نویسنده: سید سعید موسوی ثمرین /
نقدی بر سخنرانی دکتر علی طیبنیا در اولین سلسله نشستهای الگوی اسلامیایرانی پیشرفت
جناب آقای دکتر علی طیبنیا، در روز سه شنبه ۶ دی ۱۳۹۰، در محل سالن شورای دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران، ذیل عنوان «بازخوانی مفهوم «جهاد اقتصادی» از منظر مبانی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت» به ایراد سخنرانی پرداختند. نویسنده در این مطلب به نقد سخنرانی ایشان پرداخته است.
دکتر علی طیبنیا استاد برجسته دانشگاه تهران، در سال جهاد اقتصادی، در اقدامیشایسته به ایراد سخنرانی در رابطه با نسبت جهاد اقتصادی و الگوی اسلامیایرانی پیشرفت پرداختند. در این نوشته کوتاه از همه ابعاد تحسینبرانگیز این سخنرانی گذر کرده و بر قسمتی از بیانات ایشان نقد خود را ارائه مینمایم. لازم به ذکر است این نقد اساسا از یک موضع روششناختی صادر شده است. ایشان در زمینه جایگزینی انسان جهادگر به جای انسان اقتصادی فرمودند:
«هر زمانی در جامعه، نظام اسلامیمستقر شد، یعنی ما مبتنی بر مکتب اقتصادی اسلام توانستیم یک نظام بسازیم و ترکیبات نهادی لازم برای او را ایجاد کنیم و مقرراتش در جامعه چه در سطح فردی و چه در سطح کلی جاری و ساری شد و رفتار مردم منطبق بر ارزشهای اسلامیاز جمله همان مفهوم انسان جهادگری که به آن اشاره کردم شکل گرفت، آن موقع است که علم اقتصاد اسلامییا به تعبیر من علم اقتصاد ناظر بر یک جامعه اسلامیموضوعیت پیدا میکند.»
انتقادات زیادی چه از حیث تاریخی و چه از حیث تحلیلی، متوجه این بیان است. ابتدا لازم است وجوه تحلیلیِ این بیان واکاوی، تشریح و از دلالتهای اساسی آن رمزگشایی شود.
یکی از دلالتهای اساسی این بیان، به رسمیت شناختن «تمایز تام ماهوی» مابین دو حوزه نظر و عمل است. اگر فرض کنیم تمایز ماهوی بین دو حوزه نظر و عمل مقبول باشد،[۱] سؤالات زیادی به وجود میآید که نحوه پاسخ به هر یک از آنها، پاسخدهنده را به یکی از مکاتب فلسفی نزدیک میکند. سؤالاتی از این دست که «وقایع حوزه عمل نسبت به تئوریهای حوزه نظر مقدم است یا موخر؟»، «آیا نظریهپرداز قادر است واقعیت حوزه عمل را کما هو حقه شناسایی کند؟» و.. . با توجه به بیان دکتر طیبنیا، ایشان معتقد به تقدم رتبی حوزه عمل بر حوزه نظر هستند. آنجایی که ایشان امکان تاسیس اقتصاد اسلامییا به تعبیر ایشان «علم اقتصاد جامعه مسلمانان» را منوط به ظهور یک نظام و جامعه سراسر اسلامیمیداند؛ جامعهای که رفتار همه مردم در آن مبتنی بر اصول جهاد اقتصادی و سایر ارزشهای اسلامیشکل گرفته باشد. بنابراین میتوان استنتاج نمود که علم اقتصاد متعارف اساسا بعد از تحقق انسان اقتصادی در عرصه جوامع غربی شکل گرفته است. همچنین میتوان استنتاج نمود که نظریه روانشناختی فروید بعد از ظهور انسان جنسی شکل گرفته است. دامنه این استنتاجات به همین جا ختم نمیشود ولی ما در اینجا به این گزارهها بسنده میکنیم. بنابراین طیبنیا در مناقشه پردامنه فیلسوفان در ازمنه تاریخ، خواسته یا ناخواسته جانب یک سر طیف را گرفته و در این زمینه به پوزیتیویسم رادیکال نزدیک میشود. بر اساس این موضع مابعدالطبیعی، دانشمندان –در اینجا اقتصاددانان- به سان رباتهایی بیروح و بیجان نظارهگر طبیعت –در اینجا مناسبات رفتاری میان عاملان اقتصادی- بوده و فقط به توصیف و تبیین این مناسبات میپردازند. ابتدا آدمیان متاثر از روحیاتی خاص به رفتارهایی خاص روی آورده و بدین ترتیب قاطبه مناسبات میان ایشان رنگوبوی این روحیات را به خود میگیرد. اینجاست که اقتصاددان به تبیین این رفتارها پرداخته و پیشبینیهای مبتنی بر درک حاصله از واقعیت از وی صادر میشود. بنابراین اصولا نظریه نسبت به مناسبات رفتاری نهادینه شده در سطح جامعه، پدیدهای متاخر است. لازم به ذکر است میتوان رویکردی را متصور شد که بر این موضع مابعدالطبیعی پافشاری میکند ولی لزوما نگاهی صفر-و-یک به این موضوع ندارد.