چکیده
چکیده
متن پیشِ رو به بررسی نظریهی «وحدت جهانی جوامع» از دیدگاه علّامه طباطبایی (رحمهالله) توجه دارد. رویکرد مرحوم علّامه طباطبایی رویکردی حِکمی-فلسفی است که البته مبتنی و همافق با آموزههای وحیانی و نقلی شیعی است. بر این اساس در این مقالهی موجز با بیان برخی از عناصر مهم تفکر اجتماعیِ اسلام در بیان مرحوم علّامه طباطبایی در المیزان، به این دو مسئله توجه میشود که نخست آیا وحدت جهانی جوامع بر اساس مبانی تفکر اسلامیو بر پایهی دیدگاههای اجتماعی علّامه طباطبایی به لحاظ نظری ممکن است یا خیر؟ دوم، این که تحقّق خارجی و تبلور اجتماعی چنین وحدتی چگونه خواهد بود؟
فایل PDF – قابل استناد
یکی از مناقشات پیوسته جاری در حوزهی مباحثات معطوف به مقولهی توسعه، مناقشهی میان رویکردهای عام و جهانی در باب توسعه است که مدرنیته داعیهدار آن است، با رویکردهای نسبی که به طور خاص رویکردهای پستمدرن در قالب پاسداشت فرهنگهای بومی، منادی آناند. غالب مناقشات یادشده در متن مباحثات حقوقی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی تحت عناوینی نظیر «جهانیسازی»، «نظم نوین جهانی»، «جهان تکقطبی»، «استیلای فرهنگی»، «فرهنگ برتر یا عام انسانی»، «وحدت قواعد و رویههای بینالمللی» و بسیاری عناوین دیگر پیوسته در جریاناند. مرحوم علّامه طباطبایی با تکیه بر آموزههای اسلامیو فهم حِکمیو دقیق خود از آن معارف در قالب نظریهی «وحدت جهانی جوامع انسانی» بصیرتهای راهگشایی را در اختیار محققان امر توسعه و مسایل اجتماعی در خصوص مباحث و مناقشات یادشده میگذارد. از اینرو در این نوشتار در پی آن هستیم تا مقولهی «وحدت جهانی جوامع انسانی» را از خلال آرای فیلسوف و مفسّر شهیر و بزرگوار جهان اسلام و تشیّع، علّامه محمدحسین طباطبایی (رحمهالله) در تفسیر شریف المیزان مورد بررسی و کنکاش قرار دهیم.
همواره این سؤال که «چه آیندهای پیش روی جوامع انسانی است؟» برای اندیشمندان مطرح بوده است؛ و کمتر فیلسوف و اندیشمند اجتماعیای را میتوان یافت که به این مسئله بیتفاوت بوده باشد. به نظر میرسد در پاسخ به این سؤال دو گونه دیدگاه و جواب داریم؛ نخست، دیدگاههایی از سنخ تأملات بشری، و دوم، پیشبینیهایی که در کتب آسمانی بیان شدهاند. جالب این است که این دو گونه پاسخ به لحاظ جهتگیریهای محتوایی، مختلف از هم هستند. چنانکه گمانهزنیهای بشری، دربارهی آیندهی بشریت غالباً بدبینانهاند. و آیندهی انسان را گوری میدانند که او امروز در حال آماده کردن آن برای خود است. درحالیکه پیشبینیهای کتب آسمانی برای انسان، آیندهای نیکو متصوّرند. و دوران بلوغ انسانیت را در راه میبینند. دورانی که عقل انسان به عنایات الهی و به مدد منجیای آسمانی به کمال شایسته خود نائل میشود. و انسان از کمند خشم و شهوت رهیده و حیاتی سراسر خردمندانه را آغاز میکند. چیزی که اصلاً برای عقل محدود بشر امروزین قابل تصور نیست.
