارزش‌ها، هنجارها و قواعد عمومیت‌یافته در ساختار فرایندها و سازمان‌های نهادی نمی‌توان عملکردهای مورد انتظار از نقش‌های مختلف اجتماعی را محقق نمود. دقیقاً به همین دلیل، نظم در کنار «تقوا» که معیار رشد معنوی و فردی است، معیار رشد اجتماعی است و مورد تأکید و تذکر مستمر اولیای دین قرارگرفته است.[۴۲]

تعاون یا مشارکت، به‌عنوان منطق رفتارهای اجتماعی به نحو همدلانه و خردمندانه در راستای نیل به دستاوردی مادی یا معنوی مورد تأکید فراوان نظریه‌های اجتماعی معاصر است. بسیاری از نظریه‌های اجتماعی معاصر به‌خصوص قرائت‌های مختلف لیبرال دموکراسی و نهادگرایی، ارزش‌های محتوایی و ساختاریِ سازمان اجتماعی را بر مبنای «توافق جمعی» فهم نموده و استوار می‌سازند.[۴۳] تعاون و مشارکت مورد تأکید فراوان رهیافت اجتماعی قرآن و سنت اسلامی‌است[۴۴]، با این ملاحظۀ بسیار مهم که تعاون و توافق در رهیافت اجتماعیِ قرآن تنها منطق ساختاری انجام امور اجتماعی است و ارزش‌های جهت‌دهنده و محتوایی وابسته توافق عمومی‌نیستند بلکه ارزش‌ها، حقایقی ذاتی هستند که در سرشت هستی و واقعیت نفس‌الامری جاری و محقق‌اند.

تعاون و مشارکت در جامعۀ ولایی و آرمانیِ رهیافت اسلامی، جدای از ارزشی که به خاطر ساختار دهندگی اجتماعی دارد، چون امکان توجه و احسان به دیگران را فراهم می‌آورد نیز ارزشمند است. درواقع، آنچه تعاون را به‌طور مضاعف ارزشمند می‌نماید «احسان» و «تعاطف» ایمانی است.[۴۵] ازاین‌جهت، تعاون در منظومۀ معرفتی و اخلاقیِ اسلام علاوه بر ساختاردهندگی به روندها و رفتارهای عمومی، موجب رشد اخلاقی و معنوی فرد نیز هست؛ چراکه او با نیت و انگیزه‌ای ایمانی و الهی وارد فرایندهای اجتماعی می‌شود.‌ 

  1. ۲- عرصه‌های عرضیِ ارزش‌های جامعۀ آرمانی در حوزۀ عمومی‌

در حوزۀ اخلاق عمومی، عرصه‌های شناختی، انگیزشی و رفتاریِ متعدد و متنوعی را شاهدیم؛ حوزۀ فرهنگ (بالمعنی‌الاخص)، تولید دانش، تعلیم و تربیت، خانواده و روابط اجتماعی، سیاست، حقوق و قضا، اقتصاد، صنعت و تجارت، محیط‌زیست، مدیریت و سازمان‌دهی، امنیت و اقتدار نظامی، بهداشت و درمان. هر یک از این حوزه‌ها از منظر گسترۀ عملکرد دارای ابعاد ملی، منطقه‌ای و بین‌المللی هستند. همچنین هر یک از این عرصه‌ها ازلحاظ اخلاقی، در جاذبۀ یک یا چند ارزش محوری هدایت می‌شوند؛ لکن نکتۀ مهم آن است که تمامیِ ارزش‌های هدایت‌کنندۀ عرصه‌های یادشده در امتداد شاخص آرمانی و ارزش‌های ناظر به فرهنگ آرمانی است که ابعاد ارزشیِ دانش، انگیزش و کنش خود را تشخیص می‌دهند.

حوزه‌های یادشده در بستر فرهنگ و آرمان القایی از سوی فرهنگ (بالمعنی‌الاعم)، ارزش‌های اخلاقیِ عملکردهای خود را تشخیص می‌دهند. این حوزه‌ها، حوزه‌های متداخل و به‌مثابه ظروف مرتبطه با هم هستند. عملکردهای تخصصی در هر حوزه، حسب دانش فراهم آمده در آن حوزه (دانش فنی و عملکردی)، چنانچه با ارزش‌های متعالی فرهنگ قرآن و سنت هدایت شوند منجر به کارایی و برکت می‌شوند.[۴۶] علاوۀ بر این، ارزش‌های عام فرهنگی در هر حوزه، حسب سپهر مفهومی، ساختار نظری و اهداف عملکردیِ موجود در آن حوزه، تعابیر و روگرفت‌های تخصصی پیداکرده و ارزش‌های هدایت‌گر خاص آن حوزه را فراهم می‌آورند.[۴۷]

  1. ۳- شاخصه‌های ارزشیِ عرصه‌ای در جامعۀ آرمانی

در ادامه، شاخصه‌های ارزشیِ عرصه‌های مختلف اجتماع انسانی مورداشاره قرار می‌گیرند. این شاخصه‌ها، ترجمان شاخصه‌های عام فرهنگ و تمدن اسلامی‌در حوزه‌ها و عرصه‌های زندگی هستند که پیش‌تر معرفی شدند. با توجه به این‌که چشم‌انداز جامعۀ آرمانی بایستی در کمال ایجاز، افق کلانی از مطلوبیت را نشان دهد لذا در تبیین شاخصه‌های عرصه‌ای در هر حوزه به بیان یک یا چند شاخص ارزشیِ محوری و رئیسی می‌پردازیم. این شاخص یا شاخص‌های ارزشی ذیل چتر مفهومیِ خود به شبکۀ وسیعی از مفاهیم دیگر که محقق‌کنندۀ عملکرد موردنیاز در آن عرصه هستند دلالت دارند؛ و درواقع، آن شبکۀ مفهومی‌در هر عرصه، به‌مثابه بسط ارزش‌های عام بالادستی در موضوع هر عرصه هستند. با لحاظ محذور زمان و ایجاز کلام، در آنچه می‌آید از ذکر استدلالات تفصیلی خودداری شده است.

الف. شاخصه‌های جامعۀ آرمانی در حوزۀ ادب و هنر

در عرصۀ ادب و هنر، «هویت‌مندیِ فرهنگی و ملی»، «فرزانگی» به معنای بهره‌مند بودن جامعه از حافظۀ فرهنگی‌ـ‌تاریخیِ خود و وفاداری به ارزش‌های نیکو و والای آن، «آفرینش‌گری» و «پویاییِ ادبی، زبانی و بیانی» شاخصه‌های محوری هستند. زبان در معنای عام خود به معنای رسانه و انتقال دهنده شعور، آگاهی و احساسات، ابعاد بیانی و گونه‌های مختلفی دارد. زبان دارای سه بُعد نمادی، بیانی و رفتاری است؛ و این هر سه بُعد انعکاس دهندۀ اخلاقیات یک قوم، اجتماع و فرهنگ است. فرهنگ، ادب و هنر اسلامی، توحیدی و مصداق «ذکر» است.[۴۸] این فرهنگ و ادب حول ادب توحیدی و الهیِ امام خود که ولیّ تام الهی است نضج می‌گیرد.[۴۹] بدین‌ترتیب، همۀ جلوه‌های اجتماعیِ فرهنگ، ادب و هنر اسلامی‌در مدار توجه به خداوند و عبودیت حق‌تعالی شکل گرفته، مجلای تجلیِ اسما و صفات الهی هستند؛ از زبان عامیانه تا شعر و هنرهای تجسمی‌و غیرتجسمی‌و تا معماری و موسیقی و خلاصه همۀ ابعاد آفرینش‌گری‌های ذوقی و روابط عُرفی و اجتماعی بایستی حول محور فضایل نیکویی بچرخند که وجود ولیّ خدا اسوه و نماد آن است. درک و تحصیل این شاخصه‌ها موجب حفظ میراث ارزشمند ادب و هنر و استمرار پویایی و شکوفایی خلاقانۀ آن فرهنگ و ادب در هر دوره و زمان خواهد شد.

