خانه » جستارها » درباره‌ی ماهیت واژگانی و مدلولی «توسعه»

درباره‌ی ماهیت واژگانی و مدلولی «توسعه»

جستار ۱۲/ نویسنده: محمدتقی جان‌­محمدی

چکیده

چکیده

نویسنده در این مطلب با توسل به یکی از توانایی­های ذهن انسان مبنی بر وضع و اطلاق واژگان و نحوه­‌ی کاربست آن‌ها، به ارائه­‌ی یک تقسیم­‌بندی تازه و بدیع از انواع واژگان به لحاظ وضع و نسبت آن‌ها با مدلولشان می­پردازد. این تقسیم­بندی به قصد ارائه­‌ی یک تحلیل منطقی صورت می­گیرد تا به صورت کلی جایگاه مفاهیم در نسبت با وضع و کاربرد انسانی مشخص شود. با این کار، نویسنده نشان می­دهد که برخلاف تصور متداول، مدلول واژه­‌ی توسعه امری از پیش­ تعیی ن­شده و جزمی‌نیست که نتوان معانی متفاوتی را بر آن بار کرد. این مقاله‌­ی کوتاه با روشی انتزاعی-منطقی نگاشته شده است و موضوع آن را می­توان در زمره­‌ی مباحث معرفت­شناختی توسعه جای داد.

فایل PDF-قابل استناد

تمامی‌واژگان بر مفاهیم و تصورات ذهنی دلالت دارند. دسته­ای از این مفاهیم و تصورات ذهنی، خود دال بر اشیای خارجی­‌اند؛ مثلاً واژه­‌ی درخت بر تصور ذهنی درخت و این تصورْ بر شیئی خارجی با مشخصات معین (یعنی درخت واقعی موجود در جهان خارج) دلالت دارد. در مقابل، دسته­ای از واژگان بر مفاهیم و تصوراتی دلالت می­کنند که مابه‌­ازای خارجی (به معنای قابل اشاره­‌ی حسی) ندارند، بلکه بر معانی و اعتبارات ذهنی دلالت می­کنند. به لحاظ مدلول، این دسته‌­ی اخیر خود به سه دسته­‌ی دیگر قابل تقسیم است: ۱- واژگانی که مدلول آن‌ها واضح و متمایز است ۲- واژگانی که مدلول آن‌ها واضح است ولی متمایز نیست ۳- واژگانی که مدلول آن‌ها نه کاملاً واضح است و نه متمایز.[۱] در اینجا «وضوح» امری تشکیکی است و به معنای حدی از آشکارگی و پدیدار شدن مفهوم و یا تصور برای ذهن است. اما متمایزْ مفهوم و تصوری است که شدت وضوحش آن را کاملاً متفاوت و مغایر با دیگر تصورات و مفاهیم ساخته باشد. بنابراین امر متمایز ضرورتاً واضح نیز هست ولی واضح ضرورتاً متمایز نیست. برای ایضاحْ ذکر نکته‌ای ضروری است: تفاوت ۲ و ۳ در این است که در ۲، ذهن بدون نیاز به اعتبار و ارائه­‌ی تعریف می­تواند نوعی مفهوم و یا تصور را در حالت غیرمتمایز از اغیار تشخیص دهد ولی در ۳ برای چنین تشخیصی به ارائه­‌ی تعریف، تعیین مشخصات و یا اعتبار نیاز است.