علّامه محمدحسین طباطبایی اندیشمند و فیلسوف مسلمانی است که در دامان حوزههای علمیهی شیعی پرورشیافته و از آن محیط سر برآورده؛ کاملاً واضح است که بسان بسیاری دیگر از پرورشیافتگان این حوزهی علمیبه آموزههای اعتقادی شیعه معتقد، و در راستای تحکیم بنیانهای عقلانی و حِکمیآن آموزهها کوششی پیگیر داشته باشد. یکی از معارف مسلّم اسلامیکه مستند به متن منابع احکام و معارف اسلامیاست، مسئلهی «وحدت جهانی جوامع انسانی» است. علّامه طباطبایی در جایجای آثار نوشتاری خود به این مسئله توجه داشته است. ایشان در تبیین این مسئله دو کار کرده؛ نخست، این آموزه را در قرآن و سنّت اسلامیپژوهش نموده و نشان داده که وحدت یافتن جوامع یکی از انگارههای اسلامیاست. دوم، این آموزه را در بستر و طرحی فراگیر از جامعه و پدیدههای اجتماعی توجیه و تبیین کرده است. به عبارت دیگر نشان داده که وحدت جهانی جوامع، امری است که به مقتضای طبیعت خودِ جوامع تحقق خواهد یافت. البته این میطلبد که ایشان در قالب طرحی جامع، پدیدههای متنوع اجتماعی را مطرح و تبیین نموده باشد و در چارچوب این طرح به بیان مسئلهی وحدت جهانی جوامع اقدام نماید؛ زیرا چنانکه میدانیم پدیدههای مختلف اجتماعی چه به لحاظ نظری و چه به لحاظ تبلور خارجی، دارای پیوند وثیقی با یکدیگر میباشند. و چنانکه استاد شهید مرتضی مطهّری مینویسد: «این که چگونه تمدنها و فرهنگهای مختلف الکیفیه، مختلف الشکل و مختلف اللون به سوی تمدن و فرهنگ یگانه و جامعهی یگانه حرکت خواهندکرد و هر یک رنگ خاص خود را باخته و به یک رنگ که رنگ اصلی است و رنگ انسانیت است در خواهند آمد؟ به مسئلهی ماهیت جامعه و نوع وابستگی روح جمعی و روح فردی به یکدیگر بستگی دارد.»۱ بنابراین لازم است برای تبیین چگونگی وحدت جهانی جوامع حداقل به این دو مقوله، یعنی ماهیت جامعه و نوع رابطهی روح جمعی و روح فردی، پرداخته شود. چنانکه خواهیم دید مرحوم علّامه چنین رویکردی به این مسئله دارد.
۱- «مؤلفههای اساسی تفکر اجتماعی اسلام»
در ادامه به برخی از مؤلفههای اساسی تفکر اجتماعی اسلام از منظر علّامه طباطبایی اشاره مینماییم تا در قالب طرح نظری که ایشان در تبیین حیات اجتماعی انسان ارائه مینمایند، مقولهی وحدت جهانی جوامع زمینهی لازم برای طرح شدن را به دست آورد.
الف. حیات اجتماعی انسان فطری است.
از نظر علّامه طباطبایی، مطلق اجتماع، چه اجتماع انسانی و چه اجتماعات سایر انواع حیوانی بر اساس احتیاجی فطری برای حفظ وجود و بقاء ایجادشدهاند.۲ از منظر ایشان اجتماعی بودن انسان در نهاد و فطرت او جای دارد. علّامه طباطبایی غایت این خصلت فطری انسان را حفظ و تداوم حیات انسان معرفی میکند، البته حیاتی که زمینههای رشد و کمال انسانی را در اختیار فرزندان آدم قرار میدهد. زیرا شاید انسان بتواند در تنهایی به زیست مادی و جسمانی خود بر روی کرهی خاکی ادامه دهد؛ ولی بیتردید برای رشد روحی و اخلاقی، که به نظر علّامه اجتماع صالح و پیروز مبتنی بر اخلاق صالح است،۳ انسان به زندگی اجتماعی نیازمند است.
ایشان در تأیید این نظر به آیات الهی تمسک جسته و آیات ذیل را بیان میفرمایند:
«یا أیّها الناس إنّا خلقناکم من ذکرٍ و أنثی و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا» (الحجرات: ۱۳)
«نحن قسمنا بینهم معیشتهم فی الحیوه الدنیا و رفعنا بعضهم فوق بعضٍ درجات لیتخذ بعضهم بعضاً سخریّاً» (الزخرف: ۳۲)
«هو الذی خلق من الماء بشراً فجعله نسباً و صهراً» (الفرقان: ۵۴)
ب. جامعه دارای شخصیت است.
علّامه طباطبایی به استناد آیات قرآنی برای جامعه شخصیتی مستقل قائل است. البته اینکه رابطه افراد جامعه با جامعه چگونه است مبحثی است که در ادامه به آن خواهیم پرداخت. ایشان با استناد به آیات ذیل نشان میدهد که قرآن برای جامعه شخصیتی مستقل ـ اگرچه برآمده از آحاد افرادِ جامعه ـ قائل است.
