جستار ۹/ نویسنده: حسین درودیان
چکیده
چکیده
این پژوهش تلاش میکند شناختی کلی نسبت به نظریه اقتصاد رفاه ارائه کند. در بخش اول به سیر تاریخی تحول و شکلگیری اقتصاد رفاه، به شکلی که امروز میشناسیم، اشاره میشود تا تقدم و تأخر نظریههای اساسی ارائه شده در آن شفاف شود. در بخش دوم به مبحثی اساسی و حساس در باب ماهیت اثباتی یا هنجاری اقتصاد رفاه پرداخته خواهد شد. در بخش سوم نیز به یکی از موضوعات پرچالش در اقتصاد رفاه، یعنی بحث ترجیحات آشکار شده پرداخته خواهد شد.
چکیده
چکیده
این پژوهش تلاش میکند شناختی کلی نسبت به نظریه اقتصاد رفاه ارائه کند. در بخش اول به سیر تاریخی تحول و شکلگیری اقتصاد رفاه، به شکلی که امروز میشناسیم، اشاره میشود تا تقدم و تأخر نظریههای اساسی ارائه شده در آن شفاف شود. در بخش دوم به مبحثی اساسی و حساس در باب ماهیت اثباتی یا هنجاری اقتصاد رفاه پرداخته خواهد شد. در بخش سوم نیز به یکی از موضوعات پرچالش در اقتصاد رفاه، یعنی بحث ترجیحات آشکار شده پرداخته خواهد شد.
اقتصاد رفاه شعبهای از دانش اقتصاد است که در آن با استفاده از تکنیکهای اقتصاد خرد به ارزیابی رفاه اقتصادی بویژه در ارتباط با تعادل عمومیرقابتی و در چارچوب مفاهیمینظیر کارایی و توزیع درآمد پرداخته میشود. (۱) در حقیقت در اقتصاد رفاه بر موضوع تخصیص بهینۀ منابع و کالاها و چگونگی اثرگذاری آن بر رفاه اجتماعی تمرکز میشود.
اهمیت و وزن اقتصاد رفاه در دانش مدرن اقتصاد منحصر به فرد است. بخش عمدهای از دانشی که هماکنون تحت عنوان «اقتصاد» تدریس و تحصیل میشود، مربوط به شکل گیری و تکامل نظریههایی است که در چارچوب اقتصاد رفاه طبقهبندی میشود. در حقیقت اگر آثار و ردپاهای اقتصاد رفاه را از نظریۀ کنونی اقتصادی حذف کنیم، مشکل خواهد بود که تصور کنیم دانش اقتصاد چگونه چیزی خواهد بود. (۲) از این رو شناخت دقیق سیر تکامل نظریۀ اقتصاد رفاه و اصول و مبانی آن، برای پیبردن به چارچوب کلی دانش نوین اقتصاد بسیار ضروری است.
این پژوهش تلاش میکند شناختی کلی نسبت به نظریۀ اقتصاد رفاه ارائه کند. در بخش اول به سیر تاریخی تحول و شکلگیری اقتصاد رفاه، به شکلی که امروز میشناسیم، اشاره میشود تا تقدم و تأخر نظریههای اساسی ارائه شده در آن شفاف شود. در بخش دوم به مبحثی اساسی و حساس در باب ماهیت اثباتی یا هنجاری اقتصاد رفاه پرداخته خواهد شد. این بخش در واقع گزارشی از مناظرۀ پیاپی و رفت و برگشتی بین اقتصاددانان طرفدار ماهیت اثباتی اقتصاد رفاه و مخالفان آن است که در آن تلاش میشود تبیینی شفاف از مهمترین استدلالات و پاسخهای هر یک از طرفین به دیدگاههای یکدیگر ارائه شود. دلالت مباحث این بخش و نتایج حاصل از آن در قضاوت در خصوص جهانشمول بودن نظریههای مدرن اقتصادی، که مورد ادعای جریان اصلی دانش اقتصاد است، حائز اهمیت است. در بخش سوم نیز به یکی از موضوعات پرچالش در اقتصاد رفاه، یعنی بحث ترجیحات آشکار شده پرداخته خواهد شد. مطالب ذیل این قسمت در روشن ساختن ابعاد دیگری از نظریۀ اقتصاد رفاه راهگشا خواهد بود.