ب. شاخصه‌های جامعۀ آرمانی در حوزۀ تولید علم

در حوزۀ تولید علم، «نوآوری»، «بالندگی» و «سرآمدی» علمیِ بدنۀ دانش مهم‌ترین شاخص‌ها هستند.[۵۰] برای این منظور لازم است بدنۀ نهادی و سازمانیِ دانش، یعنی دانشگاه‌ها، پژوهشگاه‌ها و مؤسسات تحقیق و توسعه موردحمایت قرارگرفته و حجم متناسبی از نیروی انسانی در این زمینه به کار گرفته شوند تا بتوانند حرکت تحولی جامعه را به‌سوی پیشرفت، حمایت و راه‌اندازی نمایند. هدف نهایی در این حوزه آن است که جغرافیای ایران اسلامی‌تبدیل به جغرافیا و قطب جهانیِ تولید علم و فناوری شود. نکتۀ بسیار مهمی‌که در این حوزه بایستی مدنظر باشد این است که تولید دانش، بسترِ توسعۀ انسانی است. از این‌رو، علاوۀ بر آوردۀ نهایی تولید دانش که عبارت است از پیشرفت کشور در حوزه‌های مختلف، حرکت جریان علم و دانش در کشور باعث شکوفایی استعدادهای انسانی و خلاقیت‌های نخبگانی نیز خواهد شد که این اتفاق فی‌نفسه و جدای از دستاوردهایش، دارای اهمیت فوق‌العاده و بلکه بیش‌تری است؛ چرا که پیشرفت و توسعۀ خوب و ارزشمند در خدمت انسان و بسط توانمندی‌ها و آزادی‌های انسان است.

ج. شاخصه‌های جامعۀ آرمانی در حوزۀ خانواده و روابط اجتماعی

در حوزۀ خانواده و روابط اجتماعی «پایداری نظام خانواده»[۵۱] به‌عنوان هستۀ مرکزیِ ساختار اجتماعی، بر اساس شاخصه‌های ارزشی و تربیتی اسلام و برقراریِ پیوندهای عمیق عاطفی میان افراد[۵۲]، در کنار «صداقت مدنی»، «قانون‌گرایی» و هنجارمندی[۵۳]و سطح بالای «رضایت اجتماعی» و «اعتماد عمومی» که عمده‌ترین عوامل ارتقای سطح سرمایۀ اجتماعی هستند شاخصه‌های محوری جامعۀ آرمانی هستند. با لحاظ منطق ساختاری روابط اجتماعی که پیش‌تر بیان شد، ساحت اجتماع آرمانی اسلام، ساحت تعاون بر نیکی‌ها با نیت احسان است به‌گونه‌ای که در روابط اجتماعی شاهد هنجارمندی، رضایت و اعتماد باشیم. این اتفاق زمانی می‌افتد که عرصۀ عمومی، عرصۀ تحقق فضایل و مکارم اجتماعی باشد. راستگویی، ادای امانت[۵۴]، وفای به عهد[۵۵]، رعایت انصاف، نیکی به دیگران[۵۶]، تعاون[۵۷]، انفاق[۵۸]، پرداخت زکات اموال[۵۹] و بسیاری فضایل مدنی دیگر در کنار توجه به تربیت نسل آینده و انتقال ارزش‌های اخلاقی به ایشان در خانواده و جامعه، کلیدهای توسعه، پیشرفت و وفور نعمت‌ها و رزق هستند.    

د. شاخصه‌های جامعۀ آرمانی در حوزۀ سیاست

مهم‌ترین شاخص در حوزۀ حاکمیت سیاسی، بسط جهانیِ «قدرت و اقتدار سیاسیِ» گفتمان انقلاب اسلامی‌بر اساس اصول عزت، حکمت و مصلحت است. در این راستا همۀ ظرفیت‌های فرهنگی و تمدنی و عرصه‌ای باید به میدان آورده شوند. «حفظ کرامت سیاسی»[۶۰]، «مشارکت سیاسیِ» بالا و فعال، «استقلال سیاسی»، «پایداری و وحدت ادبیات و رویۀ سیاسی» در حوزۀ سیاست داخلی و خارجی شاخصه‌های پیرامونی هستند. شاخصه‌های یادشده در صورت تحقق، موجب بسط گفتمان انقلاب اسلامی‌و سیادت و «رهبری» سیاسی آن در فضای بین‌الملل خواهند شد. گفتمان انقلاب اسلامی، گفتمان دیانت و معرفت است و تحقق آن با تحقق جامعۀ آرمانی اسلام ملازم است.

ه. شاخصه‌های جامعۀ آرمانی در حوزۀ اقتصاد، صنعت و تجارت

در حوزۀ اقتصاد و صنعت، اساسی‌ترین مسئله «رونق تولید» است و درنتیجه تولید ثروت و ارزش‌افزوده است. رونق تولید موجب اشتغال شده و اشتغال در اثر آوردۀ مالی برای افراد جامعه محرک بازار و باعث افزایش یافتن تقاضا نسبت به کالاها و خدمات می‌شود. مجموعۀ عملکردهای اقتصادی و صنعتی باعث راه افتادن چرخۀ تجارت می‌شود. درزمینۀ تجارت، نیل به تراز تجاری مثبت شاخص راهبری کننده است؛ چراکه موجب رونق تولید و افزایش ثروت ملی و درآمد سرانه می‌گردد. همۀ این چرخۀ عملکردهای اقتصادی، صنعتی و تجاری در امتداد «تأمین رفاه» و «شکوفایی امکانات» جامعه قرار دارند. این هر دو برای پیشرفت لازم‌اند. پیشرفت در جامعه تنها ناظر به رفاه نیست بلکه علاوه بر تأمین رفاه برای آحاد افراد جامعه، درک فعلیت یافتگی‌های بیشتر در حوزه‌های مختلفِ اقتصادی، صنعتی و اجتماعی در سطوح ملی، منطقه‌ای و بین‌المللی، فی‌نفسه موضوعیت دارد.[۶۱]   

و. شاخصۀ جامعۀ آرمانی در حوزۀ امنیت

امنیت یعنی بهره‌مند بودن از مصونیت در برابر مخاطراتی که حقوق فردی و اجتماعی انسان‌ها را در وضعیت اجتماعی تهدید می‌نمایند. در روایات منقول از معصومان (علیهم‌السلام) از لزوم وجود سه گونه امنیت یادشده یعنی امنیت جان، امنیت آبرو و حیثیت فردی و اجتماعی و امنیت مالی یا اقتصادی. امنیت مقولۀ بسیار مهمی‌است ازآن‌جهت که امنیت پای‌بست توسعه و پیشرفت یک جامعه است. گسترۀ موضوعیِ امنیت در ادبیات معاصر مطالعات امنیت بسیار توسعه‌یافته و شامل همۀ ابعاد مخاطرات فردی و جمعی می‌شود. فی‌المثل، «امنیت شغلی»، «امنیت اقتصادی خانوار»، «امنیت سلامت»، «امنیت محیط‌زیست»، «امنیت در برابر گروه‌های سازمان‌یافته جنایی» و «امنیت در برابر دولت‌های متجاوز و متخاصم» و بسیاری حوزه‌های دیگر که دغدغه‌های امنیت انسانی در سراسر جهان محسوب می‌شوند.[۶۲] بدین‌ترتیب، «امنیت» به‌عنوان یک شاخص کلان که ذیل خود حوزۀ وسیعی از مفاهیم و مباحث را جای‌داده یکی از شاخصه‌های مهم جامعۀ آرمانی است.[۶۳]

