محمدتقی جانمحمدی /
از دشواریهای توسعه در ایران امروز ناصبوری نخبگان ماست.
توسعه امری است که با مشارکت عموم اعضای جامعه تحقق خواهد یافت؛ اما مشارکت اجتماعی برای توسعه، امری نیست که خودبهخود رخ دهد. مشارکت اجتماعی برای توسعه به معنای حضور فعال و ایفای نقش افراد در حوزههای از پیش «تعریفشده» و از پیش «تدبیرشده» است؛ زیرا توسعه به معنایی، تغییر و بهبود در شرایط کنونی است؛ و چنین تغییری مستلزم تغییر در نحوهی «حضور اجتماعی» افراد است. مشارکتِ منجر به توسعه اگر بنا باشد در سازوکار تحققیافتهی فعلی رخ دهد، وضعیتی جز آنچه هماکنون هست، پدید نخواهد آورد. بههرحال زندگی در جامعه، خود بر اساس نوعی مشارکت اجتماعی قوام یافته است. اساساً زندگی اجتماعی بدون مشارکت، حتی در شکل بدوی نیز شکل نخواهد گرفت. بنابراین مشارکتی که به توسعه منجر میشود، نمیتواند همان نوع مشارکت جاافتاده در سازوکارهای معیوبِ موجود باشد. مشارکت اجتماعیِ منجر به توسعه، مستلزم زمینهسازی یک فرایند تدبیرشده است. ما نیازمند مشارکتی هستیم که با واقعبینی و تدبیر، فعالیتِ منجر به بهبود را پیش چشم خود قرار دهد و با جدیت و سعی دلسوزانه آن را پی بگیرد.
اما تدبیر برای توسعه را نمیتوان از عموم مردم انتظار داشت. تدبیر برای توسعه تنها از نخبگان برمیآید. این نخبگان هستند که ماهیت توسعه و جهت آن را تعیین میکنند و شیوههای عملی مشارکت همهی آحاد را برای تحقق آن میاندیشند و زمینهسازی میکنند. توسعه با پیشگامینخبگان محقق میشود.
اما در جامعهی ما، یک تلقی خودمحورانه (و شاید به تعبیر بهتر یک تلقی «غیرتوسعهای») از سوی نخبگان سبب شده است که این پیشگامیدر اکثر مواقع رخ ندهد: این تلقی که نخبگان باید از سوی حکمرانان و اهالی قدرت و تصمیمگیران «به کار گرفته» و یا «به بازی گرفته» شوند.
نخبگان ما انتظار دارند که محل مشورت و نظر باشند؛ خواستهها و دیدگاههایشان مهم تلقی شده و به اجرا درآید؛ و در راستای کارهای ارزشمند علمیو اجرایی و … که همواره در دستور کار خود قرار دادهاند (و به همین دلیل نخبه نام گرفتهاند) همه چیز مهیا و همهی اجزای سیستم حاضربهیراق برای خدمترسانی به ایشان باشند. نگارنده در وجاهت این خواستهها و انتظارات بحثی ندارد؛ در این هم شکی نیست که حکمرانان هم به لحاظ اجتماعی و هم به لحاظ اخلاقی (به معنای دقیق کلمه) موظف به این کارهایند؛ ولی اگر تصمیمگیران چنین نکردند و یا واجد چنین تشخیصی نبودند، تکلیف چیست؟
به نظر میرسد ما در شرایطی به سر میبریم که بسیاری از تصمیمگیران واجد چنین تشخیصی نیستند؛ و اگر هستند، سازوکارهای معیوب و غیرهوشمند اجرایی-اداری در مسیر عملی شدن آن مانع جدی ایجاد میکنند. در چنین وضعی وظیفهی اجتماعی و اخلاقی نخبگان چیست؟ آیا باید موضع تقابل و رد و طعن نسبت به این دسته از تصمیمگیران و این سازوکارهای رسوخ یافته گرفت؟ یا اینکه … .
گمان میکنم در چنین وضعی تکلیف و وظیفهی اجتماعی و اخلاقی نخبگان مضاعف و سنگینتر است. در چنین وضعی است که جامعه به حضور فعالانهی نخبگان بیش از هر زمان نیاز دارد. در چنین وضعی است که نخبگان باید از وجود خود مایه بگذارند. توسعه یکباره رخ نمیدهد؛ توسعه نیازمند صبوری است. این یک لزوم اخلاقی است که نخبگان حضور فعالانهی توأم با صبوریِ سازنده را به جامعه هدیه دهند.
توسعه بدون پیشگامینخبگان و بدون صبوری ایشان، امری دستنیافتنی خواهد بود.