مروری بر تاریخچۀ تکامل اقتصاد رفاه
اقتصاد رفاه شعبهای از دانش اقتصاد است که در آن با استفاده از تکنیکهای اقتصاد خرد به ارزیابی رفاه اقتصادی بویژه در ارتباط با تعادل عمومیرقابتی و در چارچوب مفاهیمینظیر کارایی و توزیع درآمد پرداخته میشود. در حقیقت در اقتصاد رفاه بر موضوع تخصیص بهینۀ منابع و کالاها و چگونگی اثرگذاری آن بر رفاه اجتماعی تمرکز میشود.
نطفۀ شکلگیری نظریههای اقتصاد رفاه مربوط به ایدههای اسمیت (در اواخر قرن هجدهم) و اوج تکامل آن تا نیمۀ اول قرن بیستم بود. پس از اسمیت دوپویت (۱۸۸۴) و گاسن (۱۸۵۴) در پی ریزی چارچوب مدرن مطلوبیتگرایی ایفای نقش کردند. گام بعدی در توسعۀ نظریۀ رفاه، توسط لئون والراس (۱۸۷۴) برداشته شد. دستاورد مهم والراس، ارائۀ یک سیستم تعادل عمومیمبتنی بر اصول بنیادین ماکزیمم سازی مطلوبیت و سود بود. نتیجهگیریهای نوین اقتصاد رفاه از جمله دو قضیۀ بنیادین آن مستقیماً با سیستم تعادل عمومیرقابتی والراس مرتبط هستند. پس از والراس نوبت به «ویلفردو پارتو» (۱۹۲۳-۱۸۴۸) میرسد. پیشزمینۀ تاریخی که پارتو به بیان نظریات خود پرداخت، شرایطی بود که تلاش میشد کارایی تعادل رقابتی (یا به تعبیر صریحتر بهینگی نظام اقتصاد آزاد) نشان داده شود. آنچه پس از کار والراس شایان توجه بود، این بود که چطور میتوان تخصیصهای تعادل عمومیمختلف را رتبهبندی کرد. بخش مهمیاز کار پارتو ناظر به پاسخگویی به این مسئله است. پس از پارتو، پیگو اقدام به نظریهپردازی کرد که متأثر از هموطنان مطلوبیتگرای خود، در تحلیلهای رفاهی همچنان به فرض سنتی شمارشی بودن مطلوبیت و امکان مقایسۀ آن بین افراد تکیه داشت؛ اگرچه بطور کلی آثار وی (از جمله در تحلیل مالیاتها و تفکیک هزینههای خصوصی و اجتماعی) حاکی از شخصیتی محافظهکار نیست. در دهۀ ۱۹۳۰ دو سنت متفاوت در تحلیل اقتصاد رفاه ظهور کرد که اقتصاد رفاه پیگویی (یا اقتصاد رفاه قدیم) و اقتصاد رفاه پارتویی، (که بعدها با عنوان اقتصاد رفاه جدید از آن یاد شد) بود. سرانجام اقتصاددانان انگلیسی زبان، رویکرد پارتو را برگزیدند که بر مبنای آن نه تنها پایهای علمیبرای مقایسۀ مطلوبیت بین افراد وجود ندارد، بلکه اصلاً نیازی به چنین مقایسهای نیست. رابینز شخصیتی کلیدی در زمینه سازی جهت انتخاب و بسط رویکرد پارتو و تحلیل بردن پایههای اقتصاد رفاه پیگویی بود. به نظر او مقایسۀ مطلوبیت بین افراد (در اقتصاد رفاه پیگویی)، نمیتواند جزئی از چیزی باشد که وی آن را «علم اقتصادی» میخواند زیرا مستلزم قضاوت ارزشی است. لرنر (۱۹۳۴، ۱۹۴۴) نسخهای دقیق و کامل از نظریۀ مدرن اقتصاد رفاه ارائه کرد. او برای اولین بار با اثبات ریاضی نشان داد که یک اقتصاد بازار رقابتی تخصیصی بهینۀ پارتو از منابع را نتیجه میدهد (اولین قضیۀ بنیادین اقتصاد رفاه). این نتیجه در حقیقت اثباتی رسمیاز قضیۀ دست نامرئی آدام اسمیت بود. لانگ و تیلور و پس از آنها لرنر حالت عکس قضیۀ فوق را نیز مورد بحث قرار دادند و در نهایت ارو (۱۹۵۱) اثباتی رسمیاز این حدس ارائه کرد (دومین قضیۀ بنیادین اقتصاد رفاه).