ز. شاخصۀ محوریِ جامعۀ آرمانی در حوزۀ مدیریت و سازمان‌دهی

مهم‌ترین مسئله در حوزۀ مدیریت و سازمان‌دهی، مسئلۀ «بهره‌وری» است. حوزۀ وسیعی از مطالعات، مباحث و مفاهیم ذیل این شاخص محوری قرارگرفته در فرایند بینشی، انگیزشی و کنشی مدیریت سازمان نقش‌آفرین‌اند. بهره‌وری در پیوند با دو مفهوم اساسیِ «کارایی» و «اثربخشی» قرار دارد. بهره‌وری نتیجۀ کارایی عملکرد سازمان در نیل به دستاوردهایِ تولیدی و اثربخشی آن دستاوردها در نیل به اهدافِ از پیش تعیین‌شده در چشم‌انداز سازمان است. بهره‌وری متضمن «صرفه‌جویی» در مصرف و هزینۀ توانمندی‌ها در راستای نیل به دستاوردها و سنجیده نمودن عملکردها در راستای تأمین اهداف است. بهره‌وری دارای سطوح مختلف فردی، گروهی (کاری یا آموزشی)، سازمانی، ملی و جهانی است. بهره‌وری همۀ ابعاد فعالیت‌های اجتماعیِ انسان (اقتصادی، صنعتی، سیاسی، فرهنگی، آموزشی و…) را شامل می‌شود. برای نیل به بهره‌وری دو دسته مؤلفه‌ها نقش‌آفرین‌اند؛ الف) مؤلفه‌های ساختاری و فرآیندی، ب) مؤلفه‌های ارزشی و انگیزشی. تألیف سنجیدۀ این دو گونه مؤلفه در سازماندهی سازمان، کاری و تدبیر امور، موجب نیل به بهره‌وری و صرفه‌جویی در هزینه‌ها خواهد شد.[۶۴] در مقابل، عدم مدیریت صحیح منابع و امکانات در ضمن عملکردهای سازمانی، عامل اساسی فقر و نابسامانیِ اقتصادی و اجتماعی است.[۶۵]

ح. شاخصۀ محوریِ جامعۀ آرمانی در حوزۀ جمعیت و محیط‌زیست       

در حوزۀ جمعیت، وجود «تراز بالای جمعیت سالم و بانشاط» به‌عنوان سرمایه‌های ارزشمند انسانی یکی از محوری‌ترین شاخصه‌های جامعۀ آرمانی است.[۶۶] در حوزۀ محیط زیست و طبیعت «بهره‌برداری و بازسازی مجدد از طبیعت» یکی دیگر از بایسته‌های جامعۀ آرمانی است.[۶۷] درواقع، در اختیار داشتن طبیعتی سرزنده و زیبا به‌عنوان بستر حیات طبیعی و روحیِ انسان، به‌گونه‌ای که به نحو پایدار از نسلی به نسل دیگر منتقل شود، از الزامات جدیِ جامعۀ آرمانی است. در همین‌راستا، صیانت، پایش و تأمین سلامت بیولوژیک خاک و آب و محیط‌های طبیعی (دریا، دریاچه، رودخانه، جنگل، مرتع، باغستان، دشت، کویر) و حراست از اکولوژی و زنجیرۀ طبیعیِ پدید آمده در طول سالیان متمادی در یک محیط طبیعی و مصون نگه‌داشتن آن از دستبرد تخریب‌کنندگان محیط طبیعی، ازجمله بایسته‌های جامعۀ آرمانی اسلامی‌است و نسبت بدان تأکید فراوانی شده است.[۶۸]

ط. شاخصۀ محوریِ جامعۀ آرمانی در حوزۀ تعلیم و تربیت

شاخصۀ محوری در حوزۀ تعلیم و تربیت، «پرورش» و «شکوفنده ساختن» استعدادهای نسل آینده بر اساس ارزش‌های متعالیِ عقلانی و اخلاقیِ مورداشارۀ فرهنگ و ادب اسلامی‌است. این بدان معناست که نسل آینده در جریان تعلیم و تربیت باید برای به عهدۀ گرفتن بار مسئولیت‌های مدنی و حرفه‌ای آماده شود. تعلیم و تربیت باید بتواند در کنار آموزش فنون و مهارت‌ها، تفکر، اخلاق، مدنیت و فرهنگ اسلامی‌ـ‌ایرانی را به نسل‌هایِ فعال آینده منتقل نماید؛ بنابراین تعلیم و تربیت در نگاه آرمانیِ اسلامی‌همراه است با پیوند یافتن دانش و ارزش یا علم و اخلاق و ادب در تعلیم و تربیت؛ چنان‌که تزکیه و تعلیم رسالتی انبیایی است.[۶۹] نکتۀ مهم آن است که تزکیه و رشد روحی، عقلانی و ایمانی بر تعلیمِ علوم و فنون تقدم دارد؛ چراکه علم در جان نیکو و باطهارت است که برکت می‌آفریند و ثمرۀ خیر به بار می‌آورد.[۷۰]

ی. شاخصۀ محوریِ جامعۀ آرمانی در حوزۀ بهداشت و درمان

شاخصۀ محوری در حوزۀ بهداشت و درمان، «تراز بالای سلامت» و شاخص «طول عمر مؤثر» یا عمر بیولوژیکی است. بهداشت و سلامت روانی و جسمانی هر دو بایستی به نحو شایسته‌ای تأمین شوند تا متعاقب آن نشاط، پویایی و تحرک بالا حاصل آید.[۷۱]  

  1. خاتمه: شبکۀ مفهومی‌ـ‌ارزشی جامعۀ آرمانی در امتداد تحقق ولایت الهی

مفاهیم گسترده و وسیع ارائه‌شده در این متن، به‌عنوان شاخصه‌های ارزشیِ جامعۀ آرمانی، یک منظومۀ ارزشی از وحدت به کثرت را شکل داده‌اند. تمامی‌این ارزش‌ها در نسبتِ عینی و انضمامی‌با یکدیگر قرار دارند. جامعۀ آرمانی اسلام، جامعۀ توحیدی است ازآن‌جهت که تمامی‌جهت‌گیری‌ها، محتوا و ساختارهایِ خود را بر اساس رهیافت توحیدی درک نموده و محقق می‌نماید؛ و همۀ امکانات فردی و اجتماعیِ انسان را در خدمت ارزش‌های الهی و شکل یافتن انسانی در تراز ولیّ خدا قرار می‌دهد. در این رهیافت همان‌طور که فرد از هر دو حیث معرفت و سلوک یا نظر و عمل، ذوب در حق است، شناخت و رفتار جامعه نیز ذوب و فانی در حق است. چنین جامعه‌ای در بُعد شناختی‌اش تحت هدایت ولیّ خدا است و در بُعد عمل و سلوکش تحت ولایت، هدایت و تدبیر ولیّ خداست. ازاین‌رو، جامعۀ آرمانی در رهیافت معرفتی، اخلاقی و رفتاری اسلام، جامعۀ ولایی است.

 

منابع

  1. ابن‌أبی‌جمهور، محمدبن‌زین‌الدین؛ عوالی اللئالی العزیزیه فی الأحادیث الدینیه (۴ جلد)، قم، دار سیدالشهداء للنشر، چاپ اول، ۱۴۰۵ ه ق.

  2. ابن شعبه حرانى، حسن‌بن‌على، تحف العقول عن آل الرسول (صلى الله علیه و آله)(۱ جلد)، قم، جامعه مدرسین، چاپ دوم، ۱۴۰۴ ه ق/ ۱۳۶۳ ه ق.

  3. ابن‌مسکویه، تهذیب الإخلاق و تطهیر الأعراق، قم، زاهدی، چاپ هفتم، ۱۳۸۴٫

  4. ارسطو، سیاست، ترجمۀ عنایت، حمید؛ تهران، شرکت سهامی‌کتاب‌های جیبی، چاپ پنجم، ۱۳۸۷٫

  5. افلاطون، دورۀ آثار افلاطون (۴ جلد)، ترجمۀ لطفی، محمدحسن؛ تهران، خوارزمی، چاپ سوم، ۱۳۸۰٫

  6. برقى، احمدبن‌محمدبن‌خالد؛ المحاسن (۲ جلد)، قم، دار الکتب الإسلامیه، چاپ دوم، ۱۳۷۱ ه ق.