تمایزْ مستلزم مشخص شدن حدود است و آنچه که حدودش مشخص شود خالی از ابهام خواهد بود. به عبارت دیگر تمامی‌اجزای مقوّم امر متمایز برای ذهنْ آشکار و معلوم است. حال با این توجه که دسته‌­بندی فوق‌­الذکر ناظر به «وضع» واژگان و «کاربرد» محقق­ شده­‌ی آن‌ها توسط انسان­ها است، می­توان گفت واژه­ای که بر مفهوم و یا تصوری واضح و متمایز دلالت دارد، آن واژه­ای است که در مرحله­‌ی «وضع» و یا «کاربرد»، تمامی‌حدود و اجزای مقوّم آن مشخص شده باشد.[۲] چنین واژگانی را نگارنده «ظرفیتْ پُر» می­نامد. به عبارت دیگر نگارنده به صورت انتزاعی برای هر واژه به لحاظ مدلولش ظرفیتی در نظر می­گیرد که این ظرفیت با حدود و عناصر مقوّم آن متناسب است. اگر تمامی‌عناصر مقوّم و تمامی‌حدودْ مشخص باشند، می­توان گفت ظرفیت مدلول آن واژه پُر است؛ یعنی مدلول کاملاً آشکار و معین است. اما مدلول واژگان دسته­‌ی ۲ و ۳ فوق‌­الذکر متمایز نیستند. معنای این سخن آن است که حدود و عناصر مقوّمشان کاملاً مشخص نیست. نگارنده این واژگان را به لحاظ مدلولی، واژگان «دارای ظرفیت خالی» می­نامد. یعنی بخشی از مدلول آن‌ها پنهان و غیرمقصود مانده است و آشکارگی و معین شدن کامل آن‌ها مستلزم نوعی از تعیین و اعتبار است.[۳]  

باید توجه داشت که ظرفیت مدلولی هیچ واژه­‌ای نمی­تواند کاملاً خالی باشد، چرا که وضع و کاربرد واژه، متأخر از شناسایی مدلول آن توسط ذهن است و لذا خالی بودن کامل ظرفیت مدلولی به معنای بی‌­وجه و مهمل بودن اصل «وضع» خواهد بود. بنابراین ضرورتاً مدلول هر واژه تا حدودی مشخص است ولی بسته به میزان آن، واژه‌­ها در دسته­‌های ۲ و ۳ قرار می­گیرند. اگر حدود، مقوّمات و مشخصاتِ معلومِ مدلول آن‌قدر باشد که ذهن بتواند بدون نیاز به اعتبار و تعیینِ قراردادی از شنیدن واژه به مدلول آن منتقل شود آن واژه در دسته­‌ی ۲ قرار خواهد گرفت. ولی اگر ظرفیت مدلولی واژه چندان خالی باشد که برای انتقال به مدلولْ نیاز به اعتبار و تعیین تعریف و یا مشخصه‌­هایی باشد، آن واژه در دسته‌­ی ۳ خواهد بود. به طور مثال واژه‌­ی «فرهنگ» واژه­‌ای است که تمامی‌حدود و مقوّمات مدلول آن مشخص نیست، ولی چندان هست که ذهن از شنیدن آن به مدلولی کمابیش مشخص منتقل شود؛ هر چند که مثلاً نتواند مرز آن را با «تمدن» و یا «میراث فکری» صراحتاً مشخص و متمایز کند. اما واژه­‌ای نظیر «عدالت» و یا «ایمان» در دسته­‌ی ۳ قرار می­گیرند، چرا که ذهن از شنیدن آن‌ها هر چند که تصوری مبهم حاصل می­کند ولی همواره برای بحث دقیق، در مقابل آن‌ها با این سئوال مواجه است که معنا و مراد از آن چیست و «در اینجا و اکنون» به چه چیزی تعلق می­گیرد؟ به عبارت دیگر ذهنِ مدقق از شنیدن این واژگان همواره آگاهی از مراد مطلوب گوینده را ضروری دانسته و در جهت یافتن و تصریح آن تلاش می­کند.