شعبۀ دیگر توسعه نظریه اقتصاد رفاه در قرن بیستم مربوط به «تابع رفاه اجتماعی» بود که درصدد پاسخگویی به مسئله توزیع و بهترین حالت توزیع بود که با مباحث برگسون (۱۹۳۸) آغاز شد. بدیهی است که این تحلیل به زودی با پرسشهایی در باب شکل، نوع و عوامل مؤثر بر این تابع مواجه شد. ارو (۱۹۵۱) نشان داد که بر مبنای اصولی معقول در باب ترجیحات افراد و نحوۀ حصول ترجیحات اجتماعی، دستیابی به یک رتبهبندی اجتماعی که تأمین کنندۀ این اصول باشد غیرممکن بوده و از این رو راه توسعۀ جدی این نظریه با توجه به تمایلات اثباتگرایانه حاکم، مسدود شد.
رویکردهای جدیدتر در حوزۀ اقتصاد رفاه، همچنان در مقایسه با تحلیلهای کلاسیکی که مورد بحث قرار گرفت، دارای اهمیت کمتری برآورد میشود. در بین رویکردهای جدید، مباحث آمارتیا سن بیشتر جلب توجه کرده است. سن بر تمایز بین کارکردها و قابلیتها در تحلیل اقتصاد رفاه تأکید دارد.
در باب ماهیت اثباتی اقتصاد رفاه
در این بخش به مبحثی حساس در باب ماهیت اثباتی یا هنجاری اقتصاد رفاه پرداخته خواهد شد. دلالت مباحث این بخش و نتایج حاصل از آن در قضاوت در خصوص جهانشمول بودن نظریههای مدرن اقتصادی، که مورد ادعای جریان اصلی دانش اقتصاد است، حائز اهمیت است. اقتصاددانان بر این باورند که مباحث مربوط به توزیع درآمد در نظریۀ رفاه (تابع رفاه اجتماعی) مباحثی در حوزۀ اقتصاد هنجاری بوده اما دیگر موضوعات مورد بحث مانند قضایای بنیادین اقتصاد رفاه، تعادل رقابتی و کارایی پارتو، تحلیلهایی اثباتی و برکنار از قضاوتهای ارزشی است. با این حال عدهای از اقتصاددانان با نفی این مطلب، مبادی، غایات، پیشفرضها و معیارهای ارزیابی موجود در نظریۀ رفاه را متأثر از قضاوتها و باورهای ارزشی میدانند. نکات مورد اختلاف در این بحث که تلقی هنجاری از اقتصاد رفاه عمدتاً به آنها بازمیگردد عبارتند از: مبنا قرار دادن قضاوتهای شخصی به عنوان ملاک تعیین «خوب»، فردگرایی روششناختی، محوریت «مطلوبیت» در ارزیابیهای رفاهی و کاربرد واژگانِ دارای بار ارزشی.
باورمندان به ماهیت هنجاری اقتصاد رفاه معتقدند: اولاً انگاره حاکمیت مصرف کننده (هر فرد بهترین قاضی دربارۀ علائق و منافع خود است) آشکارا یک قضاوت ارزشی است که از واقعیتها بدست نیامده است. ثانیاً این گزارۀ سنتی اقتصاد رفاه که رفاه جامعه به عنوان حاصل جمع رفاه افراد معرفی شود، یک پیشداوری ارزشی و به منزلۀ رد وجود منافع اجتماعی وسیعتر از مجموع منافع افراد و انکار کنندۀ وجود منافع مستقل اجتماعی (مثلاً منافع حاکمیت) است. ثالثاً انگاره مشهور پارتو (اتفاق آراء در تغییر) یک قضاوت روششناختی است که در هنجاری ساختن نظریه اقتصادی همان کارکرد قضاروتهای اخلاقی را دارد. هنجاریتِ اخلاقی تنها نوعی از هنجاریت است که ما علاوه بر آن با هنجارهای روششناختی و معرفتشناختی نیز سروکار داریم. رابعاً اقتصاد رفاه به بهینگی پارتو به عنوان هدف مطلوب سیاست تخصیص متمایل بوده و از ابزارهایی برای تحقق بهبود پارتو جانبداری میکند. این ابزارها، از آنجا که منعکس کنندۀ موافقت با این هدف هستند، تجویزهایی قطعی و مصداق احکام بایدی هستند. خامساً واژگان اقتصاد رفاه از جمله «رفاه»، «کارایی» و «بهبود» همگی حاوی ارزش هستند. تصمیمگیری در باب اینکه که یک وضعیت اقتصادی مطلوبتر از وضعیت دیگر است، مبتنی بر معیارهای اخلاقی است. اگرچه ممکن است این معیارها بطور وسیعی به عنوان معیارهایی معقول و موجه مورد پذیرش بوده و مقبول به نظر برسند، اما پذیرش قضاوتهای ارزشی خاص و اجماع بر آنها موجب نمیشود که این قضاوتها «عینی» شوند.
