برگزیده‌ها
خانه » پیشنهاد برای خواندن » پیشرفت در چه چیز؟

پیشرفت در چه چیز؟

نویسنده: م. صدرا /

نقدی بر سخنرانی دکتر لطف­‌الله نبوی؛ در اولین سلسله نشست­های الگوی اسلامی‌ایرانی پیشرفت

 جناب آقای دکتر لطف­‌الله نبوی، دانشیار محترم گروه فلسفه و حکمت دانشگاه تربیت مدرس، در روز یکشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۰، در محل سالن شورای دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران، ذیل عنوان «مسئله پیشرفت و پیشرفت مسئله» به ایراد سخنرانی پرداختند. این سخنرانی که چهارمین سخنرانی از اولین سلسله نشست­های الگوی اسلامی‌ایرانی پیشرفت بود از برخی جهات محل تأمل و نقد است. نویسنده در این مطلب به نقد سخنرانی ایشان می‌­پردازد.

در سخنرانی جناب دکتر نبوی، مفاهیم و انگاره‌­های متکثری قابل مشاهده است که هر یک مستقلاً قابل تأمل‌اند. هر یک از این انگاره­‌ها نیز کم و بیش با ایده­ یا ایده‌­هائی همراه است که می­تواند به نوبه خود الهام­‌بخش مطلبی مفید باشد. اما میان این مفاهیم متکثر و متمایز، به معنائی که در ذیل خواهد آمد، وحدت تألیفِ قابل دفاعی برقرار نیست؛ نسبت میان این مفاهیم محتوائی و عینی نیست، بلکه تا حدود زیادی صوری و ذهنی است. شرح این ادعا در ادامه پی گرفته می­شود؛ اما در ابتدا لازم است صورت‌­بندی کلی نظر ایشان، که در متن سخنرانی تا حدودی مبهم مانده است، ایضاح شود.

آقای دکتر نبوی سه زوج مفهومی‌را طرح می­کنند که میان افراد هر زوج نوعی تمایز وجود دارد: تمایز سئوال با مسئله، تمایز آموزش با پژوهش، تمایز توسعه با پیشرفت. نسبت تحلیلی میان این سه دسته مفاهیم از نظر ایشان به این ترتیب قابل تبیین است: آموزشْ سئوال­‌محور است و توسعه آموزش­‌محور؛ در حالی که پژوهش مسئله‌­محور است و پیشرفت پژوهش­م‌حور. نمودار زیر گویای نظر ایشان است:

Capture 

به نظر ایشان، توسعه از طریق آموزش قابل دستیابی است؛ آموزشی که از طرح سئوال برمی­خیزد و پاسخ را در علم و تجربه موجود می­جوید. در تعبیر ایشان که تعبیری نه­‌چندان موافق با ادبیات صاحب­‌نظران توسعه است، توسعه نوعی گسترش در سطح و کمیّت است و لذا می­تواند از طریق آموختن و به کارگیری علم و تجربه دیگر کشورها نیز به دست آید. در مقابل، پیشرفت نوعی گسترش در عمق و کیفیت است. راه محتوم دستیابی به پیشرفت نیز توجه به پژوهش و لذا توجه به «مسئله» است. اما مسئله چگونه حاصل می‌­آید؟ تبیین ایشان از چگونگی رخ نمودن مسئله با فرمول مذکور در متن گزارش شده است. بر اساس فرمول یادشده، ناتوانی علم و تجربه موجود در تبیین پدیده­‌ها و تعارضی که میان ذهنیت علمی‌در مواجهه با این پدیده­‌های غیرقابل تبیین به وجود می‌­آید، موجب شکل‌­گیری مسئله می­شود و این پژوهش است که می­تواند اولاً تبیین علمی‌مناسب و ثانیاً راه حلی برای آن مسئله به ارمغان آورد؛ در اینجا دانسته‌­ها و آموزه­‌های علمی‌و عملیِ پیشین کارساز نیست.