البته ذهن در مقابل واژگان دسته­‌ی سوم در همان لحظه­‌ی مواجهه، نوعی از انتقال به معنا را دارد؛ و چنین نیست که معطل و منتظر تعیین مراد مطلوب شود. آنچه در اینجا بیان شد با مطلب اخیر تعارضی ندارد؛ چه آنکه اشاره شد ظرفیت مدلولی هیچ واژه­‌ای نمی­تواند به کلی خالی باشد و لذا به همان اندازه که ظرفیت آن محتوی است، عمل دلالت و انتقال ذهنی ولو به نحو غیرصریح انجام خواهد شد. ولی نکته در اینجاست که آنچه ذهن در لحظه‌­ی اولیه­‌ی مواجهه با این دسته از واژگان به آن‌ها منتقل می­شود نه مدلول که نوعی «شبه مدلول» است.[۴] عبارت «شبه مدلول» حاکی از آن است که برای این دسته از واژگانْ ذهن ابتدائاً و در لحظه‌­ی مواجهه، اجزای مقوّم اصلی را نمی­یابد، بلکه به واسطه­‌ی برخی از مقوّماتِ واژگانِ موجود در شبکه‌­ی هم ­خانواده­‌ی آن واژه، برخی «شبه ­مقوّمات» مدلولی را برای آن تشخیص می­دهد. به بیان دقیق­تر، آنچه ذهن تشخیص می­دهد نه مدلول است و نه مقوّمات آن، بلکه «جهت و جایگاه مفهومی‌و تصوری» آن واژه در نسبت با شبکه­ی هم­ خانواده‌­اش است. مثلاً «عدالت» به واسطه­‌ی معانی و مدلول واژه ­هایی نظیر «برابری» و «تناسب» است که جهت مفهومی‌و تصوری معینی پیدا می­کند. ذهن به واسطه‌­ی کاربرد واژه­ی عدالت در مواضع گوناگون، نخست شبکه‌­ی مفهومیِ هم­ خانواده­ با آن را شناسایی کرده و سپس به واسطه‌­ی مقوّمات هم­خانواده­‌های آن درمی­یابد که عدالت به چگونه مدلولی می­تواند دلالت داشته باشد.[۵] پس از این دریافت، که در نسبت با شبکه­‌ای از مفاهیم دیگر شکل گرفته است، ذهن در پی تدقیق معنی می­رود. برای تدقیق معنی، ذهن اگر شنونده باشد، خواهان شنیدن معنا، مشخصات و تعریف مرادشده از طرف گوینده است و اگر گوینده باشد در پی ساختن معنا، مشخصات و تعریف مورد نظر خویش خواهد بود. بنابراین معنی دقیق واژه، تبدیل به امری وابسته به عامل خواهد شد؛ هرچند که جهت مفهومی‌و تصوری واژه وابسته به عامل نبوده است.[۶]

مثال دیگر از این دسته واژگانْ «ایمان» است. ایمان با شبکه‌­ای از مفاهیم نظیر تعلق، سرسپردگی و پذیرش و غیره هم­‌خانواده است و مقوّمات مدلولی این مفاهیم سبب می­شود ذهنْ جهت و جایگاه مفهومی‌و تصوری واژه‌­ی «ایمان» را دریابد و بداند که در چه فضایی و در نسبت با چه مفاهیم و تصوراتی «ایمان» معنا می­یابد. ولی ذهن در لحظه­‌ی نخستِ مواجهه با واژه‌­ی ایمان نخواهد دانست که آیا ایمان اطاعت است، محبت است، باور به چیزی است و یا کشش و اتحاد با امری ماورائی است. فهمیدن معنای دقیق این واژه مستلزم آن است که مراد معین و مطلوب گوینده­‌ی آن روشن شود. این گوینده ممکن است ادیان مختلف و یا افراد مختلف باشند و لذا به تعداد آن‌ها ممکن است معانی واژه‌­ی ایمان متفاوت باشد. مثال دیگر از این دسته که مطالب مذکور برای تعیین جایگاه آن به رشته‌­ی تحریر آمد واژه­‌ی «توسعه» است.

«توسعه» واژه­ای غیرمتمایز است؛ با وضوح مفهومی‌نسبتاً اندک که تنها به واسطه‌­ی برخی از مفاهیم هم‌­خانواده­ی خود جهت مفهومی‌و تصوری مشخصی یافته است.[۷] این واژه به لحاظ مدلول، واژه‌­ای با ظرفیت خالی است. یعنی برای تصریحْ نیازمند اعتبار و تعیین تعریف و مشخصات توسط عامل است. تنوع و گستره­ی معنایی واژه­‌ی توسعه در متون مختلف، حاکی از صحت این ادعا است. افزون بر اینکه افراد ذی­‌مدخل همواره در مواجهه با این واژه (اعم از نوشتن، خواندن و گفتن) در صدد تصریح و یا تشخیص معنا، تعریف، مشخصات و حدود آن هستند. به همین جهت است که بحث و تحلیل درباره­ی این سئوال که «توسعه چیست؟» بحث و تحلیلی موجه و حتی ضروری است؛ و نمونه­‌های بسیاری از آن را می­توان در متون علمی‌و حتی متون عمومی‌پیدا کرد.