معتقدان به ماهیت اثباتی نظریه اقتصاد رفاه بر این باورند که: اولاً انگاره حاکمیت مصرف کننده ترجیحات افراد را داده شده فرض میکند؛ بدون اشارۀ ضمنی به اینکه هر فرد عملاً بهترین قاضی در خصوص خوب و بد برای خود است یا نه. ثانیاً انگارۀ فردگرایی موضوعی از واقعیت، و نه متعلَق دوستداشتن یا نداشتن است و در بدترین حالت قضاوتی روششناختی است. ثالثاً این استدلال پارتو که رضایت خاطر یک فرد با دیگری ناهمگن بوده و بنابراین قابل جمع زدن یا مقایسه نیست یک حقیقت علمیاست. این گزاره نیز نه یک قضاوت ارزشی بلکه «حکمیغیر قابل آزمون» است که در کار علمیگریزناپذیر است. رابعاً مفهوم «هنجاری» به معنای «حاوی ارزش»، «حکم بایدی»، یا «گزارهای اخلاقی» است. بین چنین گزارههایی و «گزارههای غیر قابل آزمون»ی که در تحلیل، پیشفرض گرفته شدهاند اما ارزیابی اخلاقی ارائه نمیکنند، تمایز وجود دارد. خامساً اقتصاد رفاه به رابطۀ بین اهداف «داده شده» و ابزارهای در دسترس پرداخته و به هیچ عنوان در مقام وضع توصیۀ سیاستی نیست. سادساً واژگانی نظیر «کارایی» و «بهینگی» فینفسه دارای محتوای اخلاقی نیست و قضاوت اخلاقی در خصوص آن منوط به دیدگاه و پیشفرضهای مشاهدهگر است. برای مثال ممکن است در بسیاری حالات کارایی را مطلوب و شایسته بدانیم، اما این همواره درست نیست که کارایی مطلوبتر از ناکارایی است (مانند نامطلوب بودن کارایی برای دشمنان). اگرچه معیار «ارضای تمایلات افراد جامعه» معیار اصلی ارزیابیهای اقتصاد رفاه است، اما انتخاب این معیار تحت زمینههای تئوریک انجام گرفته و اجماع وسیعی در این خصوص وجود دارد.
بحثی در باب نظریۀ ترجیحات آشکار شده
از مهمترین موضوعات مورد بحث در مباحث اقتصاد خرد و نظریۀ رفاه، «نظریۀ رفتار مصرف کننده» است که در آن کوشش میشود رفتار مصرف کنندگان در بازار تبیین شود. روش سنتی تحلیل رفتار مصرف کننده، نسخهای از نظریۀ انتخاب عقلایی است: حداکثرسازی مطلوبیت مقید به محدودیت بودجه. اقتصاددانان مفهوم ذهنی مطلوبیت را مبنای تحلیل قرار داده و بر اساس آن مصرفکننده را دارای یک «رتبهبندی» از بینهایت سبد کالا فرض میکنند که این رتبهبندی بیانگر «ترجیحات» وی است. نظریۀ ترجیحات آشکار شده مدعی رویکردی بدیل برای این نظریۀ سنتی است. ترجیحات آشکار شده ادعا میکرد میتواند محور نظریه را از مفاهیم ذهنی و غیر قابل مشاهدهای نظیر مطلوبیت و ترجیحات جدا کرده و مبنا را بر شواهد تجربی و عینیات قابل مشاهده گذارد. این رویکرد (اتکا به شواهد تجربی) قابل مشاهده و عینی در نظریهپردازی، با ایدههای فلسفی پوزیتیویستی روزگار هم سازگار بود. مدعای اولیۀ ساموئلسون (۱۹۳۸) این بود که میتوان همه آثار تحلیل مطلوبیت را حذف کرده و مفاهیم به لحاظ علمیمشکلآفرینی نظیر ترجیح و مطلوبیت را، که مربوط به حالات ذهنی و غیر قابل رؤیت مصرف کننده است، کنار گذاشت. هدف ابتدایی نه آشکارسازی ترجیحات بلکه کنار گذاشتن مفاهیم ذهنی بود. نوآوری ساموئلسون این بود که در این نظریه برخلاف نظریۀ سنتی، صرفاً شرط سازگاری برای تحلیل رفتار مصرف کننده کافیست.