متن سخنرانی چندان یکدست و منسجم نیست؛ ولی نگارنده می‌­پندارد برداشت صحیح و روشنی از ایده اصلی سخنران محترم ارائه داده است. به هر روی، این نقد مبتنی بر همین برداشت با محوریت چند موضوع به شرح ذیل ارائه می­شود:

۱- این نکته در مقایسه با سایر مواردی که در پی خواهد آمد جنبه فرعی دارد، اما اشاره به آن ضروری به نظر می­رسد: در ادبیات رایج، آنچه که دکتر نبوی از آنها با عنوان «توسعه» و «پیشرفت» یاد می­کند به ترتیب «رشد» و «توسعه» خوانده می­شوند؛ بدین معنی که معمولاً «رشد» مفهومی‌ناظر به گسترش کمّی است و «توسعه» ناظر به ارتقاء و بهبود کیفی. بنابراین، تمایزی که ایشان بین دو اصطلاح «توسعه» و «پیشرفت» قائل شده‌­اند تنها اعتبار دو لفظ متفاوت برای دو پدیده متفاوت است و نباید آن را با تمایزی که امروز در جامعه رسانه‌­ای و علمی‌کشور میان این دو اصطلاح مطرح می­شود هم­‌راستا دانست. تمایز این دو اصطلاح در مباحث امروزی ناظر به دغدغه‌­ای است که می­خواهد وجه تمایز دو گونه توسعه را تصریح کند؛ یکی توسعه مبتنی بر الگوی غربی و دیگری توسعه مبتنی بر الگوی اسلامی‌که این دومی‌را «پیشرفت» اصطلاح کرده‌­اند تا از اولی متمایز شود. روشن است که در اینجا تمایز میان رشد و توسعه مطرح نیست حال آنکه در تعاریف ارائه شده توسط دکتر نبوی تمایز میان رشد و توسعه (البته با واژگانی متفاوت) مطرح است. بنابراین، نخستین نقد نگارنده به سخنران محترم ابهام و بی­‌وجه بودن همین جعل اصطلاح است که به میزان زیادی فهم مطلب را مشکل ساخته است. ضمن اینکه جعل و اعتبار اصطلاح جدید و یا جایگزین، به ویژه در فضای علمی، تابع قواعد و اصولی است که به نظر می­رسد ایشان توجهی به آن نداشته‌­اند. نگارنده در این مطلب واژه توسعه را به معنای صحیح خود به کار خواهد برد و در هر جا که ضرورت پرداختن به معنای مورد نظر دکتر نبوی احساس شود، آن را با اصطلاح «توسعه کمی» از اصطلاح «توسعه» تمیز خواهد داد.

۲- پیشرفت به معنایی که سخنران محترم مراد می­کند محصول یک بن‌­بست، کاستی و یا تعارض در دانش و تجربه موجود است. پیشرفت از نظر ایشان از سنخ تعمیق کیفی است؛ اما تعمیق و ارتقاء کیفی باید تعمیق و ارتقاء در چیزی باشد. در اینجا از کدام کاستی و تعارض و از تعمیق چه چیزی سخن گفته می­شود؟ آیا منظور تعمیق کیفی و پیشرفت در دانش است؟ آیا مراد ایشان پیشرفت در برخورداری­‌های مادی است؟  آیا مرادشان عمق بخشیدن به همان توسعه کمّی است که از آموزش و یادگیری مدل‌­های موجود حاصل آمده است؟ سخنران محترم در طول بحث خود مشخص نمی­کنند که متعلَّق پیشرفتی که ایشان از آن سخن می­گویند دقیقاً چیست. در هر بخشی از سخنرانی پیشرفت در امر متفاوتی مورد بحث قرار گرفته و بحث متناسب با آن پیش می­رود: در مقدمه و ابتدای سخنرانی، سیاق بحث به گونه‌­ای است که گویی مراد از پیشرفت، پیشرفت در وضعیت فعلی جامعه است؛ در میانه سخنرانی و در هنگام پرداختن به فرمول تبیین مسئله، ایشان پیشرفت در دانش را مد نظر دارند و در انتهای بحث و نتیجه‌گیری به نظر می­رسد مرادشان از پیشرفت همان تعمیق رهاورد توسعه کمّی باشد. خواننده آشنا به این مباحث، به تفاوت هر یک از این سه با دیگری آگاه است. روشن است که این سه مدلول متفاوت هر یک اقتضائات خاصی دارند و در بستر متفاوتی مورد بحث و بررسی قرار می­گیرند؛ و احکام و نتایج آنها را نمی­توان به یکدیگر سرایت داد.