ویژگی واژه­‌ای نظیر توسعه این است که به سبب خالی بودن ظرفیت مدلولی‌­اش واژه­‌ای «در انتظار پُر شدن» است. یعنی پس از تعیین معنا، تعریف و مشخصات آن توسط عامل، این واژه به واژه‌­ای ظرفیت‌­پُر تبدیل می­شود. بنابراین واژه­‌ی توسعه به لحاظ مدلولی در انحصار هیچ عامل و یا هیچ تعریف معینی نیست. به تعداد افراد یا گروه­ها و یا مکاتب فکری مختلف، واژه­‌ی توسعه می­تواند معنا و تعریف متفاوت داشته باشد. به عبارت دیگر، مدلول واژه­‌ی توسعه به نحو سوبژکتیو تعیین می­شود (ظرفیت­‌پُر می­شود) و لذا در چنین بافتی توسعه را می­توان امری سوبژکتیو تلقی کرد.

البته روشن است که سوبژکتیویته­ی توسعه با سوبژکتیویته­ی اموری نظیر «تلقی زیبایی اشیاء» متفاوت است. زیرا توسعه به لحاظ مدلولی واژه‌ای «در انتظار پُر شدن» است، حال آنکه این دیگری حالت منتظره ندارد. این ویژگیِ «در انتظار پُر شدن» از آنجا که نسبت به افراد مختلف در حالت تساوی است لذا هر عامل در اعتبار و تعیین مشخصات، لازم است توجیه تحلیلی و دفاعی خود را عرضه کند. به عبارت دیگر، مثلاً «تلقی زیبایی اشیاء» نیازمند توضیح مبنی بر موجه بودن آن تلقی برای دیگران نیست؛ آنچه که فردْ زیبا تلقی می­کند ولو اینکه برای دیگری زیبا نباشد محل توجیه و یا تحلیل نیست. حال آنکه تلقی از توسعه نیازمند توجیه مدافع است و لذا محل تحلیل و نقد قرار می­گیرد. ضمن اینکه باید توجه داشت که توسعه در مقام تعیین معنا و مشخصاتْ سوبژکتیو است، ولی از آنجا که مدلول آن امری است که در نسبت با جامعه تقویم می­شود، ضرورتاً باید مورد شناسایی دیگران نیز قرار گیرد. بنابراین توسعه نوعی ابژکتیویته­ی معرفت­شناختی نیز دارد؛ با این تفاوت که ابژکتیویته­ی آن پس از بحث، تحلیل، دفاع و نقد است که تحقق می­یابد.[۸] پس، مدلول توسعه امری است سوبژکتیو؛ ولی این امر سوبژکتیو اولاً تعیینی و تحت اراده‌­ی عامل است و ثانیاً پس از آن تعیین می­شود که ذهن معیِّن با جامعه نسبت برقرار می­کند و در تعیین خود ماهیت جامعه‌­ای آن را مد نظر می­گیرد. پس از تعیین مدلول نیز به لحاظ آنکه این امرِ (به نحو سوبژکتیو) تعیّن­‌یافته به جامعه ارائه و تحلیل و نقد می­شود، خواه­­‌ناخواه نوعی ابژکتیویته­ی معرفت­شناختی نزد آگاهان و صاحب­نظران پدید می­آید.