  7. بروجردى، آقا حسین، جامع أحادیث الشیعه (للبروجردی) (۳۱جلد)، تهران، فرهنگ سبز، چاپ اول، ۱۳۸۶٫

  8. تمیمى آمدى، عبدالواحد‌بن‌محمد، غرر الحکم و درر الکلم (۱ جلد)، قم، دار الکتاب الإسلامی، چاپ دوم، ۱۴۱۰ ه ق.

  9. حر عاملى، محمد بن حسن، تفصیل وسائل الشیعه إلى تحصیل مسائل الشریعه (۳۰ جلد)، قم، مؤسسه آل البیت (علیهم‌السلام)، چاپ اول، ۱۴۰۹ ه ق.

  10. حکیمی، محمدرضا، الحیاه (۶ جلد)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۷۴٫

  11. حلوانى، حسین‌بن‌محمد ، نزهه الناظر و تنبیه الخاطر (۱ جلد)، قم، مدرسه الإمام المهدی (عجل الله تعالى فرجه الشریف)، چاپ اول، ۱۴۰۸ ه ق.

  12. دارتیگ، آندره؛ پدیدارشناسی چیست؟، ترجمۀ نوالی، محمود؛ تهران، سمت، چاپ چهارم، ۱۳۸۷٫

  13. راولز، جان؛ عدالت به‌مثابه انصاف، ترجمۀ ثابتی، عرفان؛ تهران، ققنوس، چاپ چهارم، ۱۳۹۲

  14. ریترز، جورج؛ نظریۀ جامعه‌شناسی، ترجمۀ نایبی، هوشنگ؛ تهران، نی، چاپ اول، ۱۳۹۳٫

  15. سیدمن، استیون؛ کشاکش آرا در جامعه‌شناسی، ترجمۀ جلیلی،‌هادی؛ تهران، نی، چاپ پنجم، ۱۳۹۲٫

  16. صدر، سیدمحمدباقر؛ المدرسه القرآنیه، قم، مرکز الأبحاث و ادراسات التخصصیه للشهید صدر، چاپ چهارم، ۱۴۳۴ ه ق.

  17. صدرالمتألهین، رسالۀ سه اصل، تصحیح و تعلیق نصر، سیدحسین؛ تهران، بنیاد حکمت اسلامی‌صدرا، چاپ اول، ۱۳۸۱٫

  18. صدوق، علل الشرایع (۲ جلد)، بیروت، مؤسسه الأعلمی، چاپ اول، ۱۴۰۸ ه ق.

  19. صفار، محمد بن حسن؛ بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد (صلّى الله علیه و آله)‏ ، محقق و مصحح کوچه باغی، محسن؛ قم، مکتبه آیه الله مرعشی نجفی، چاپ دوم، ۱۴۰۴ ه ق.

  20. طباطبایی، محمدحسین؛ اصول فلسفه و روش رئالیسم (مجموعه آثار شهید مطهری جلد ۶)، تهران، صدرا، چاپ چهارم، ۱۳۷۵٫

  21. همو؛ المیزان فی تفسیر القرآن، قم، جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم، چاپ ششم، ۱۴۲۱ ه ق.

  22. طوسى، محمد بن الحسن، الأمالی (للطوسی) (۱جلد)، قم، دار الثقافه، چاپ اول، ۱۴۱۴ ه ق.

  23. عده اى از علماء، الأصول السته عشر، قم، مؤسسۀ دار الحدیث الثقافیه، چاپ اول، ۱۴۲۳ ه ق / ۱۳۸۱ ه ش.

  24. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی (۸ جلد)، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ ه ق.

  25. گیلانی، عبدالرزاق؛ مصباح الشریعه (منسوب به امام جعفر الصادق (علیه‌السلام)، بیروت، اعلمی، چاپ اول، ۱۴۰۰ ه ق.

  26. لیثی واسطی، علی‌بن‌محمد؛ عیون الحکم و المواعظ، حسنی بیرجندی، حسین؛قم، دارالحدیث، چاپ اول، ۱۳۷۶٫

  27. مفید، محمدبن‌محمد، المقنعه (۱ جلد)، قم، کنگره جهانى هزاره شیخ مفید (رحمه الله علیه)، چاپ اول، ۱۴۱۳ ه ق.

  28. مور، تامس؛ آرمانشهر (یوتوپیا)، ترجمۀ آشوری، داریوش و نادر افشار نادری؛ تهران، خوارزمی، چاپ سوم، ۱۳۸۷٫

  29. نوری، حسین؛ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل (۲۸ جلد)، قم، مؤسسه آل‌البیت (علیهم‌السلام)، چاپ اول، ۱۴۰۸ ه ق.

  30. UNDP, Human Development Report 1994, Oxford University Press, New York and Oxford, 1994.

  31. Searle, John; the Construction of Social Reality, New York, Simon & Schuster Inc., 1995.

  32. Searle, John R.; “What is an intentional state?” in Mind, Vol. 88, No.349, (Jan., 1979), pp. 74-92.

[۱] منظور از درک پیشینی در مقابل درک پسینی آن است که در این نوشتار بر مبنای تحلیلِ عقلانی هویت انسان، شاخصه‌های ارزشیِ جامعۀ انسانی استنباط و تبیین می‌شوند و نه صرفاً بر اساس درک تجربی و تاریخیِ حیات اجتماعی انسان از ابتدا تاکنون. توجه به تمایزی که کانت میان قضایای پیشینی (a priori) و پسینی (a posteriori) قائل است به درک مراد ما از دو واژۀ پیشینی و پسینی در اینجا کمک می‌کند. فی‌المثل طرح افلاطون در رسالۀ جمهوری و یا طرح فارابی در کتاب آراء مدینه الفاضله دو طرح پیشینی و عقلانی هستند در حالی‌که طرح تامس مور در کتاب آرمانشهر (یوتوپیا) طرحی تجربی و پسینی است. (برای مطالعۀ بیش‌تر ملاحظه نمایید: افلاطون، دورۀ آثار افلاطون (۴ جلد)، ترجمۀ لطفی، محمدحسن؛ تهران، خوارزمی، چاپ سوم، ۱۳۸۰، ج ۲: رسالۀ جمهوری/ مور، تامس؛ آرمانشهر، ترجمۀ آشوری، داریوش و نادر افشار نادری؛ تهران، خوارزمی، چاپ سوم، ۱۳۸۷٫)

[۲]«بَلِ الْإِنسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِیرَهٌ» (القیامه: ۱۴)

[۳]«فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِینَ» (الحجر: ۲۹)

[۴] «وَ قَدْ خَلَقَکُمْ أَطْواراً» (نوح: ۱۴)/  «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلَالَهٍ مِّن طِینٍ {۱۲} ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَهً فِی قَرَارٍ مَّکِینٍ {۱۳} ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَهَ عَلَقَهً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَهَ مُضْغَهً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَهَ عِظَامًا فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ {۱۴}» (المؤمنون: ۱۴- ۱۲)/ «الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِینٍ {۷} ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلَالَهٍ مِّن مَّاء مَّهِینٍ {۸} ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِن رُّوحِهِ وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَهَ قَلِیلًا مَّا تَشْکُرُونَ {۹}» (السجده: ۹-۷)

[۵] «وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ» (البلد: ۱۰)/ «إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا» (الإنسان: ۳)

[۶] «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَهَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ» (الروم: ۳۰)