شاید بتوان گفت مهمترین کاستی و غفلتی که امروز در مباحث توسعه در جامعه ما رخ می­دهد این است که توسعه امری مشخص و متعین فرض شده و در بستر غفلت از ابهام محتوائی آن مورد بحث قرار می­گیرد. امروز عموماً اصطلاح توسعه (یا پیشرفت) به عنوان اصطلاحی استفاده می­شود که در ادبیات رایج معنای اجمالی مشخص و همه‌فهمی‌دارد و بی‌­نیاز از تصریح است؛ ولی اشکال این استفاده در آن است که اساساً معنای توسعه در یک نسبت فرهنگی شکل می­گیرد و معنای رایج این اصطلاحات نیز در بافت فرهنگی عمدتاً غربی شکل گرفته و سپس در سایر کشورها رواج یافته است. پذیرش اینکه معنای توسعه به لحاظ محتوائی در یک نسبت فرهنگی شکل می­گیرد، ضرورت تصریح معنای آن را به همراه خواهد داشت؛ ولو اینکه گوینده همان معنای رایج را معنای اصلی توسعه بداند. عدم وقوف به این مسئله که دقیقاً اصطلاحات پیشرفت یا توسعه به چه امری اطلاق می­شود و در چه چیزی و یا چه چیزهایی و یا چه انگاره‌­هایی تحقق می­یابد، بحث را از فایده مطلوب تهی می­کند. در علم اقتصاد مرسوم وقتی از رشد، پیشرفت و یا توسعه سخن گفته می‌شود تا حدود زیادی روشن است که سخن از تولید ناخالص ملی و یا درآمد سرانه است. ولی در جامعه رسانه­‌ای و حتی بعضاً در جامعه علمی‌ایران عموماً مشخص نیست که مراد از توسعه چیست و پیشرفت و یا توسعه در چه چیزی مطلوب ما است؟

سخنرانی دکتر نبوی نیز خالی از این اشکال نیست. به نظر نگارنده برای بحثی که ایشان ارائه کرده­‌اند به سختی می­توان مدلول عینی و واقعی پیدا کرد. البته شاید بتوان ایده کلی سخنرانی ایشان را تا حدودی در تبیین ذهنی از پیشرفت علم و دانش روا دانست، ولی در صحنه تحقق واقعی خیر. در حوزه دانش و علوم مختلف، زمانی که دانش موجود نتواند پدیده‌ه­ا را تبیین کند، مسئله‌­ای پدید می‌­آید که از طریق پژوهش راجع به آن می­توان به یافته­‌های جدید دست پیدا کرد و راه حلی برای آن مسئله ارائه داد؛ و این پیشرفتی در علم است زیرا به دانسته­‌های علمی‌افزوده می­شود. ولی ضرورتاً درباره صحنه عینی اجتماعی باید مشخص و تصریح شود که از چه چیزی و پیشرفت در چه چیزی سخن گفته می­شود. پیشرفت و یا توسعه مفاهیمی‌ناظر به یک فرآیند هستند و آن تلقی عمومی‌از این مفاهیم که آنها را اسم یک وضع، حالت و یا چیزی متعین تصور می­کند نادرست است. این فرآیند، فرآیند تحقق غایتی ارادی است که مطلوب عاملان است؛ و بنابراین بدون تصریح و مشخص کردن این غایت مطلوب و معنای آن، به لحاظ محتوائی نمی­توان راجع به آن سخن دقیق و روشنی گفت. 