با توضیحات فوق روشن می­شود که این ابژکتیویته­ی معرفت­شناختی، ناشی و راجع به آگاهیِ «اکتسابی و تعلیمی» در خصوص مدلول تعیینیِ توسعه است (خواه اکتساب آگاهانه‌­ی ارادی و خواه ناآگاهانه) و نه سایر انواع آگاهی­ها. این بدان معنی است که هر نوع تلقی معین از مدلول واژه­ی توسعه، ناشی از ذهنیت شکل­گرفته در اثر آموزش، هجوم اطلاعاتی و یا تبلیغاتی است. البته باید توجه داشت که این موارد هرچند در نفس­الامر نمی­توانند ماهیت سوبژکتیو مدلول توسعه را تغییر دهند، اما قادر خواهند بود آن را پنهان نگاه داشته و افراد را دچار سوء­فهم کنند. در واقع ابژکتیویته­ی معرفت­شناختی مدلول توسعه، موجب نوعی انحراف در فهم ماهیت و چیستی آن می­شود. عموماً افراد (حتی صاحب­نظران) به صرف آشنایی با یک حوزه­‌ی هم­‌سنخ از معنا و مجموعه مشخصات توسعه -که قاعدتاً پس از استقرار در نظام آموزشی و رسانه‌­ای و محافلْ به لحاظ معرفت­شناختی ابژکتیو شده­ است– دچار این مغالطه‌­ی فاحش می­شوند که از ابژکتیویته­ی معرفت­شناختیِ یک مدلولِ تعیینیِ توسعه (که دارای هیمنه­‌ی تعلیمی‌و رسانه‌­ای و ترویجی است)، ابژکتیو بودن هستی­شناختی آن را نتیجه بگیرند. حال آنکه فارغ از بی­‌دقتی در ماهیت نفس‌­الامری مدلول توسعه که امری سوبژکتیو است، این افراد به نفس این واقعیت نیز بی‌توجه‌اند که ابژکتیویته­ی معرفت­شناختی توسعه خود نوعی ابژکتیویته­ی تعلیمی، رسانه‌­ای و ترویجی است و نه ابژکتیویته­ی حقیقی. بنابراین هر معنا، تعریف و مجموعه مشخصات بدیل و تعیینی دیگری از مدلول توسعه نیز به نوبه‌­ی خود به صورت تعلیمی، رسانه‌­ای و ترویجی می­تواند ابژکتیویته­ی معرفت­شناختی پیدا کند و حتی به لحاظ هیمنه و تسلط جایگزین قبلی شود.

حال که بنا به توضیحات پیش­گفته، مدلول توسعه مدلولی با ظرفیت خالی است که تبدیل شدن آن به مدلول ظرفیت‌­پُر تنها به نحو سوبژکتیو امکان­پذیر و قابل تحلیلِ موجه است، پس می­توان نتیجه گرفت که اصطلاحاتی نظیر توسعه‌­ی ایرانی، توسعه‌­ی اسلامی‌و یا توسعه­‌ی ایرانی-اسلامی‌می­توانند مفاهیمی‌موجه و دارای مدلول حقیقی­ باشند؛ با این قید که مدلول آن‌ها نیز سوبژکتیو است و به صورت تعلیمی، رسانه­‌ای و ترویجی می­توانند ابژکتیویته­ی معرفت­شناختی یافته و به یک یا چند الگوی فکری مسلط تبدیل شوند. واژه‌­ی توسعه قابلیت پوشش تمامی‌این معانی را داراست.[۹]

توضیحات :

[۱]. این تقسیم­‌بندیْ محصور است. البته به لحاظ منطقی دسته­‌ی چهارمی‌با عنوان «واژگانی که مدلول آنها واضح نیست ولی متمایز است» به این سه قابل افزودن خواهد بود، ولی باید توجه داشت که چنین واژگانی عملاً وجود ندارند و قابل وضع نیستند، چرا که ممکن نیست تصور و یا مفهومی‌متمایز از سایر مفاهیم و تصورات باشد ولی واضح نباشد. در این بیان، تمایز فرع بر وضوح است.   

[۲]. بحث نحوه­‌ی دلالت تضمنی و یا التزامی‌و نیز مجاز و استعاره و نظایر آن از این بحث خارج است.

[۳]. ذکر نکته‌­ای در اینجا حائز اهمیت است: در بسیاری موارد ممکن است مشخص کردن تعلق واژه‌­ای به دسته­‌ی ۲ و یا دسته‌­ی ۳ ناممکن و یا بسیار دشوار باشد، ولی تشخیص پُر و یا خالی بودن ظرفیت مدلولی با توجه به شاخص مذکور در متن قابل انجام است. در واقع تقسیم واژگان به سه دسته­‌ی یادشده به قصد ارائه­‌ی یک تحلیل منطقی صورت گرفته است تا به صورت کلی جایگاه مفاهیم در نسبت با وضع و کاربرد انسانی مشخص شود. ولی در مطلب حاضر شناسایی اینکه واژه ظرفیت­‌پر است یا نه، به میزان زیادی وافی به مقصود خواهد بود و لذا دشواری تفکیک واژگان دسته‌­ی ۲ و ۳ در عمل خللی در تحلیل حاضر پدیدار نخواهد کرد.