[۷]«هُوَ ٱلَّذِى خَلَقَکُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَهٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَهٍ ثُمَّ یُخْرِجُکُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ ثُمَّ لِتَکُونُوا شُیُوخًا  وَمِنکُم مَّن یُتَوَفَّى مِن قَبْلُ وَلِتَبْلُغُوا أَجَلًا مُّسَمًّى وَلَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ» (غافر: ۶۷)

[۸] «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ {۶۰} وَ أَنْ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ {۶۱}» (یس: ۶۱-۶۰)

[۹] «وَلاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولـئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً» (الإسراء: ۳۶)

[۱۰] «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ عَلَیْکُمْ أَنفُسَکُمْ لاَ یَضُرُّکُم مَّن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ إِلَى اللّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعًا فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ» (المائده: ۱۰۵)

[۱۱] تعبیر «حیث التفاتی» (intentionality) تعبیری است که هوسرل متأثر از برنتانو آن را به‌عنوان اساسی‌ترین خصوصیت آگاهی به‌ کار برد. حیث التفاتی آگاهی یعنی آن‌که آگاهی همواره آگاهی نسبت به چیزی است و معلوم یا متعلق شناسایی نیز جز در ارتباط با آگاهی قابل تعریف نیست. (ملاحظه نمایید: دارتیگ، آندره؛ پدیدارشناسی چیست؟، ترجمۀ نوالی، محمود؛ تهران، سمت، چاپ چهارم، ۱۳۸۷، ص ۲۱)؛ مبتنی‌بر این معنا از التفاتیت، تعبیر «حیث التفاتی جمعی» (collective intentionality) بدین معناست که انسان به حسب فطرت خود در نسبت و پیوند با دیگری قرار دارد؛ و التفات نسبت به دیگری در بسیاری از وجوه آگاهی او دربارۀ خودش دخالت دارد. به‌ویژه آنجا که پای مفاهیم اعتباریِ اجتماعی به میان می‌آیند.

(See: Searle, John R.; “What is an intentional state?”, Mind, Vol. 88, No.349, (Jan., 1979), pp. 74-92.)

[۱۲] «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَهُ عَلَیْهَا مَلَائِکَهٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ» (التحریم: ۶)/ «وَ أَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ» (الشعراء: ۲۱۴)

[۱۳] «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ» (الحجرات: ۱۰)

[۱۴] «وَأَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى {۳۹} وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرَى {۴۰}» (النجم: ۴۰-۳۹)

[۱۵]ملاحظه نمایید: ارسطو، سیاست، ترجمۀ عنایت، حمید؛ تهران، شرکت سهامی‌کتاب‌های جیبی، چاپ پنجم، ۱۳۸۷، صص ۳-۲/ سیدمن، استیون؛ کشاکش آرا در جامعه‌شناسی، ترجمۀ جلیلی،‌هادی؛ تهران، نی، چاپ پنجم، ۱۳۹۲، ص ۶۱٫

[۱۶]ملاحظه نمایید: پارسانیا، حمید؛ جهان‌های اجتماعی، قم، کتاب فردا، چاپ دوم، ۱۳۹۲، صص ۱۲۱-۱۱۷٫

[۱۷]برای مطالعۀ بیش‌تر ملاحظه نمایید: طباطبایی، محمدحسین؛ اصول فلسفه و روش رئالیسم (مجموعه آثار شهید مطهری جلد ۶)، تهران، صدرا، چاپ چهارم، ۱۳۷۵: مقالۀ ششم: ادراکات اعتباری)

[۱۸] «یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ» (الإنشقاق: ۶)

[۱۹] «کُنتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْکِتَابِ لَکَانَ خَیْرًا لَّهُم مِّنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَکْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ» (آل‌عمران: ۱۱۰)

[۲۰] «وَ تَعَاوَنُواْ عَلَى الْبرِّ وَ التَّقْوَى وَ لاَ تَعَاوَنُواْ عَلَى الإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ» (المائده: ۲)

[۲۱] «قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُم بِوَاحِدَهٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَ فُرَادَى ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا مَا بِصَاحِبِکُم مِّن جِنَّهٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ لَّکُم بَیْنَ یَدَیْ عَذَابٍ شَدِیدٍ» (سبأ: ۴۶)

[۲۲] «وَ لِلّهِ الْمَثَلُ الأَعْلَىَ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ» (النحل: ۶۰)

[۲۳]فرهنگ زیرینای ساختار اجتماعی است و به‌تعبیر تالکوت پارسونز «فرهنگ نیروی عمدۀ پیوند دهندۀ عناصر گوناگون دنیای اجتماعی است.» (ملاحظه نمایید: ریترز، جورج؛ نظریۀ جامعه‌شناسی، ترجمۀ نایبی، هوشنگ؛ تهران، نی، چاپ اول، ۱۳۹۳، ص ۳۳۵)

[۲۴]نهادها، بخش معظم جهان اجتماعی و صورت حیات اجتماعی و روابط انسانی هستند و تنها بدان دلیل وجود دارند که انسان‌ها اعتقاد دارند که وجود دارند. برخلاف واقعیت‌های تکوینی و فیزیکی که فارغ از وجود و توافق جمعی و اعتقاد عمومی‌افراد یک جامعه، وجودی مستقل دارند. (ملاحظه نمایید: تریگ، راجر؛ فهم علم اجتماعی، ترجمۀ مسمی‌پرست، شهناز؛ تهران، نی، چاپ دوم، ۱۳۸۶، ص ۳۱۵) همچنین ملاحظه نمایید:

Searle, John; the Construction of Social Reality, New York, Simon & Schuster Inc., 1995, pp. 4-5.

[۲۵]«وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَهِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَهً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ {۳۰} وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِکَهِ فَقَالَ أَنبِئُونِی بِأَسْمَاء هَـؤُلاء إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ {۳۱}» (البقره: ۳۱-۳۰)

[۲۶] «إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَیْهِ رَاجِعونَ» (البقره: ۱۵۶)

[۲۷]صدرالمتألهین، رسالۀ سه اصل، تصحیح و تعلیق نصر، سیدحسین؛ تهران، بنیاد حکمت اسلامی‌صدرا، چاپ اول، ۱۳۸۱، ص ۱۶٫

[۲۸]«إِلاَّ تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُواْ ثَانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ إِذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا فَأَنزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ وَأَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَّمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ کَلِمَهَ الَّذِینَ کَفَرُواْ السُّفْلَى وَکَلِمَهُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیَا وَاللّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ» (التوبه: ۴۰)

[۲۹]معاد در برداشت حکمی‌و عرفانی یعنی ظهور مراتب کمال و نقصان معرفتی، قلبی و رفتاریِ انسان در جلوه‌های اخروی.

[۳۰]« فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَهَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا» (الروم: ۳۰) وجه فطری انسان مفطور الهی است. این وجه فطری در تناسب تام با دین حق و دین حق در تناسب تام با آن است.