[۲] اشکال بیان دکتر طیبنیا این است که به طرفداران رادیکال این موضع نزدیک میشود. در چارچوب رویکرد میانهتر به این موضع، میتوان فضایی برای تاثیرگذاری حوزه نظر بر حوزه عمل در نظر گرفت. بنابراین اگرچه تقدم حوزه عمل نسبت به حوزه نظر مقبول است اما ظرافتهای پیچپیدهای بر تعامل مابین این دو حوزه حکمفرماست که بر اساس آنها مناسبات میان آدمیان نیز تا حد زیادی متاثر از حوزه نظر است. به عبارت دیگر تعامل بین دو حوزه نظر و عمل تعاملی سراسر یکسویه و مکانیکی نیست؛ اگرچه حوزه نظر بیشتر منفعل است. اما دکتر طیبنیا با غفلت از این نکته مهم، تاثیراتی را که نظریهپردازان بر حوزه عمل آدمیان و مخصوصا مقوله مهم و اثرگذار سیاستگذاری میگذارند نادیده میگیرد. اگر بپذیریم سیاستگذاری بر مبنای تئوری اقتصادی بر روحیات و رفتارهای افراد و کارگزاران اقتصادی اثر میگذارد، ناچارا محبوریم بپذیریم که این دو حوزه یک رابطه دیالکتیکی دارند، اگرچه همچنان حوزه نظر نسبت به حوزه عمل انفعال بیشتری داشته باشد. همچنین اگر بپذیریم ملاحظات ایدئولوژیک نظریهپرداز تاثیر زیادی بر تفسیر وی از واقعیت دارد میتوان تفاسیر متعددی از رفتار کارگزار اقتصادی را متصور شد. بر این اساس صحبت از انفعال محض حوزه نظر نسبت به حوزه عمل درست نیست.
در اینجا انتقاد دیگری که بر بحث دکتر طیبنیا وارد است مطرح میشود. فهم این نقد علاوه بر اهمیت مستقلش، تاثیر زیادی در فهم انتقاد قبلی دارد، آنجایی که اثرات حوزه نظر بر حوزه عمل مطرح گردید. این انتقاد عبارت است از ایستایی و همچنین حاکمیت نگاه فردگرایانه و اتمیستی بر روند تطور نظریه. دکتر طیبنیا چنان از تحقق یک جامعه و نظام اسلامیسخن میگوید که گویی جامعه اسلامیو انسان جهادگر یکشبه در عرصه روزگار ظاهر میشوند. همچنین گویی جامعه سرمایهداری به یکباره در قرن هجدهم و از فردای روزی که نظام قبلی بر جامعه حکمفرما بوده در اروپا ظهور کرده و انسان اقتصادی نیز همزمان با این نظام محقق شده است.[۳] بدین ترتیب اقتصاددان با مشاهده انسان اقتصادی که در روح همگی افراد جامعه متجلی شده شروع به تئوریپردازی میکند. این نگاه به کلی مقوله زمان و اثرات تجمیعی حوادث مختلف تمدنها را نادیده میگیرد. تمدنها بعد از ظهورات پیشا-انقلابی، در مراحل نویِ منحنی عمر خود به قدرتی بیبدیل در مقایسه با رقبای تمدنی نایل شده و در گذر زمان منویات خود را به سان واقعیاتی ازلی و ابدی برمینمایاناند. بدین ترتیب انسان اقتصادی که به طور تلویحی در اندیشه اندیشمندان قرن چهاردهمیاروپا مورد اشاره قرار میگرفت، بعد از تعظیم همه تمدنهای زنده در آن دروه به تمدن نوظهور سرمایهداری و در گذر زمان به چنان عمقی رسید که گویی واقعیت همه این بود و جز این نبود. در این مورد حتی قدرت تبیینی انگاره انسان اقتصادی در دوره آدام اسمیت با قدرت تبیینی آن در دوره جان استوارت میل یکسان نبوده است. بدین ترتیب با اتخاذ یک رویکرد پویا و تطوری نسبت به روند تطور تئوری، میتوان برای قدرت تبیینی یک نظریه یا تئوری یک منحنی درجه دوم در نظر گرفت. در این منحنی، محور عمودی قدرت تبیینی نظریه و محور افقی عمر تمدن است. قدرت تبیینیِ انگارهای مثل انسان اقتصادی در دوره جوانی تمدن بیشینه است.
همچنین نگاه اتمیستی و مکانیستی دکتر طیبنیا به مراحل تطوری یک نظریه تاثیرات بیشائبه عملی را که از جانب «جمعیتهای امتگونه و انگیزهمند در جهت تحقق انواع جدیدی از رفتارهای فردی و سازمانی»[۴] صادر میشود، بر اجتماع و شکلگیری واقعیتهای جدید رفتاری نادیده میگیرد.[۵] برای مثال میتوان به کارآفرینانی اشاره نمود که بر خلاف عرف عمومینظریه و علیالظاهر واقعیت تام جامعه نه بر اساس حداکثر نمودن سود که بر اساس سلسله مراتبی از اهداف مختلف اقدام به عمل اقتصادی مینمایند. آورده این جمعیتهای کوچک، به شروط خاصی اثرات بسیاری بر کل سیستم نهاده و نهیاتا تبیین این سیستم بر اساس نظریات قبلی مکفی نخواهد بود. بدین ترتیب نظریههایی که باید برای توضیح این رفتارهای نوظهور تدوین شوند به طور کامل در جهت عکس نظریههای عمومیخواهند بود.