«و لکلّ أمّهٍ أجلٌ فإذا جاء أجلُهم لا یستأخرون ساعه و لا یستقدِمُون» (الأعراف: ۳۴)
«کلّ أمّه تُدعَی إلی کتابها» (الجاثیه: ۲۸)
«زیّنّا لکلّ أمّه عملَهم» (الانعام: ۱۰۸)
«منهم أمه مقتصده» (المائده: ۶۶)
«أمّه قائمه یتلون آیات الله» (آل عمران: ۱۱۳)
ایشان میفرماید: از توجه به این آیات در مییابیم که قرآن همان نگاهی را به تاریخ جوامع دارد که به قصههای اشخاص دارد. این در حالی است که در آن روزگار فقط ضبط احوال مشاهیر و سلاطین و بزرگان متداول بوده است و مورخین توجهی به تاریخ امم نداشتهاند. و بعد از نزول قرآن کریم است که برخی از مورخین در جامعهی اسلامیهمچون مسعودی و ابنخلدون به تاریخ جوامع انسانی توجه کردند.۴
ج. جامعه، مرکبی صناعی است.
علّامه طباطبایی جامعه را نوعی مرکب صناعی میداند. ایشان در تعریف ترکیب صناعی مینویسد: «در ترکیب صناعی، اجزاء با وجود آثار و ویژگیهای متفاوت و به طور کلّی هویتهای جدا از هم با یکدیگر ترکیب میشوند و از این تألیف، فواید جدیدی بروز میکند؛ که حاصل مجموعهی صناعیای است که ایشان ایجاد نمودهاند.» ۵ سپس در راستای تبیین حضور افراد در جامعه مینویسد: «افراد انسان علیرغم کثرتشان انسان هستند و انسانیت حقیقت واحدی است. و افعال انسانی با وجود کثرت عددی دارای وحدت نوعی میباشند. و اجتماع و تألیف افعال انسانی همچون آب است که اقسام آب گرچه به لحاظ ویژگیهای هر کدام، جدای از هم هستند ولی وقتی در مکانی جمع میشوند ویژگی هر کدام تقویت شده و اثرشان بیشتر میشود.» ۶
سپس در ادامه مینویسد: «و هذه الرابطهُ الحقیقیهُ لا محاله تُؤَدّی إلی کینونهٍ أُخری فی المجتمع حسب ما یَمُدُّه الأشخاصُ مِن وجودِهم و قواهم و خواصِّهم و آثارِهم فیَتَکَوَّنُ فی المجتمع سنخٌ ما للفرد من الوجود و خواص الوجود و هو ظاهرٌ مشهود.»۷ یعنی چنین رابطهی حقیقیای میان فرد و جامعه بر اساس استعدادهای افراد، برای آنها گونهای جدید از هستی یعنی هستی اجتماعی به وجود میآورد.
د. تکامل اجتماعی انسان امری روحانی و جسمانی است.
از نظر علّامه طباطبایی تکامل اجتماعی صرفاً امری مادی و مرتبط با حیات بدن نیست. بلکه از آن جهت که انسان مرکب از روح و جسم همراه با هم است؛ کمال و سعادت فردی و اجتماعی او باید هر دو بُعد وجودی او را در برگیرد؛ هم ناظر به زندگی دنیایی انسان باشد و هم ناظر به حیات اخروی او.۸ این مسئلهی بسیار مهمیاست که در تنظیم روابط انسانها و نظامسازیهای اجتماعی باید مورد توجه قرار گیرد.
هـ. تکامل اجتماعی انسان امری تدریجی است.
علّامه تکامل اجتماعی انسان را تدریجی دانسته، معتقد است تکامل اجتماعی انسان به مانند سایر ویژگیهای روحیِ او همراه تکامل مادی و معنویاش پیوسته در حال تکامل است. ایشان تکامل اجتماعی انسان را همچون سایر ویژگیهای انسانی دارای ارتباط وثیقی با تواناییهای علمیو ارادی او که خود دارای کمال تدریجی هستند، میبیند. ۹
و. میل به ازدواج و طبیعت استخدامِ دیگران، دو عامل طبیعیِ تشکیل اجتماعات بشری هستند.