[۳۱]«قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَى شَاکِلَتِهِ فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَى سَبِیلاً» (الإسراء: ۸۴)

[۳۲]«قال رسول الله ﷺ : «لایَنالُ مَنزلَهَ التَّفکُّرِ إلّا مَن خَصَّهُ اللهُ بِنُورِ المَعرفهِ و التوحیدِ» (نوری، حسین؛ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل (۲۸ جلد)، قم، مؤسسه آل‌البیت (علیهم‌السلام)، چاپ اول، ۱۴۰۸ ه ق، ج ۱۱، ص ۱۸۵)

[۳۳]« «و لا تَکُن عَبدَ غَیرِکَ و قد جَعَلَکَ اللهُ حُرَّاً» (نهج‌البلاغه: نامۀ ۳۱)

[۳۴]«وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاَهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَیُطِیعُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ أُوْلَـئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ» (التوبه: ۷۱)

[۳۵]«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ» (الحجرات: ۱۰)

[۳۶]ملاحظه نمایید: ابن‌مسکویه، تهذیب الإخلاق و تطهیر الأعراق، قم، زاهدی، چاپ هفتم، ۱۳۸۴، ص ۳۸٫

[۳۷] «قِوامُ العَیْشِ حُسْنُ التَّقْدِیرِ و مِلَاکُهُ حُسْنُ التَّدبِیرِ» (لیثی واسطی، علی‌بن‌محمد؛ عیون الحکم و المواعظ، حسنی بیرجندی، حسین؛قم، دارالحدیث، چاپ اول، ۱۳۷۶، ص ۳۷۰)/ «حُسْنُ التَّدبیرِ یُنْمِی قَلِیلِ المَالِ» (همان، ۲۲۷)

[۳۸]«یَا بُنَیَّ إجْعَلْ نفْسَکَ مِیزَاناً فیِمَا بَیْنَکَ و بَیْنَ غَیرِکَ» (نهج‌البلاغه: نامۀ ۳۱)/ «أنْصِفِ اللهَ و أنْصِفِ النّاسَ مِنْ نَفْسِکَ» (نهج‌البلاغه: نامۀ ۵۳)

[۳۹]«هُوَ أَنشَأَکُم مِّنَ الأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیهَا» (هود: ۶۱)/ «وَ رَهْبَانِیَّهً ابْتَدَعُوهَا مَا کَتَبْنَاهَا عَلَیْهِمْ إِلَّا ابْتِغَآءَ رِضْوَ انِ اللَّهِ» (الحدید: ۲۷)

[۴۰]«الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا مَّا تَرَى فِی خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِن تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَى مِن فُطُورٍ» (الملک: ۳)

[۴۱]«… عن عبدالرحمن عن أبی‌عبدالله (علیه‌السلام) قال: قلتُ لأیّ عله إذا خرج الروح من الجسد وجد له مساً و حیث رکبت لم یعلم به؟ قال: لأنّه نما علیه البدن». (الصدوق، علل الشرایع (۲ جلد)، بیروت، مؤسسه الأعلمی، چاپ اول، ۱۴۰۸ ه ق، ج ۱، ص ۳۵۹)

[۴۲]««أُوصِیکُما و جمیعَ ولدی و أهلی و مَن بَلَغَه کتابی بِتَقوَی اللّهِ وَ نَظمِ أمرِکُم» (نهج‌البلاغه: نامه ۴۷)

[۴۳]به‌عنوان‌مثال، ملاحظه نمایید: راولز، جان؛ عدالت به‌مثابه انصاف، ترجمۀ ثابتی، عرفان؛ تهران، ققنوس، چاپ چهارم، ۱۳۹۲، صص ۷۴-۵۷٫

[۴۴]«تَعاوَنُوا عَلَی البِّرِّ وَالتَّقوَی» (المائده: ۲)

[۴۵]«یَحِقُّ عَلَی المُسْلِمِینَ الإجْتِهَادُ فِی التَّواصُلِ، وَ التَّعَاوُنُ عَلَی التَّعَاطُفِ، وَ المُؤَاساهُ لِأهلِ الحَاجَهِ وَ تَعَاطُفُ بَعضِهم عَلَی بَعْضٍ حَتَّی تَکُونُوا کَمَا أمَرَکُم اللهُ عزّ و جلّ: «رُحَمَاءَ بَیْنَهُم»، مُتَرَاحِمِینَ، مُغْتَمِّینَ لِمَا غَابَ عَنْکُم مِنْ أمرِهِم، علی ما مَضَی علیه معشرُ الأنصار علی عَهْدِ رَسُولِ الله (صلّى الله علیه و آله)». (حکیمی، محمدرضا، الحیاه (۶ جلد)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۷۴، ج ۵، ص ۱۰۲)

[۴۶]«وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنْ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ و لَـکِن کَذَّبُواْ فَأَخَذْنَاهُم بِمَا کَانُواْ یَکْسِبُونَ» (الأعراف: ۹۶)

[۴۷]«وَ لَقَدْ مَکَّنَّاکُمْ فِی الأَرْضِ وَجَعَلْنَا لَکُمْ فِیهَا مَعَایِشَ قَلِیلاً مَّا تَشْکُرُونَ» (الأعراف: ۱۰)

[۴۸]«قَالَ عَلِیٌّ (علیه‌السلام) کُنْ کَالطَّبِیبِ الرَّفِیقِ الشَّفِیقِ الَّذِی یَضَعُ الدَّوَاءَ بِحَیْثُ یَنْفَعُ فِی الْخَبَرِ سَأَلُوا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ (علیه‌السلام) یَا رُوحَ اللَّهِ مَعَ مَنْ نُجَالِسُ قَالَ (علیه‌السلام): مَنْ‏ یُذَکِّرُکُمُ‏ اللَّهَ‏ رُؤْیَتُهُ‏ وَ یَزِیدُ فِی عِلْمِکُمْ مَنْطِقُهُ وَ یُرَغِّبُکُمْ فِی الْآخِرَهِ عَمَلُه» (گیلانی، عبدالرزاق؛ مصباح الشریعه (منسوب به امام جعفر الصادق (علیه‌السلام)، بیروت، اعلمی، چاپ اول،  ۱۴۰۰ ه ق، ص ۲۰) در این روایت شریف، صحبت از شرایط اخلاقی لازم برای مصاحبت و مجالست و ایجاد روابط اجتماعی است. آنچه بدان تأکید شده است این است که روابط اجتماعی بایستی موجب توجه به خداوند باشند.

[۴۹]«…عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ أَدَّبَ‏ نَبِیَّهُ عَلَى أَدَبِهِ‏ فَلَمَّا انْتَهَى بِهِ إِلَى مَا أَرَادَ قَالَ لَهُ‏ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِیمٍ‏ فَفَوَّضَ إِلَیْهِ دِینَهُ فَقَالَ‏ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا …» (صفار، محمد بن حسن؛ بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد (صلّى الله علیه و آله)‏ ، محقق و مصحح کوچه باغی، محسن؛ قم، مکتبه آیه الله مرعشی نجفی، چاپ دوم، ۱۴۰۴ ه ق، ج ۱، ص ۳۷۹)

[۵۰]«عن علی (علیه‌السلام): العلم‏ سلطان‏ من وجده صال به و من لم یجده صیل علیه.»

[۵۱]«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ‏ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه‌السلام) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلّى الله علیه و آله)‏ مَا بُنِیَ بِنَاءٌ فِی الْإِسْلَامِ أَحَبُ‏ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ التَّزْوِیجِ.» (حر عاملى، محمد بن حسن، تفصیل وسائل الشیعه إلى تحصیل مسائل الشریعه (۳۰ جلد)، قم، مؤسسه آل البیت (علیهم‌السلام)، چاپ اول، ۱۴۰۹ ه ق، ج ۲۰، ص ۱۴).

[۵۲]«لقطب الرّاوندى‏ فى لبّ اللّباب قال النبی (صلى الله علیه و آله): مَن‏ یَضمَن‏ لی‏ بِرُّ الوالدین‏ وَ صِلَهُ الرّحم أضمن له کثرهَ المال وزیادهَ العُمُر والمَحَبَّهَ فی العَشِیرَهِ.» (بروجردى، آقا حسین، جامع أحادیث الشیعه (للبروجردی) (۳۱جلد)، تهران، فرهنگ سبز، چاپ اول، ۱۳۸۶، ج ۲۶، ص ۸۸۸)

[۵۳]قانون‌گرایی و هنجارمندی یعنی وفاداری به حقوق متقابل و حفظ امانتِ سرمایۀ اجتماعی. این معنا با تعابیرمتفاوت مورد تأکید، سفارش و دستور آموزه‌های دینی است؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ): الْبِرُّ وَ حُسْنُ‏ الْجِوَارِ زِیَادَهٌ فِی الرِّزْقِ، وَ عِمَارَهٌ فِی الدِّیَارِ.» (عده اى از علماء، الأصول السته عشر، قم، مؤسسۀ دار الحدیث الثقافیه، چاپ اول، ۱۴۲۳ ه ق / ۱۳۸۱ ه ش، ص ۲۴۵) بدین معنا که نیکی و رعایت حسن همجواری و همسایگی باعث زیادی رزق و آبادانی و توسعۀ سرزمین‌ها خواهد شد.

