نویسنده: سید سعید موسوی ثمرین /
نقدی بر سخنرانی دکتر غلامرضا اعوانی در اولین سلسله نشستهای الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت
جناب آقای دکتر غلامرضا اعوانی، در روز سه شنبه ۲۲ آذر ۱۳۹۰، در محل سالن شورای دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران، ذیل عنوان «توسعه پایدار از نگاهی دیگر» به ایراد سخنرانی پرداختند. نویسنده در این مطلب به نقد سخنرانی ایشان پرداخته است.
در این نوشته برآنم تا در پرتو سخنرانی استاد اعوانی در دانشکده اقتصاد، به نقد برخی از وجوه ادبیات تحلیلی سنتگرایان ایرانی بپردازم. ناگفته نماند که خاستگاه این نقد معطوف به رویکرد بدیل سنتگرایی یعنی احیاگری -همچون امام خمینی (قدس سره)، مطهری و..- است.
جریان سنتگرایی -گنون، کوماراسوامی، شووان، بورکهارت، پولیس، لینگز- در ایران عمدتا از سوی سید حسین نصر و شاگردانش از قبیل استاد غلامرضا اعوانی و.. مطرح و پیگیری شده است. این جریان در واقع واکنشی خاص در برابر مدرنیته است. سنت در ماجرای سنتگرایی به معنای رسم و عادت و اسلوب نیست، بلکه مقصود سنت الهی و ازلی و ابدی است که در تمامیوجود ساری و جاری است. ایشان نیز مانند روشنفکران به رابطه دین و مدرنتیه توجه داشته اما برخلاف ایشان به هماهنگسازی دین با مدرنیته معتقد نیستند بلکه چاره را در بازگشت به اصول سنتی میدانند. سنتگرایی به جهت اعتقاد به وحدت متعالی ادیان به تبلیغ دین حق باور ندارند و دینداران را بر اعتقاد و پایبندی بر دین خود توصیه میکند. بر این مبنا، سنتگرایان آموزههای ادیان را به گوهر و صدف تقسیم میکنند و پیامهای مشترک ادیان را گوهر تمام ادیان میدانند. در این صورت، فروع دین به اهمیت بُعد عرفانی دین نمیرسد.[۱]
یکی از وجوه تمایز این رویکرد اعتقاد به حکمت خالده و وحدت متعالی ادیان است. از این منظر ادیان بزرگ جهان مانند اسلام، مسیحیت، یهود و آیینهای شرق آسیا همچون بودا، جین، شینتو و تائو از حقیقت مشترکی برخوردارند. بدین ترتیب جریانهای مختلف فلسفه اسلامیبه ویژه حکمت متعالیه از مصادیق این حکمت به شمار میآیند. پیام اصلی این فلسفه، کثرت ظاهری ادیان و وحدت باطنی آنهاست. گرایش به عرفان و تصوف، اعتقاد به علم و هنر قدسی در برابر علم و هنر مدرن و.. از دیگر خصوصیات این رویکرد است.[۲]
انضمامیترین موضوعی که از سوی این رویکرد مورد توجه قرار گرفته موضوع طبیعت است. بنابراین رویکرد سنتگرا نهایتا میتواند ذیل دوگانه قدسی-غیرقدسی نگاه بشر معاصر را نسبت به طبیعت به محک نقد بگذارد. لازم به ذکر است شیفت این رویکرد به سمت مباحث انضمامیاز جمله طبیعت در راستای پاسخ به انتقاداتی است که از ایشان به عمل آمده است. بنابراین در حال حاضر ادبیات قابل توجهی در این زمینه از سوی ایشان تولید شده است. در این راستا تقدسزدایی انسانِ متجدد از عالم و طبیعت ریشه اصلی مشکلِ بوجودآمده تلقی میشود. از این منظر جنبش مبارزه با نابودگران محیط زیست اگرچه پدیده مبارکی است، ولیکن بدون توسل به دامان درونگرایی و اصلاح نفس به جایی نخواهد رسید.[۳] از این رو توسل به روشهای صرفا علمیو روشهای مهندسی برای درمان بحران فعلی ناکارآ میباشد. برای حل بحرانهای پدید آمده در تجدد بایستی متافیزیک احیا شده و علم در آن جای گیرد. یکی از خصوصیات «علمِ در چارچوب متافیزیک» آراستگی به زینت نمادگرایی است. نمادگرایی محمِل مواجهه قدسی انسان با غیر -از جمله طبیعت- است. انسان جدید چون نمادها را کنار گذاشته و آنها را نمیفهمد به راحتی نمادهای شیطانی را به جای نماد الهی اشتباه میگیرد. بنابراین به این معنا تنها راه رفع بحرانهای بشری از جمله جنگ، نابودی محیطزیست و.. بازگشت به فهم قدسی از عالم است.