ایشان در توضیح این مطلب مینویسد: «میل به ازدواج در نوع بشر و علاقه به جنس مخالف یکی از قویترین عوامل طبیعی در ایجاد اولین اجتماع یعنی اجتماع منزلی بوده است. و از جمله دیگر ویژگیهای طبیعی نوع بشر که او را به سوی تشکیل و ایجاد اجتماعات سوق داد؛ و در آیهی ۳۲ سورهی زخرف نیز به آن اشاره شده است؛ نیاز و تمایل انسان به استخدام دیگران است. استخدام یعنی اینکه انسان دیگری را به واسطهی اِعمال سلطه و تحمیل ارادهاش بر او، در جهت رفع خواستههای خود به کار بگیرد.» ۱۰
۲- بررسی نظریهی «وحدت جهانی جوامع» از دیدگاه علّامه طباطبایی
شایسته است این بحث را از دیدگاه علّامه طباطبایی در دو مقام مورد توجه قرار دهیم: نخست اینکه آیا به لحاظ نظری از نظر علّامه چنین وحدتی امکان دارد یا خیر؟ دوم اینکه اگر چنین وحدتی به لحاظ نظری ممکن است، تحقّق خارجی آن چگونه است؟
مقام نخست: امکان وحدت جهانیِ جوامع انسانی
همانطور که پیش از این در مبحث رابطهی فرد و جامعه اشاره کردیم؛ از نظر علّامه، انسانها علیرغم کثرتشان دارای نوع واحدند. و اگرچه رفتارهای انسانی متفاوتاند، ولی وحدت نوعی دارند. یعنی دارای خاستگاه واحدی هستند. پس اختلاف آنها جوهری و ذاتی نیست. اگر چنین است پس به لحاظ نظری وحدت جهانی جامعهها امری شدنی است.
همچنین ایشان در ذیل آیهی ۲۱۳ سورهی بقره: «و ما کان الناس إلّا أمّهً واحدهً فاختلفوا»، به این نکته اشاره دارد که انسانها با وجود اختلافات جغرافیایی، که اختلافات نژادی و میهنی را پدید آوردهاند، دارای صورت انسانی واحدی هستند. و وحدت نوعی انسانها، سبب نوعی وحدت فکری و رفتاری میشود؛ که تحقق وحدت جهانی جامعهها را امکانپذیر میکند. ۱۱
مقام دوم: در بیان چگونگی تحقّق خارجی و تبلور اجتماعی وحدت جهانیِ جوامع انسانی
ایشان در تبیین این مقام مینویسد: «کاوش عمیق در احوال کائنات نشان میدهد که انسان نیز به عنوان جزئی از کائنات در آینده به غایت و کمال خود خواهد رسید.» سپس در ادامه بیان میدارد که این کمال با استقرار کامل اسلام در جهان حاصل خواهد شد. آنگاه به آیات ذیل استشهاد میکند:
«فسوف یأتی الله بقوم یحبّهم و یحبّونه أذلّه علی المؤمنین أعزّه علی الکافرین یجاهدون فی سبیل الله و لا یخافون فی الله لومه لائم». (المائده: ۵۴)
«وعد الله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنّهم فی الأرض کما استخلف الّذین من قبلهم و لیمکّننّ لهم دینهم و لیبدّلنّهم من بعد خوفهم أمناً یعبدوننی و لا یشرکون بی شیئاً». (النور: ۵۵)
«أنّ الأرض یرثها عبادی الصالحون». (الانبیاء: ۱۰۵) ۱۲
همچنین ایشان در ذیل آیهی ۲۰۰ سورهی آل عمران، تحت چنین عنوانی که «ثُغرُ المملکهِ الإسلامیّهِ هو الإعتقادُ دونَ الحدودِ الطبیعیهِ أو الإصطلاحیهِ» یعنی مرز کشور اسلامیاعتقاد است و نه مرزهای جغرافیایی یا قراردادی، به مسئلهی وحدت جهانی جوامع میپردازد. و مینویسد: «اسلام اصل انشعابات قومیرا از اینکه در تکوینِ جامعه نقش مؤثر داشته باشند ملغی ساخت. عامل اصلی این انشعابات دو چیز است؛ یکی زندگی ابتدایی قبیلهای که بر اساس رابطهی نسلی است و دیگر اختلاف منطقهی جغرافیایی. اینها عوامل اصلی انشعاب نوع انسانی به ملیتها و قبیلهها و منشأ اختلاف زبانها و رنگها است. و همین دو عامل سبب شدهاند که هر قومیسرزمینی را به خود اختصاص دهد و نام میهن روی آن نهد و به دفاع از آن برخیزد. و این انشعابات اگر چه به خاطر نیازمندیهای طبیعی انسان پدید آمدهاند؛ ولی خلاف مقتضای فطرت انسانی هستند. فطرتی که مستدعی حیات نوع انسان در جامعهای واحد است. قانون طبیعت بر اساس گردآوری پراکندهها و یگانه ساختن چندگانهها است؛ و به این وسیله است که طبیعت به غایات خود نائل میآید. و این امری است که در پهنهی وسیع طبیعت به وضوح مشاهده میشود که چگونه مادهی اصلی به صورت عناصر … و سپس به صورت گیاه و سپس به صورت حیوان و سپس انسان در میآیند.