نظریه ترجیحات آشکار شده به شدت مورد انتقاد مخالفان قرار گرفته است. هاسمن معتقد است ترجیحات نمیتواند تنها با انتخابها نمایان شود، بلکه عقاید نیز بر انتخابها مؤثر است. در انتخابها با سه مفهوم ترجیحات، عقاید و انتخابها روبهرو هستیم. با داشتن دو مورد از این سه میتوان پی به دیگری برد اما با دانستن یکی نمیتوان به دو مورد دیگر علم یافت. به علاوه یک مفهوم ذهنی (ترجیحات) بصورت عینی قابل مشاهده نیست. سِن بر این باور است که ما در ترجیحات آشکار شده از یک مجموعه دادۀ اولیه آغاز میکنیم. اما سازگاری مورد مشاهده در خصوص تنها یک زیرمجموعه دادۀ اولیه، برای استنباط سازگاری در خصوص تمام پارامترهای مربوطه کافی نیست. مجموعه حالات انتخاب ممکن برای هر فرد نامحدود و غیر قابل شمارش است. لذا تعمیم نتایج حاصل از یک نمونه محل تردید است. به علاوه شرط سازگاری رفتار که مبنای استخراج نتایج در نظریه ترجیحات آشکار است مبتنی بر یک ایدۀ سنتی اقتصاددانان است که عاملان، ترجیحات ذهنی باثباتی دارند که انتخابهای افراد از آنجا نشئت میگیرد. باز هم نظریۀ ترجیحات آشکار شده در قرار دادن نقطۀ شروع تحلیل بر مشاهدات ناکام بوده و همچنان مبتنی بر حالات ذهنی افراد است. بحث وابستگی پیشزمینهای یا وابستگی به فهرست نیز حائز توجه سن است. او معتقد است زمانی که شرایط انتخاب ( پیشزمینه یا فهرست) تغییر میکند، بسیاری از انتخابهای عقلایی آکسیومهای ترجیحات آشکار شده را نقض میکند. نکتۀ دیگر مورد اشارۀ سن وجود الزام قانونی یا اخلاقی در رفتار است. آنچه مردم انتخاب میکنند عموماً منعکس کنندۀ چیزی است که فرد فکر میکند باید (به لحاظ اخلاقی، اجتماعی،…) انجام دهد. وُنگ معتقد است ساموئلسون در مقالۀ اولیۀ خود نظریۀ خود را به عنوان بدیلی برای نظریۀ مطلوبیت ارائه کرد در حالی که بعداً آن را روشی برای کشف ترجیحات دانسته و مدعی همارزی بین نظریه سنتی مطلوبیت و نظریۀ ترجیحات آشکار شده شد. اگر این نظریه در یک نقطه از زمان تعریف شود، چیزی جز یک همانگویی نیست، زیرا ترجیحات به عنوان چیزی تعریف میشود که رفتار، آن را آشکار میکند؛ به عبارت دیگر فرض کردهایم که رفتار فرد دقیقاً نشاندهندۀ ترجیحات اوست. از طرف دیگر اگر این نظریه طی زمان تعریف شود، تناقضهای مشاهده شده در رفتار میتواند ناشی از تغییر در ذائقه فرد، مجموعۀ اطلاعاتی موجود و سایر شرایطی که ثابت فرض شده بود باشد.
۱ ) Deardorff’s Glossary of International Economics, 2006
۲) Blaug, 1987