[۴]. البته عبارت «شبه مدلول» دقیق نیست، ولی نگارنده جایگزین دقیقی برای آن نیافت. بگذارید برای پیشبرد بحث فعلاً آن را بپذیریم.

[۵]. شبکه­‌ی هم ­خانواده برای روشن کردن جهت مفهومی‌واژه، هم می­تواند به صورت ایجابی و هم‌­جهتی مؤثر باشد و هم به صورت سلبی و خلاف­‌جهتی.

[۶]. در اینجا مطلبی را اشاره­‌وار بگوییم و تفصیلش را به مجالی دیگر موکول کنیم: این دسته از واژگان چنین نیست که هم­پا و هم­عرض سایر واژگانِ هم ­خانواده­ی خود پدید آمده باشند؛ چه آنکه در آن صورت معانی و مدلولشان مشخص می­بود. بلکه توسط انسان­ها، به مثابه امکانی برای سخن گفتن درباره آنچه که در واژگان ظرفیت­‌پر نمی­گنجد، به شبکه­‌های مفهومیِ از پیش موجود تحمیل می­شوند تا قدرت وضع انسانی را از جمعی به گروهی و حتی به فردی ارتقاء دهند. این حاکی از قدرت خلاقه‌­ی انسان در ساحت واژگان و معانی است. تفصیل این سخن و تحلیل سازگاری آن با مطلب حاضر مجال دیگری می­طلبد. 

[۷]. جهت مفهومی‌آن نیز عمدتاً به واسطه­‌ی کاربردْ مشخص شده است. یعنی ذهن قدر مشترک کاربردها را تشخیص داده و شبکه­‌ی خانوادگی آن را تعیین کرده و از هم‌­خانواده­ها (که «بهبود» مهمترین آنها است) برای تعیین جهت مفهومی‌آن بهره گرفته است.

[۸]. برای آگاهی از معنای سوبژکتیویته و ابژکتیویته­ی معرفت­شناختی مراجعه شود به مقاله­‌ی نگارنده: واقعیت­های نهادی از دیدگاه جان سرل، متافیزیک، شماره ۵ و ۶، بهار و تابستان ۱۳۸۹، صص ۲۲-۱٫

[۹]. در اینجا محتمل است پرسشی رخ نماید: آیا این مطلب بدان معنی است که اسلامیت و یا ایرانیت، عناصری سوبژکتیوند؟ بی­‌شک این بحثی دامنه­‌دار است، ولی پاسخ اجمالی ما به آن منفی است. ایرانیت و اسلامیت هرچند که به معنای خاصی که مجال توضیحش نیست، سوبژکتیوند، ولی به صورت نفس‌­الامری ابژکتیویته­ی حقیقی دارند. اما باید توجه داشت که مثلاً مراد از توسعه­‌ی ایرانی-اسلامی‌توسعه‌­ای است که ظرفیت خالی مدلول آن با انگاره­‌های ایرانی و اسلامی‌پُر می­شود و این فرآیند توسط عامل آگاه به نحو تعیینی انجام می­شود و پس از تعیین نیز، نیاز به دفاع و تحلیل دارد و در عین حال محل نقد و حتی ردّ و یا پذیرش است. بنابراین صفات ایرانی و اسلامی‌سوبژکتیویته­ی هستی­شناختی توسعه را تغییر نخواهند داد، ضمن اینکه ابژکتیویته­ی معرفت­شناختی آن را با مسائلی خاص مواجه می­کند. تشریح این مطلب به مجالی دیگر واگذار می­شود.    

درباره‌ی محمدتقی جان‌محمدی

پژوهشگر مؤسسه مطالعات و تحقیقات مبین/ تخصص دانشگاهی: فلسفه - علوم اقتصادی/ m.janmohammadi@mrsi.ir

بالا