انشعابات میهنی و قبیلهای اگر چه افراد یک میهن را در یک وحدت گرد میآورد؛ و به آنها وحدت میبخشد؛ ولی آنها را در برابر واحد دیگر قرار میدهد. به گونهای که افراد یک قوم یکدیگر را برادر و انسانهای دیگر را در برابر خود قرار میدهند و به آنها به آن دید نگاه میکنند که به اشیاء؛ یعنی به چشم یک وسیله که فقط ارزش بهرهکشی را دارد. این است علت آن که اسلام انشعابات قومیو قبیلهای را ملغی ساخته و مبنای اجتماع انسانی را بر عقیده یعنی کشف حق که برای همه یکسان است و گرایش به آن قرار داده است نه بر جنسیت یا نژاد یا ملیت یا میهن. و حتی در رابطهی زوجیت و میراث نیز ملاک را مشارکت در عقیده قرار داده است.۱۳
۳- خاتمه: اسلام، تحقّقبخش وحدت جهانی جوامع انسانی
علّامه طباطبایی وحدت جهانی جوامع انسانی را امری یقینیالوقوع دانسته که تنها با اسلام میتواند تحقق یابد. ایشان تحت عنوان «الدّینُ الحقُّ هو الغالب علی الدنیا بالأخره» مینویسد: «نوع انسان به حکم فطرتی که در او به ودیعت نهاده شده طالب کمال و سعادت حقیقی خود یعنی استیلاء بر عالیترین مراتب زندگی مادی و معنوی به صورت اجتماعی میباشد. و روزی به آن خواهد رسید. اسلام که دین توحید است برنامهی چنین سعادتی است. انحرافاتی که در طی پیمودن این راه طولانی نصیب انسان میگردد نباید به حساب بطلان فطرت انسانی و مرگ آن گذاشته شود. همواره حاکم اصلی بر انسان همان فطرت است و بس. انحرافات و اشتباهات از نوع خطای در تطبیق است. آن غایت و کمالی که انسان به حکم فطرت بیقرار کمالجوی خود آن را جستجو میکند؛ روزی دیر یا زود به آن خواهد رسید. آیات سورهی روم از آیهی ۳۰ که با جملهی: «فأقم وجهک للدین حنیفاً فطره الله الّتی فطر الناس علیها» آغاز میشود و با جملهی «لعلّهم یرجعون» پایان مییابد؛ همین معنا را میرساند که حکم فطرت در نهایت امر تخلّفناپذیر است و انسان پس از یک سلسله چپ و راست رفتنها و تجربهها راه خویش را مییابد و آن را رها نمیکند. بنابراین به سخن آن کس نباید گوش فرا داد که اسلام را همانند یک مرحله از فرهنگ بشری که رسالت خود را انجام داده و به تاریخ تعلّق دارد، مینگرند. اسلام به آن معنا که ما میشناسیم و بحث میکنیم، عبارت است از انسان در کمال نهایی خودش که به ضرورت ناموس خلقت روزی به آن خواهد رسید.» ۱۴
پینوشتها
۱٫ مطهری، مرتضی؛ مجموعه آثار شهید مطهری (مقدمهای بر جهانبینی اسلامی)، صدرا، تهران، ج ۵، ص ۵۶٫
۲٫ طباطبایی، محمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، مؤسسه نشر اسلامی، قم، چاپ ششم، ۱۴۲۱ هـ. ق، ج ۲، ص ۶۹٫
۳٫ همان، ج ۴، ص ۱۱۰٫
۴٫ همان، ج ۴، ص ۹۶٫
۵٫ همان، ج ۴، ص ۹۵٫
۶٫ همان، ج ۴، ص ۹۶٫
۷٫ همان.
۸٫ همان، ج ۲، ص ۱۴۹٫
۹٫ همان، ج ۴، ص ۹۲٫
۱۰٫ همان، ج ۴، ص ۹۳٫
۱۱٫ همان، ج ۲، ص ۱۱۸٫
۱۲٫ همان، ج ۴، ص ۱۰۰٫
۱۳٫ همان، ج ۴، ص ۱۲۵٫
۱۴٫ همان، ج ۴، ص ۱۳۲ ـ ۱۳۱٫