۳- بحث فوق از وجه دیگری نیز قابل بررسی و تأمل است. اگر مفاهیم توسعه یا پیشرفت خالی از محتوای مطلوب فرض شوند، آنگاه به دو مفهوم ذهنی تبدیل می­شوند که ایده اصلی سخنرانی دکتر نبوی به نحوی فرضی-انتزاعی قابل اطلاق بر آن خواهد بود: آری با یادگیری و آموزش مدل­‌ها و نظریات موجود می­توان به برخی سئوالات پاسخ گفت؛ همین آموزش سبب ایجاد ذهنیت علمی‌شده و انتظار تبیین را پدید خواهد آورد؛ و در هنگام مواجهه با پدیده و واقعیت‌ه­ای که با آموزه­‌های قبلی قابل تبیین نیستند مسئله‌­ای بروز خواهد کرد که تنها با پژوهشی جدید قابل حل است. این تقریر در این فضا مقبول و کارگشا است، ولی نکته در این است که بحث توسعه اصولاً ناظر به عالم واقعی است و نه عالم انتزاعی. زمانی که عنصر واقعیت محقق و قابل تحقق و یا وضع مطلوب به میان می­‌آید این سخن چندان صحیح نمی­‌نماید. زیرا در تقریر مذکور، مسئله در چارچوب ذهنیت علمی‌موجود رخ نموده است و این ذهنیت علمی‌خود محصول آموزش­‌ها و آموزه­‌های مشخصی است که پیش از این موجود بوده‌­اند. پس این بازی در همان محدوده قبلی وقوع می­‌یابد و کیفیت همان بازی قبلی را ارتقاء می­دهد. مسئله و راه حل آن و نیز یافته‌­های حاصل از پژوهش همگی مقید به ذهنیت علمی‌قبلی است و حوزه تعمیق و گسترش آن نیز به تداوم همان وضع قبلی منجر می­شود.

ممکن است گفته شود که بهترین شیوه عملی همین است که تغییرات به تدریج در همین وضع موجود اعمال شود. نگارنده با کلیت این ایده موافق است چرا که خواه و ناخواه در صحنه عمل، ما «در اینجا و در اکنون» واقعیم و اساساً فراروی عملی از «اینجا و اکنون» ممکن نیست. ولی این بدان معنا نیست که لزوماً همان چیزی که هست تعمیق و گسترش یابد. محتمل است که وضع موجود و حتی دیدگاه­‌های علمی‌موجود به لحاظ آن نسبت فرهنگی که ذکر آن رفت، نامطلوب و رو به کج­راهه باشد. پس این کار مشروط به آن است که بنیان‌­های اساسی وضع فعلی و نیز جهت­‌گیری کلانِ آن ذهنیت علمی‌که بنای تغییر و ارائه راه­حل­های جدید را در «اینجا و اکنون» دارد مورد پذیرش قرار گرفته باشند، در غیر این‌صورت طرحی و نگاهی نو برای این تغییر تدریجی لازم است. نگاهی که در ذهنیت علمی‌موجود قابل ردیابی نخواهد بود. مثال آشکار این بحث را می­توان در مورد یک جامعه اسلامی‌نشان داد که بنیان­‌های واقعی و جهت­‌گیری­های علمی‌و سیاستی حاکم و موجود آن در راستای بهره‌­مندی هر چه بیشتر مادی است، حال آنکه غایت فرهنگی آن جامعه نیل به حیات طیبه اخروی است. در چنین جامعه­ای چگونه تعمیق و گسترش کیفیِ مبتنی بر آن بنیان‌ها و جهت­‌گیری­ها خواهد توانست چنان غایتی را تحقق بخشد؟ اگر به لحاظ نسب فرهنگی، عدم مقبولیت و تردیدی نسبت به این بنیان‌­ها و جهت‌گیری‌­ها وجود داشته باشد، آنگاه به سادگی نمی­توان گفت که توسعه یا پیشرفت نوعی تعمیق و گسترش کیفی است؛  تعمیق و گسترش کیفی در چه چیزی و در چه جهتی؟