[۵۴]«عَنْ أَحْمَدَ، عَنْ یَحْیَى‌بْنِ‌الْعَلَاءِ، وَ إِسْحَاقَ‌بْنِ‌عَمَّارٍ جَمِیعاً، عَنْ أَبِی‌عَبْدِاللَّهِ (عَلَیْهِ السَّلَامُ)، قَالا: مَا وَدَّعَنَا قَطُّ إِلَّا أَوْصَانَا بِخَصْلَتَیْنِ: عَلَیْکُمْ‏ بِصِدْقِ‏ الْحَدِیثِ‏، وَ أَدَاءِ الْأَمَانَهِ إِلَى الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ، فَإِنَّهُمَا مِفْتَاحُ الرِّزْق». (طوسى، محمد بن الحسن، الأمالی (للطوسی) (۱جلد)، قم، دار الثقافه، چاپ اول، ۱۴۱۴ ه ق، ص ۶۷۶)

[۵۵]«قَالَ الإمام زینُ العابدین (عَلَیْهِ‌السَّلَامُ): خَیْرُ مَفَاتِیحِ‏ الْأُمُورِ الصِّدْقُ‏، وَ خَیْرُ خَوَاتِیمِهَا الْوَفَاء.» (حلوانى، حسین‌بن‌محمد ، نزهه الناظر و تنبیه الخاطر (۱ جلد)، قم، مدرسه الإمام المهدی (عجل الله تعالى فرجه الشریف)، چاپ اول، ۱۴۰۸ ه ق، ص ۹۳)

[۵۶] «عَنْ أَبِی‌عَبْدِاللَّهِ (علیه‌السلام) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ)‏ سَیِّدُ الْأَعْمَالِ إِنْصَافُ النَّاسِ مِنْ نَفْسِکَ وَ مُوَاسَاهُ الْأَخِ‏ فِی اللَّهِ‏ وَ ذِکْرُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى کُلِّ حَال.» (کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی (۸ جلد)، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ ه ق، ج ۲، ص ۱۴۵)

[۵۷]« روی عن النبی (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ)‏  أنه قال:‏ لا یَزَالُ‏ النَّاسُ‏ بِخیرٍ مَا أمَرُوا بِالمَعرُوفِ و نَهَوا عَنِ المُنکَرِ وَ تَعَاوَنُوا عَلَى البرِّ  فإذا لَم یَفعَلُوا ذلک نُزِعَت مِنهُم البَرَکَاتُ وَ سُلِّطَ بعضُهُم عَلَى بَعضٍ وَ لَم یَکُن لَهُم ناصِرٌ فِی الأرضِ وَ لا فِی السَّمَاءِ.» (مفید، محمدبن‌محمد، المقنعه (۱ جلد)، قم، کنگره جهانى هزاره شیخ مفید (رحمه الله علیه)، چاپ اول، ۱۴۱۳ ه ق، ص ۸۰۸)

[۵۸]«الإمام علی (علیه‌السلام): داوُوا الجُورَ بِالعَدلِ و داوُوا الفَقرَ بِالصَّدَقهِ و البَذلِ.» (تمیمى آمدى، عبدالواحد‌بن‌محمد، غرر الحکم و درر الکلم (۱ جلد)، قم، دار الکتاب الإسلامی، چاپ دوم، ۱۴۱۰ ه ق، ص ۸۱۹)

[۵۹]«قَالَ أَبُو الْحَسَنِ (علیه‌السلام):‏ إِنَ‏ اللَّهَ‏ وَضَعَ‏ الزَّکَاهَ قُوتاً لِلْفُقَرَاءِ وَ تَوْفِیراً لِأَمْوَالِکُمْ.» (حر عاملى، محمدبن‌حسن، تفصیل وسائل الشیعه إلى تحصیل مسائل الشریعه (۳۰ جلد)، قم، مؤسسۀ آل البیت (علیهم‌السلام)، چاپ اول، ۱۴۰۹ ه ق، ج ۹، ۲۱۱)

[۶۰]همان‌طور ‌که معیار کرامت فرد انسان، تقوای الهی است، معیار کرامت نظام قدرت حاکم بر حوزۀ عمومی‌نیز تقوا است. قدرت سیاسیِ باتقوا قدرتی است که مشروعیت خود را از مبدأ الهی دریافت داشته و بینش و کنش خود را در انطباق با شریعت الهی قرار داده است. حکومت باتقوا و سیاست کریمانه، حاکمیتی است که یاد خدا را عالمگیر نماید، حقوق مالیِ مشروع را استیفا نموده به اهلش برساند، معروف را احیا داشته و منکر را محو نماید؛ چنان‌که در آیۀ شریفۀ ۴۱ سورۀ الحج فرمود: «الَّذِینَ إِن مَّکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاهَ وَآتَوُا الزَّکَاهَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَهُ الْأُمُورِ». نیل به چنین موقفی از عمل سیاسی به استناد همین آیه موجب «سیادت سیاسی» خواهد شد.

[۶۱]در روایات اسلامی، روایات فراوانی در تشویق به کار و تولید، استقلال معیشتی، جلب رزق حلال و ارزش رفاه و توسعۀ مالی داشتن وارد شده است، از جمله روایاتی که ذیلاً آورده شده‌اند.

«رَأَى رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ)‏ قَوْماً لَا یَزْرَعُونَ قَالَ: مَا أَنْتُمْ؟ قَالُوا: نَحْنُ‏ الْمُتَوَکِّلُونَ،‏ قَالَ: لَا بَلْ أَنْتُمُ الْمُتَّکِلوُن» (نورى، حسین‌بن‌محمد تقى؛ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل (۲۸ جلد)، قم، مؤسسۀ آل البیت (علیهم‌السلام)، چاپ اول،  ۱۴۰۸ه ق، ج ۱۱، ص ۲۱۷)/ «کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه‌السلام) یَقُولُ:‏ مَنْ‏ وَجَدَ مَاءً وَ تُرَاباً ثُمَّ افْتَقَرَ فَأَبْعَدَهُ اللَّه‏» (حر عاملى، محمدبن‌حسن، تفصیل وسائل الشیعه إلى تحصیل مسائل الشریعه (۳۰ جلد)، قم،  مؤسسۀ آل البیت (علیهم‌السلام)، چاپ اول، ۱۴۰۹ ه ق، ج ۱۷، ص ۴۲)/ «عَنْ عَلِیٍّ (علیه‌السلام) فِی حَدِیثٍ‏ أَنَ‏ مَعَایِشَ‏ الْخَلْقِ‏ خَمْسَهٌ: الْإِمَارَهُ وَ الْعِمَارَهُ وَ التِّجَارَهُ وَ الْإِجَارَهُ وَ الصَّدَقَاتُ إِلَى أَنْ قَالَ وَ أَمَّا وَجْهُ الْعِمَارَهِ فَقَوْلُهُ تَعَالَى‏ «هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فِیها»، فَأَعْلَمَنَا سُبْحَانَهُ أَنَّهُ قَدْ أَمَرَهُمْ بِالْعِمَارَهِ لِیَکُونَ ذَلِکَ سَبَباً لِمَعَایِشِهِمْ بِمَا یَخْرُجُ مِنَ الْأَرْضِ مِنَ الْحَبِّ وَ الثَّمَرَاتِ وَ مَا شَاکَلَ ذَلِکَ مِمَّا جَعَلَهُ اللَّهُ مَعَایِشَ لِلْخَلْقِ.» (همان، ج ۱۹، ص ۳۵)

[۶۲]UNDP, Human Development Report 1994, Oxford University Press, New York and Oxford, 1994.