روایت نصر از برآمدن مشکلات زیستمحیطی جالب توجه است. از نظر وی به هزار دلیل مسیحیت از ابتدا نیز نتوانست به سان ادیان شرقی رابطه معناداری با طبیعت برقرار کند و از این رو تمدن صنعتی نیز که متاثر از مسیحیت است نتوانست ارتباطی قدسی با طبیعت برقرار کند. اگرچه مسیحیت با این معضل روبرو بوده و هست ولی حاکمیتِ رفتهرفتهی نگاههای عقلگرا بر طبیعت و عالم در غرب، همان اندک میزان رمزآلودگی را نیز از میان برد و بدین ترتیب بحران فعلی پدید آمد. کمکاریِ متکلمین مسیحی در قرون وسطی در تولد علم جدید بیتاثیر نبوده است؛ عده زیادی از ایشان متاسفانه رستگاری انسان را در چارچوبی عاری از رابطه انسان با طبیعت و سایر مخلوقات صورتبندی نمودند. اما سنتهای عرفانی شرق اعم از چین، هند، ژاپن و در راس آنها اسلام میتواند راهگشا باشد؛ این سنتها میتوانند برای مسیحیت الهامبخش بوده و زمینه جدیدی برای رشد علوم پیریزی نمایند. تمدنهای شرقی به واسطه آشنایی با یونان از طریق اسکندریه بیشتر به معنویت، قدسیت و.. تمایل یافتند ولی اروپا از طریق روم که در آن روایتی دنیویتر از یونان مسلط بود با یونان آشنا شدند. اصلیترین دلیلی که علم جدید در شرق پدید نیامد همین سنت عرفانی آن بود. علم جدید لاجرم رابطهای دنیوی و مادی از انسان در مواجهه با ماسِوای خود طلب میکرد که این خواسته از انسان شرقی برنمیآمد. از این منظر روند تحولات چند قرن اخیر در عرصه علم و عقب افتادگیِ ظاهری اسلام نباید مایه ناراحتی مسلمانان باشد.
در اینجا به همین مقدار معرفی بسنده کرده و سعی میکنم در ادامه نقد خود را مطرح سازم. لازم به ذکر است در اینجا به نقدهای مستحکمیکه میتوان بر رویکرد پلورالیستی و تصوفگونه این جریان و توابع نامیمون آن وارد کرد نمیپردازم و نقد خود را از دریچه رویکرد احیاگری به جنبههای خاصی محدود میسازم.
منظور من از جریان احیاگری جریانی است که با بازخوانی سنت عقلانی-فقهی اسلام و مخصوصا تشیع، در چارچوب مبارزه و تکاملی نسل به نسل، به طور مشخص با تئوری ولایت فقیه و لزوم برقراری حکومت اسلامی، در قرن گذشته ظهور نمود. تفاوت جریان احیاگری نسبت به جریان سنتگرا در دو موضع عمده نمایان و روشن میشود.
