حسین رمضانی /
این تصور که فلسفه، حکمت و معرفت اسلامیبه زندگی انسان در عرصهی اجتماع و به اصطلاح مقام عمل، کم توجه است، برداشت نادرستی است که ناشی از نداشتن اشراف به ابعاد و عمق مفاهیم، استدلالها و رویکردهایی است که در این دریای معانی متموّجاند.
البته این مطلب تا حدی درست است که در تراث حِکمی، روایی و تفسیریِ اسلامی، بسیاری از مسائلی که امروزه ما با آنها رودررویایم به صورت صریح و مطابق با ادبیات رایج در حوزهی مطالعات فلسفی و اجتماعی، منضبط و تقریر نشدهاند. بدین جهت، ما به این معارف و حِکم به مثابه تراثی نگاه میکنیم که باید با توجه به مسایل روز، استحصال یا بازبینی شوند. دیگر آنکه روح و فضای حاکم بر ادبیات حکمی، روایی و تفسیری در سنت اسلامیبرآمده از اقتضائات خاص به خود آن است؛ بر این اساس، این فضا با رویکردها، گرایشها و روشهای حاکم بر ادبیات فلسفی و اجتماعی مسلط در روزگار ما که بیشتر متأثّر از پارادایم اصالت علم و اصالت تحقق است تفاوت جوهری دارد.
نکات یادشده میتوانند به مثابه موانعی بر سر راه مراجعه، برداشت و پژوهش در منابع اسلامیعمل کنند. نگارنده، به فراخور حوزهی فعالیتش به اظهارنظرهایی از سوی بعضاً دانشجویان و حتی طلاب علوم دینی برخورد کرده است که معارف فلسفی، روایی و تفسیری اسلامیرا در پاسخگویی به سؤالات روز ناکارآمد، ناتوان و بلکه عقیم میانگاشتهاند. آنچه در این اظهارنظرها مورد توجه قرار نگرفته این است که میراث فکری و معنوی اسلامی، گرچه به لحاظ زمان ایجاد مربوط به سدههای گذشته است لکن از آنجا که در نسبت با سرشت انسان و حیات انسان تبیین و ترسیم شدهاند، دارای ابعادی ثابت و مفادیاند که گرد مرور ایام بر آنها نمینشیند؛ و این ماییم که بایستی با مواجههی مجتهدانه و خلّاقانه، از آنها متناسب با شرایط موجودمان استفاده و بهره ببریم. این کاری است که در فقه شیعه، با وجود برخی آسیبها، سالیان متمادی است که در حال انجام است. اما متأسفانه در حوزههای عمومینظیر حوزههای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ما نتوانستهایم آنگونه که شایسته است مقاصد شریعت را در قالب حِکَم و معارف به زبان و ادبیات روز ترجمه نموده، بازسازی کنیم. به طور مشخص در نسبت با وضعیت حال حاضرمان، هم این دیدگاه که ما بایستی دیدگاهها و نظریات همهی استوانههای حکمت و معرفت اسلامیرا تماماً و کمالاً حفظ کرده، نصب العین قرار دهیم راه به جایی نمیبرد و هم این دیدگاه که بایستی از این مواریث صرفنظر نماییم. به نظر میرسد بایستی با توجه بلیغ به تراث حِکمی، روایی و تفسیریمان، و امتداد بخشیدن به آنها در نسبت با وضعیت موجودمان، سعی کنیم دامنهی معنایی، استدلالی و کاربردی آنها را توسعه بخشیم.
به منظور بازسازی و بازآفرینیِ معارف و حِکَم اسلامیبه گونهای که منجر به تولید ادبیات حِکمیو فلسفی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادیِ راهگشا و متناسب با نیازها و مسایل روزگار شود، ابتدا لازم است تأثیرات و مداخلات این تراث و معارف حکمی، روایی و تفسیری را در ایجاد ادبیات مورد نظرمان طبقهبندی نماییم. به نظر میرسد بتوان نحوهی مداخلهی معارف اسلامیدر تولید ادبیات یادشده را در پنج سطح طبقهبندی نمود:
۱) رویکردها
۲) اولویتها و مسایل و مبادی اساسی
۳) مبانی نهایی
۴) دیدگاهها
۵) روشها
روشن است که هر یک از مکاتب شناختهشده در فضای حکمت و معرفت اسلامیدر این سطوح پنجگانه حائز مشابهتها و اختلافاتی باشند؛ گرچه همهی آنها ذیل افقی کلیتر تحت عنوان حکمت و معرفت اسلامیجمع میشوند. علاوه بر این ذخیرهی دانش تحت عنوان «حکمت و معرفت اسلامی»، در جانب موضوعات و تغییرات عصری، نیز ما به سراغ دانش روزگار خود میرویم و در شناسایی موضوعات و مسائلمان علاوه بر توجه به دانش روز، به بسترها و زمینههای اجتماعیمان و نیز نیازهای بالفعل و یا حتی بالقوهمان توجه میکنیم.
نکتهی دیگر آن است که بهروزرسانی و بازسازی سطوح پنجگانه بالا همواره در جریانی نقادانه و با حفظ اصول و مبانی به انجام رسد. بنابراین «بازسازی» و «نقّادی» دو واقعیت درهمتنیدهاند. حداقل انتظارات در بازسازی سطوح پنجگانه تفکر اسلامیعبارت است از:
۱) تغییر، اصلاح یا تکمیل واژگان و اصطلاحات (بازسازی مفهومیو معنایی)
۲) تغییر نظام استدلالی (بازسازی ساختاری)
۳) ایجاد مقارنات و مقایسهها و یافتن نقاط افتراق و ایجاد پیوند با دیدگاههای رقیب (بازسازی نسبتها و پیوندهای برون سیستمی)
و اما در باب «نقد» بایستی توجه داشت که چند سطح از نقد و بررسی داریم:
۱) سطح ناظر به کل سیستم و نظام: یعنی نقد رویکردها، اولویتها و مبانی نهایی و روشها
۲) سطح ناظر به اجزاء سیستم و نظام: یعنی نقد دیدگاهها
۳) سطح ناظر به وجه تاریخی و فرهنگی و کارکردهای تاریخی و فرهنگی سنت در قوام بخشیدن به ظرفیتها و امکانات موجود
بازسازی تفکر مبتنی بر آموزهها و برداشتهای حکمیو معرفتی از تراث دینی، با لحاظ شرایط پیچیده و سیال دانش روز، امری اجتنابناپذیر و شرط تحقق مقاصد و اهداف اولیای الهی در جوامع انسانی است. از اینرو متفکران مسلمان، در مسیر هویتبخشی به حرکت فرهنگی و تمدنی جوامع خود، لازم است مبتنی بر مفاهیم، معانی، و نظامهای نظری و ارزشی ایجادشده در روزگار خود، با حفظ خطوط کلیِ اهداف شریعت، به بازتولید یا بازتبیین اندیشههای دینی یا اندیشههای بهرهمند از منابع دینی بپردازند. آنچه در این مختصر گفته شد تنها اشارهای مختصر به مقولهی «بازسازی تفکر دینی» بود، چرا که بیش از هر جا در مقام عمل و در نسبت با واقعیتهای ارزشی و هنجاری و به ویژه در زمینهی مطالعات توسعه به این مقوله، از منظری روششناختی، نیازمندیم.