[۶۳]«عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه‌السلام) قَالَ: خَمْسٌ مَنْ لَمْ یَکُنَّ فِیهِ لَمْ یَتَهَنَّأْ بِالْعَیْشِ الصِّحَّهُ وَ الْأَمْنُ‏ وَ الْغِنَى وَ الْقَنَاعَهُ وَ الْأَنِیسُ الْمُوَافِق» (برقى، احمدبن‌محمدبن‌خالد؛ المحاسن (۲ جلد)، قم، دار الکتب الإسلامیه، چاپ دوم، ۱۳۷۱ ه ق، ج ۱، ص ۹)

[۶۴]«عِدَّهٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ یَقْطِینٍ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ کَثِیرٍ الْمَدَائِنِیِّ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه‌السلام) قَالَ: … لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا حَیَاءَ لَهُ وَ لَا مَالَ‏ لِمَنْ‏ لَا تَقْدِیرَ لَهُ‏ وَ لَا جَدِیدَ لِمَنْ لَا خَلَقَ لَه.» (کلینى، محمدبن‌یعقوب؛ الکافی (۸ جلد)، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ ه ق، ج ۶، ص ۴۶۰)  در این روایات در موضوع کلام هم به تدبیر اشاره شده است که نمو اقتصادی ناشی از تدبیر است و هم به میانه‌روی در مصرف، آنجا که می‌فرماید: آن که را شیئ مصرفیِ کهنه نیست یعنی در مصرف میانه‌رو نیست، شیئ مصرفی نو هم نیست.

[۶۵]«قَالَ رَسُولُ الله (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ)‏‏: مَا أَخَافُ‏ عَلَى‏ أُمَّتِی‏ الْفَقْرَ وَ لَکِنْ أَخَافُ عَلَیْهِمْ سُوءَ التَّدْبِیر.» (ابن‌أبی‌جمهور، محمدبن‌زین‌الدین؛ عوالی اللئالی العزیزیه فی الأحادیث الدینیه (۴ جلد)، قم،  دار سیدالشهداء للنشر، چاپ اول، ۱۴۰۵ ه ق، ج ۴، ص ۳۹)

[۶۶]علامه طباطبایی (رحمه الله علیه) در المیزان و ذیل آیۀ سوم از سورۀ نساء «وَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُواْ فِی الْیَتَامَى فَانکِحُواْ مَا طَابَ لَکُم مِّنَ النِّسَاء مَثْنَى وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُواْ فَوَاحِدَهً أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ ذَلِکَ أَدْنَى أَلاَّ تَعُولُواْ» ضمن توجه به دلایل تعدد زوجات، به این نکتۀ مهم اشاره دارد که زیادیِ جمعیت و آباد نمودن زمین به دست اجتماع مسلمان به‌گونه‌ای که موجب رفع شرک و فساد شود از مهم‌ترین مقاصد شریعت است: «من أهمّ المقاصد عند شارع الإسلام تکثر نسل المسلمین و عماره الأرض بید مجتمع مسلم عماره ترفع الشرک و الفساد». (طباطبایی، محمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، قم، جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم، چاپ ششم، ۱۴۲۱ ه ق، ج ۴، ص ۱۸۹) همچنین روایات باب «استحباب الإستیلاد و تکثیر الأولاد» در جلد ۲۱ کتاب تفصیل وسائل الشیعه إلى تحصیل مسائل الشریعه به همین معنا دلالت دارند. از جمله روایات وارده در این مقام این روایت از نبی اکرم (صلّی الله علیه و آله) است که «… عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه‌السلام) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلّی الله علیه و آله)‏ أَکْثِرُوا الْوَلَدَ أُکَاثِرْ بِکُمُ الْأُمَمَ غَداً» (حر عاملى، محمدبن‌حسن، تفصیل وسائل الشیعه إلى تحصیل مسائل الشریعه (۳۰ جلد)، قم، مؤسسۀ آل البیت (علیهم‌السلام)، چاپ اول، ۱۴۰۹ ه ق، ج ۲۱، ص ۳۵۸).

[۶۷]خداوند متعال زمین و آنچه از نعمت‌های زمینی و هوایی و دریایی در آن است را مسخر انسان گردانیده است: «اللّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَّکُمْ وَسَخَّرَ لَکُمُ الْفُلْکَ لِتَجْرِیَ فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَسَخَّرَ لَکُمُ الأَنْهَارَ» (ابراهیم: ۳۲) و استفادۀ از آن‌ها را برای او آسان نموده: «هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا فَامْشُوا فِی مَنَاکِبِهَا وَ کُلُوا مِنْ رِزْقِهِ وَ إِلَیْهِ النُّشُورُ» (الملک: ۱۵) و به او عمران و آباد ساختن آن را امر نموده است: «هُوَ أَنشَأَکُم مِّنَ الأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیهَا» (هود: ۶۱) بنابراین زمین با همۀ نعمت‌هایش مهد انسان است، جایی که در آن زندگی‌اش را گسترده است و زمین نیز آغوشش را به روی او گشوده: «فَلْیَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَى طَعَامِهِ * أَنَّا صَبَبْنَا الْمَاء صَبًّا * ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا * فَأَنبَتْنَا فِیهَا حَبًّا * وَعِنَبًا وَ قَضْبًا * وَ زَیْتُونًا وَ نَخْلًا * وَ حَدَائِقَ غُلْبًا * وَ فَاکِهَهً وَ أَبًّا * مَّتَاعًا لَّکُمْ وَلِأَنْعَامِکُمْ» (عبس: ۳۲-۲۴) پس شایسته است در استفاده از این مهد رعایت اعتدال و عدالت را نمود: «وَ لَا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا وَ ادْعُوهُ خَوْفًا وَطَمَعًا إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ» (الأعراف: ۵۶).

[۶۸]«عن الصادق (علیه‌السلام): لَا تَطِیبُ السُّکْنَى إِلَّا بِثَلَاثٍ: الْهَوَاءِ الطَّیِّبِ وَ الْمَاءِ الْغَزِیرِ الْعَذْبِ وَ الْأَرْضِ الْخَوَّارَهِ» (ابن شعبه حرانى، حسن‌بن‌على، تحف العقول عن آل الرسول (صلى الله علیه و آله)(۱ جلد)، قم، جامعه مدرسین، چاپ دوم، ۱۴۰۴ ه ق/ ۱۳۶۳، ص ۳۲۰) یعنی سکونت سالم ممکن نیست مگر با وجود سه چیز: هوای پاک، آب زیاد و زمین مسطح و نرم.

[۶۹]«لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَإِن کَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُّبِینٍ» (آل عمران: ۱۶۴)

[۷۰]«وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِی خَبُثَ لَا یَخْرُجُ إِلَّا نَکِدًا کَذَلِکَ نُصَرِّفُ الْآیَاتِ لِقَوْمٍ یَشْکُرُونَ» (الأعراف: ۵۸)

[۷۱]«أَلَا وَ إِنَّ مِنَ الْبَلَاءِ الْفَاقَهَ وَ أَشَدُّ مِنَ الْفَاقَهِ مَرَضُ الْبَدَنِ وَ أَشَدُّ مِنْ مَرَضِ الْبَدَنِ مَرَضُ الْقَلْبِ أَلَا وَ إِنَّ [مِنَ النِّعَمِ سَعَهَ الْمَالِ وَ أَفْضَلُ مِنْ سَعَهِ الْمَالِ صِحَّهُ الْبَدَنِ‏ وَ أَفْضَلُ‏] مِنْ صِحَّهِ الْبَدَنِ‏ تَقْوَى الْقَلْب.» (نهج‌البلاغه: حکمت ۳۸۸)

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

بالا