اما این نقد چگونه بر فهم انتقاد قبلی موثر است؟ بدیهی است که تعامل میان حوزه نظر و عمل در ابتدای شکلگیری یک تمدن و انتها یا دوره بلوغ آن یکسان نیست. هرچه تمدنها جوانتر و نوپاتر باشند، نظریه قدرت بیشتری برای تاثیرگذاری بر حوزه عمل دارد. به عبارت دیگر نظریه اگر قدرتی برای اثرگذاری بر حوزه عمل داشته باشد، اصولا در اوان تمدنها این قدرت امکان بیشتری برای سریان و جریان خواهد داشت. نظریهها اصولا در اوان ظهور یک تمدن جدید خاصیت ایدئولوژیکی بیشتری نسبت به دوره بلوغ آن تمدن دارند؛ به طوریکه نظریاتی که در ابتدای قرن شانزدهم و هفدهم در مورد طبیعت سبُعیتگونه آدمیطرح میگردیدند بیشتر از سوی رقبای تمدنی به اتهام ایدئولوژیک بودن نقد میشدند تا در قرن هجدهم و نوزدهم. بنابراین پارادایمهای نظری که در پی یک انقلاب تمدنی برمیآیند اصولا در ابتدای راه یک رویکرد هترودوکس فهم میشوند. این رویکردهای هترودوکس بر خلاف روند عمومیآنقدر پافشاری میکنند تا به کمک برخی از حوادث تصادفی دیگر بالاخره به جریانی عمومیبدل شده و جریانهای منتقد را در خود جذب مینمایند.
بنابراین بر خلاف تصور دکتر طیبنیا نمیتوان به صورتی جزمیاینگونه حکم نمود که علم اقتصاد متعارف نسبت به ظهور انسان اقتصادی موخر است. اقتصاددانان اولیه در جهت نیل به جامعهای که مطلوبش میدانستند، سعی کردند دستگاه نظری کارآمدی بر ابتنای انسان اقتصادی تدوین کنند. سعی و تلاش ایشان با پیگیریهای مجدانه نسلهای بعدی از روشنفکران نهایتا به ثمر نشست و در قرن نوزدهم به اعلی حد قدرت تبیینی خود نایل گشت. بنابراین برای ابتنای اقتصاد اسلامییا همان علم اقتصاد جامعه مسلمانان نیازی به فراگیری رفتار جهادی در میان مسلمین نیست. بنابراین گرچه سوق یافتن هر چه بیشتر کارآفرینان به سمت رفتار غیرمتعارف اقتصادی فضای بیشتری را برای قدرت تبیینی اقتصاد مبتنی بر انسان جهادگر باز میکند، در فقدان وضعی که این رفتار در اکثر افراد عمومیت یافته، باز هم میتوان قدرت تبیینی برای آن متصور شد. همانطور که قدرت تبیینی انسان اقتصادی در طول ۴۰۰ سال اخیر همیشه یکسان نبوده قدرت تبیینی انسان جهادگر نیز در تمدن نوظهور اسلامییکسان نخواهد بود. بنابراین مقایسه وضع فعلی انسان جهادگر و انسان اقتصادی در امر مهم تبیین از اساس مقایسهای ناشایست است و به دلیل جوان بودن انگاره انسان جهادگر و تبعات مترتب بر آن نباید آن را به کناری نهاد. این امر فقط محتاج ظهور اندیشمندانی است که در عرصه نظر به واقع رویکردی جهادی دارند و این امر انشاءالله محقق خواهد شد.
[۱]. ما در اینجا از بیان تاریخ این موضوع مناقشهبرانگیز خودداری کردهایم. روشن است که عدهای این تمایز را اساسا نفی میکنند. مشخص است که اگر این تمایز از میان رود زیربنای مباحث مطرح شده از سوی دکتر طیبنیا باطل شده و استنتاجات ایشان یکسره منتفی خواهد شد.
[۲]. بگذریم که انفعال محض حوزه عمل نسبت به حوزه نظر نیز از جانب بسیاری از مکاتب فلسفی مورد حمایت واقع میشود. در صورت قبول این رویکرد، بحثهای دکتر طیبنیا در این زمینه از اساس باطل خواهد بود.
[۳]. نگارنده به خوبی آگاه است که دکتر طیبنیا در عمل به این گزارهها معتقد نیست، لیکن هدف از ایراد این گزارهها نمایان ساختن تبعات نامطلوب اتخاذ نگاه ایستا به این موضوع است.
[۴] . Communication
[۵]. در این مورد میتوان به اقدامات گروه ایرانیان اشاره نمود.