۴- اجازه دهید بحث را کمی‌انضمامی‌­تر کنیم. بر خلاف آنچه که جناب دکتر نبوی مطرح می­کنند که آموزش علم و تجربه موجود و به کار بستن آن می­تواند منجر به توسعه کمّی شود، باید به مواردی اشاره کرد که جوامعِ پذیرنده و متعلّم نظریات و مدل­های توسعه رایج نه تنها توسعه کمّی نیافته‌­اند که در اثر کاربست آن آموزه‌­ها دچار خسارت­های اقتصادی و تعارضات فرهنگی و بومی‌شدیدی هم شده‌­اند؛ نه تنها ابروها آراسته نشدند که چشمانی کور گشتند. بنابراین، این ادعا محل تأمل فراوان است. البته نمی­توان و نباید اهمیت و ارزش علم و تجربه را نادیده گرفت؛ چرا که نادیده گرفتن آنها بی‌­تردید نوعی خودمحروم­‌سازی است که خردمندانه نخواهد بود. ولی باید قیدی در استفاده و تعلیم آنها مورد توجه قرار گیرد: بهره­‌گیری از آموزش و تجربه دیگران تنها وسیله‌­ای است برای جامه عمل پوشاندن به غایات مطلوب ما. به عبارت دیگر، همه این آموزه‌­ها و تجارب باید مبتنی بر آنچه که مطلوب ما است مورد نقادی و ارزیابی قرار گیرند. هیچ تضمینی وجود ندارد که آموزش و به کارگیری آموزه­‌های علمی‌و تجربی دیگران، حدی از بهبودی در وضعیت ما پدید آورد. چنین تضمینی تنها زمانی قابل دستیابی است که اولاً غایت مطلوب ما از به کارگیری این آموزه­‌ها مشخص باشد و ثانیاً این آموزه­‌ها پس از نقادی و بازبینی در خدمت آن غایت قرار گیرند، نه اینکه پیامدهای مترتب بر آن آموزه‌­ها خود را به شکل غایت بر ما تحمیل کنند. این تحمیل آسیبی است که جوامعی نظیر ما را دچار از خودبیگانگی خواهد کرد. جامعه ‌ای که مطلوب غایی خود را نشناسد و علم او علمی‌از سویِ و از آنِ دیگران باشد، آگاهانه و یا ناآگاهانه پیامدِ مترتب بر آن علم را به عنوان غایت خود برمی­گزیند و مخدوم او می­شود. چنین جامعه‌­ای بدین مهم آگاه نیست که این پیامدِ مترتب بر آن علمِ وارداتی، در واقع غایت مطلوب مبدعان و وضع‌کنندگان آن علم است؛ غایتی که ایشان پیش از وضع و ابداع آن علم آن را برگزیده بوده‌­اند. بنابراین، این پیامد لزوماً مطلوب آن جامعه نخواهد بود؛ ولی عدم آگاهی اجتماعی موجب پذیرش این پیامد به عنوان غایتی پسین می­شود. در چنین وضعیتی آنچه که دیگری می­خواست، تبدیل به خواسته مطلوب این جامعه می­شود؛ و جامعهْ خواسته دیگری را خواسته حقیقی خود می­‌پندارد. بی‌­تردید پرهیز از گرفتار شدن در این وضع همت عالمان و مصلحان را می‌طلبد.[۱]

۵- یکی از مهمترین تمایزاتی که جناب دکتر نبوی در سخنان خود مفروض گرفتند، تمایز میان گسترش کمّی و کیفی است. آیا به راستی توسعه کمّیِ در سطح و پیشرفت کیفیِ در عمق دو امر منفک از یکدیگرند؟ به نظر می­رسد چنین تفکیک و تمایزهایی چندان دقیق نباشند؛ و تنها بتوان از روی تسامح و صرفاً در مقام بحث تحلیلی و ذهنی آنها را پذیرفت.