موضع اول همانا رویکرد به سنت است. رویکرد سنتگرایان به سنت جزماندیشانه و غیرآسیبشناسانه است. از نگاه ایشان سنت ماهیتی انتزاعی، یکپارچه و تمامیتگونه دارد؛ ویژگی تقدس در جزء به جزء این سرمایه عظیم الهی نهفته است، چرا که سنت از قِبل مواجههای متواضعانه میان انسان، طبیعت و ذات باری تعالی پدید آمده است. بر این مبنا بازخوانی سنت نه به صورت گزینشی که در چارچوب یک رویکرد شامل و غیرانتقادی باید در دستور کار قرار گیرد. بر این مبنا اصولا انتخاب رویکردهای عقلانی-فقهی-عرفانی مورد تایید مذهب تشیع رویکرد مختار ایشان نبوده و نیست، چرا که اجزای سنت غیرقابل تجزیه بوده و نسبت به هم اساسا تفکیک ناپذیرند. از نظر ایشان اعتماد بسیار به عقل در راستای گزینش یک پدیده پیچیده و ذوابعاد به نام سنت همانا افتادن به دام مدرنیته است، چه اینکه مدرنیته اساسا عبارت است از به رسمیت شناختن قدرت فائقه عقل مستقل بشری. بدین ترتیب رویکرد تماما کلگرایانه ایشان نسبت به سنت، ادبیات ایشان را از وجود هرگونه نقدی بر سنت بری داشته است. جریان احیاگری اما معتقد است اگرچه سنت، سرمایهای عظیم و گرانقدر است، در بعضی از موارد باید مورد بازخوانیِ انتقادی قرار گیرد. البته حرکت در این جهت به سان حرکت بر طناب باریکی مانَد که اندکی لغزش منجر به سقوط –از یک طرف- در دام روشنفکریِ دینی متعارف و یا –از طرفی دیگر- به دامن تحجر دینی خواهد شد. اما صرف نظر از سختیِ کار، از این منظر سیطره وجه تمدنی مغربزمین بر شرقِ تمدن اسلامیتا حد زیادی از کممایگی سنت یا حافظان سنت ناشی میشود. از نگاه جریان احیاگری بدون اصلاحات اساسی در خط مشی حافظان سنت –فقها، فلاسفه اسلامیو سایر رجال- قرون پیشین، سنت در آینده نیز همچنان راکد و «بیبار و بر» خواهد ماند. سنت قوی سنتی است که بتواند خود را در چارچوب تحولات زمانه به مصداق «اصلها ثابت و فرعها فی السماء» نوسازی کرده و بدین ترتیب دایرمدار تمشیت امور باقی بماند. از این منظر بخش زیادی از محتوایی که سنتگرایان، سنت و بنابراین مغتنم میشمارند، باید به کناری وانهاده شده و بخشهای حیاتبخش آن احیا شود. لازم به ذکر است از نگاه این جریان اگر حافظان و عاملان سنت به درستی عمل میکردند امروز نیازی به این جرح و تعدیل نبود و اصولا جریان سنت به وسیله مدرنیته منقطع نمیگردید. بنابراین همانطور که پیداست این جریان بر جهاد فی سبیللله در راه حفظ و احیای سنت پافشاری کرده و به مناسبت و تطابق ماهوی مابین سلوک نظری و عملی در راه این مهم تاکید دارد.
موضع دوم اما به تمهید خط مشی بهینه منتقدان مدرنیته اختصاص دارد. سنتگرایان دارای یک رویکرد جامع و همهجانبه در راستای انتقادات خود علیه مدرنیته نیستند. شاید البته این خمودی و بلاتکلیفی از سنخیت متصوفانه این طیف نشات گرفته باشد. همچنین در این راستا حوزه سیاست -به مثابه منظومهای از سازوکارها و ساختارهای اتوریتهوار معطوف به عرصه عمل و سایر نظامات عمومیکه در پی نیل یک ملت یا یک کشور به عدالت و کارآیی و.. تدوین میشود- به کلی از شبکه تحلیلیِ ایشان مغفول است. از این رو در ادبیات این رویکرد اساسا مقولاتی مانند استثمار، استعمار و.. مورد توجه قرار نگرفته است. در همین راستا از نظر ایشان اساسا تلاش در جهت تلائم با مدرنیته موضوعی «از پیش شکستخورده» است. بنابراین در این فضا تصمیم به تاسیس یک نظام سیاسی به نتایج ناگواری خواهد انجامید. در واقع تا نگاه قدسی به عالم در بطن جوامع مستقر نشود امکان تاسیس و استقرار نظامات عمومیِ عاری از «عقلانیت ابزاریِ صرف» به وجود نخواهد آمد. بدین ترتیب سنتگرایی اساسا در رده تمهید «استراتژیهای پیچیده مبتنی بر مبانی» بسان زمین بایری است که حصول آوردهای سیستماتیک از آن در پردهای از ابهام است. همانطور که قاطبه توصیههای نصر و.. نشان میدهد این رویکرد اساسا خود را در قالب رویکردهای مطالعاتی تعریف نموده است تا دایر نمودن نظامات عمومی-که ولو اندکی ملتها را به سمت منویات ایشان هدایت کند-. رویکرد احیاگری اما هماره در پی اتخاذ یک رویکرد جامع بوده است. از نگاه این جریان صرف نظر از نگاه کاریکاتوروار سنتگرایی به سنت، تمدن غرب و..، نمیتوان به هر بهانهای رواج ظلم در عالم هستی را برتابید. بنابراین تاسیس حکومت اسلامیامری ضروری و غیرقابل مناقشه تلقی میشود. البته سختیها و مرارتهای پر پیچ و تاب این مسیر بر کسی پوشیده نیست، اما تعبیه نظامات عمومیدر چارچوب و مبتنی بر اسلام گام اول اصلاح دنیای جدید است. باید دقت نمود که این رویکرد اساسا ماهیت متمایزی نسبت به پدیده به اصطلاح بنیادگرایی دارد. تفاوتی که همواره هم از سوی روشنفکران لائیک و هم از قضا از سوی سنتگرایان انکار شده و میشود.[۴] از نظر رویکرد احیاگری، سنتگرایان از حیث کارکردی به شدت مطلوب نظام استعماری غرب هستند، از آنجا که به صورت یک کاتالیزور عمل میکنند و اعتراضات جهانی را نسبت به نظام سلطه به ماهیتی آکادمیک و مطالعاتی، انزواطلبانه و متصوفانه و.. تقلیل میدهند. از نظر ایشان حمایت موسسههای پژوهشی وابسته به پنتاگون از انتشار کتب این جریان خود شاهدی است بر این مدعا.
سنتگرایان و جنبش احیاگری اگرچه در مواضع زیادی منجر به تقویت هم میشوند اما تفاوتهای جدی این دو رویکرد نباید از نظرها دور بماند. سنتگرایی اساسا نمیتواند به مثابه یک جنبش تلقی شود، چرا که اساسا «دعوی انقلابیگری و عمل اصلاحی» مدون ندارد. اما احیاگری سراسر معطوف به عمل بوده و نظام اولویتبندیِ متفاوتی نسبت به اهداف ضد مدرنیستی دارد. اگرچه درونگرایی انسانها امری مهم است چونان که امام نیز فرمود «جهاد اکبر مقدمه جهاد اصغر است»، اما صرف درونگرایی و پژوهش در آثار سنتی از فلسفه گرفته تا فقه و عرفان و.. نمیتواند به تنهایی مقدمات دگرگونی نظم مدرن را پدید آورد.
[۱]. (محمدی، عبدالله، http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=40296)
[۲]. (همان)
[۳]. بدین ترتیب توسعه پایدار که از سوی دکتر طیبنیا در جلسه سخنرانی استاد اعوانی، به مثابه بازگشتی به «اعتدال در استفاده از طبیعت» تلقی شد، نیز، نمیتواند اثر قابل توجهی از خود بر جای بگذارد.
[۴]. البته این بیان بیشتر متوجه سید حسین نصر است تا دکتر اعوانی.