پدیده­های اجتماعی واقعه­ای واحد و یکپارچه­اند که وجهی سطحی و روبنائی و وجهی عمقی و زیربنائی دارند. هر سطحی لزوماً سطح چیزی است که آن چیز ابعاد غیرسطحی نیز دارد. هر تغییر سطحی نیز لاجرم حاکی از نوعی تغییر در درون هم هست. البته عکس این سخن صادق نیست چرا که تغییرات سطحی ویژگی «نمودی» دارند یعنی نمودار تغییرات درونی­‌اند؛ و همه تغییرات درونی لزوماً نمود خارجی و سطحی ندارند. ولی تغییرات سطحی ضرورتاً از نوعی تغییرات درونی حکایت می­کنند. بنابراین تغییر در کمیت نیز تحقق نخواهد یافت مگر به واسطه نوعی تغییر کیفی. عدم آگاهی و التفات به تغییرات کیفی در پدیده­‌های اجتماعی نمی­تواند دلیل آن باشد که تغییرات کمّی فارغ از تغییرات کیفی رخ داده باشند. ممکن است این تغییرات کیفی مطلوب و یا نامطلوب باشند و یا حوزه اثر و یا اهمیت آنها متفاوت باشد؛ و یا ممکن است ضریب تأثیر یک تغییر کیفی در کمیت و سطح بسیار شدید و در مورد دیگری بسیار ضعیف باشد، ولی در هر حال چنین تغییری منطقاً باید وجود داشته باشد.

البته بیان فوق نیز دقت لازم را ندارد. سخن دقیق‌­تر آن است که گفته شود اساساً کمیت و کیفیت دو اصطلاح ذهنی­‌اند که هر دو به یک واقعیت خارجی واحد اشاره دارند. کمیت و کیفیتْ انتزاعات ذهنی پژوهشگر از حالات مختلف آن واقعیت خارجی است؛ حالاتی که با هم متحد و غیرقابل تفکیک هستند. چنین نیست که در یک پدیده صرفاً تغییر کمّی رخ داده باشد. بلکه تغییر واحدی در پدیده رخ می­دهد که ظهورات و نمود مختلفی دارد که ذهن برای تبیین و تحلیل این نمودها را به کمّی و کیفی تقسیم می­کند. بنابراین، رشد و توسعه (یا به تعبیر دکتر نبوی توسعه و پیشرفت) اموری منفک از هم نیستند، بلکه دو وجه یک پدیده­‌اند. توسعه لزوماً موجب تغییراتی در ساحات مختلف جامعه می­شود که این تغییرات ظهوراتی کمّی یا کیفی و یا کمّی-کیفی دارند. نکته مهم وقوف بر این مطلب است که ظهورات کمّی یا کیفی اموری مستقل نیستند، بلکه وابسته‌­اند و لذا پژوهشگر همواره باید در صدد یافتن آن امر مستقلی باشد که موجب این تغییرات کمّی و کیفی شده است. پرداختن به هر یک از اینها بدون توجه به دیگری خالی از اشکال نبوده و بعضاً مقرون به خطاهای فاحش خواهد بود.      

در اینجا ذکر نکته‌­ای خالی از وجه نیست و آن اینکه مشاهده تزاید کمّی همواره دلیل مناسبی برای این تلقی نخواهد بود که تغییر رخ داده تغییر مطلوبی است؛ چرا که ممکن است این رشدِ در کمّیت با تضییع برخی ویژگی­‌های غیرکمّی همراه باشد. به طور مثال، دزدی هر چند باعث تزاید اموال شخص می­شود، ولی صداقت و فطرت انسانی را تخریب می­کند و باعث رواج بی­‌اعتمادی می­شود. در این مثال، تغییری که رخ داده است یک تغییر واحد است، ولی دو ظهور دارد: یکی ازدیاد اموال و دیگری تخریب فطرت؛ اولی بنا به تحلیل ذهنی کمّی است و دومی‌کیفی.


[۱]. در این مطلب مراد نگارنده از علم و تجربه عموماً تجارب و علوم انسانی و اجتماعی است و سایر حوزه­های علمی‌از بحث فعلی ما خارج است.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

بالا