برگزیده‌ها
خانه » تازه‌ها » مبانی و ممیزات الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت

مبانی و ممیزات الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت

سخنرانی دکتر مرتضی عزتی /

جناب آقای دکتر عزتی، در روز سه شنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۰، در محل سالن شورای دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران، ذیل عنوان «مبانی و ممیزات الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت» به ایراد سخنرانی پرداختند. این سخنرانی دومین سخنرانی از اولین سلسله نشست­های الگوی اسلامی‌ایرانی پیشرفت بود که به همت مؤسسه مطالعات و تحقیقات مبین و گروه مطالعات توسعه اسلامی‌دانشگاه تهران برگزار شد. در اینجا گزارش کاملی از سخنرانی ایشان انتشار می یابد.

چکیده مطلب به قلم سخنران

چکیده مطلب به قلم سخنران

هدف از این سخنرانی، ارائه­‌ی یک چهارچوب و مدل مفهومی‌به عنوان مبنای ساختاری و روش طراحی الگوی توسعه­‌ی اسلامی-ایرانی است. برای این منظور، ابتدا مفاهیم الگو، توسعه، اسلامی‌و ایرانی و قابلیت جمع آن­ها -یعنی امکان اعمال صفت اسلامی‌و ایرانی به الگوی توسعه- بررسی شده است. پس از آن ساختار یک الگو به صورت کلی بیان شده است و جایگاه اسلامیت، ایرانیت و علم در طراحی این الگو و اجزای آن به صورت استدلالی تشریح شده است. در پایان، یک مدل مفهومی، برای طراحی الگوی توسعه­‌ی اسلامی­-ایرانی و اجزای آن به شکل تشریحی و نمودار ارائه شده است.

مقدمه­ی این بحث با چند پرسش آغاز می­شود.

آیا می­توان به الگو صفت اسلامی‌و ایرانی داد؟

آیا می­توان به توسعه (پیشرفت) صفت ایرانی و اسلامی‌داد؟

اگر چنین است، چگونه می­توان الگوی توسعه با صفت اسلامی‌و ایرانی طراحی و تدوین کرد؟ به عبارت دیگر، روش و چهارچوب مناسب برای طراحی و تدوین الگوی اسلامی‌-ایرانی توسعه، که اطمینان بیابیم اسلامی-ایرانی است، چیست؟

برای دستیابی به پاسخ این پرسش­ها تلاش می‌کنیم با ارائه و تحلیل مفاهیم الگو، توسعه، اسلامی‌و ایرانی، امکان‌­پذیری منطقی ترکیب این عبارت­ها را مشخص کنیم. روشن کنیم که امکان اعمال صفت اسلامی‌و ایرانی به الگوی توسعه وجود دارد. در ادامه جایگاه اسلامیت، ایرانیت و علم را در طراحی چنین الگویی تبیین می­کنیم و در نهایت یک مدل مفهومی‌برای طراحی الگوی توسعه اسلامی-ایرانی ارائه می­کنیم.

در ابتدا این پیش‌فرض را در نظر می­گیریم که یک کار علمی‌انجام می­دهیم. یعنی می­خواهیم مبانی و چهارچوب طراحی الگوی اسلامی-ایرانی توسعه را برای الگوی علمی‌توسعه‌­ی اسلامی-ایرانی طراحی کنیم.

بسم الله الرحمن الرحیم. خیر مقدم عرض می‌کنم خدمت عزیزان. دو، سه سئوال را اول سعی می­کنم مطرح بکنم و بعد در ادامه مسیر می­خواهیم این چند سوال را جواب بدهیم. یکی اینکه آیا می­توان به الگو، صفت اسلامی-ایرانی داد؟ آیا می­توان به توسعه یا پیشرفت، صفت اسلامی-ایرانی داد؟ این دو تا سئوال را ابتدا مرور می­کنیم. برای اینکه به جواب این سئوال­ها برسیم، ابتدا باید ماهیت الگو و ماهیت توسعه را بشناسیم و ببینیم این­ها چه مفهومی‌دارند و آیا می­توانند صفتی بگیرند؟ آیا این­ها می­توانند صفت‌­هایی از نوع صفت­‌هایی مثل اسلامی‌و مثل ایرانی بگیرند؟ از این جواب­ها به این نتیجه می­رسیم که می­توان چنین صفتی را به الگو داد و آن وقت، توضیح مختصری می­دهیم درباره اینکه اگر بخواهیم الگویی برای توسعه کشورمان داشته باشیم، که این دو صفت را داشته باشد، چگونه یا در چه چارچوب یا براساس چه مبانی­‌ای می­شود چنین الگویی را طراحی کرد؟

اساساً الگو در تعریف­های بسیار مختصر و در ترجمه‌­های بسیار مختصر به راهبرد، مدل، سرمشق و حتی اُسوه، مقتدا، مثل، مانند، ماکِت و مشابه این­ها تعبیر شده است. اگر بخواهیم درباره الگوی توسعه هم صحبت بکنیم، باید در این فضا وارد شویم. ببینیم الگو از این منظر، چه چیزی است؟ آیا الگو یک سرمشق است؟ آیا الگو یک اسوه و نمونه‌­ای است که می­خواهیم خودمان را شبیه به آن بکنیم؟

بحث درباره الگو در حوزه­‌های مختلف، مطرح می­شود. اما اگر بخواهیم کمی‌روشن­‌تر بیان کنیم و به یک تعریف از الگو اشاره بکنیم، می­توانیم بگوییم که الگو بیان­کننده یک یا چند واقعیت به هم مرتبط، اعم از واقعیت موجود یا مطلوب یا نامطلوب و مانند این­هاست که این الگو، توسط نمادهای مختلف مثل نمادهای گفتاری، نوشتاری، ترسیمی، فیزیکی و مانند این­ها ارائه می­شود، مثلاً ماکت یک هواپیما یک الگوست.همچنین ماکت هواپیما که با یک نرم‌­افزار طراحی می‌شود نیز یک الگوست.

وقتی در بحث­های اجتماعی و انسانی وارد می­شویم، قابلیت­های ترسیمی برای ترسیم یک الگو بیشتر می­شود. درباره یک شخص می­توانیم بگوییم این شخص، الگوی رفتاری برای اشخاص دیگر است. درباره یک جامعه می­توانیم بگوییم این جامعه، جامعه­‌ای نمونه و الگو و اسوه است. اگر این شخص یا این جامعه را در ذهنمان، مُنتزع کنیم و آن­ها را به صورت نمادین بیان کنیم، در این­صورت این بیان، بیانی درباره شخص الگو یا درباره جامعه الگو خواهد بود. از این الگوها می‌توانیم سرمشق بگیریم و آن­ها را استفاده کنیم و به کار بگیریم.

بحث درباره الگو، بسیار زیاد است. این بحث، ابعاد مختلف زیادی دارد. درباره الگو بحث­های بسیار عمیقی در تخصص­‌ها، رشته‌­ها، دانش‌­ها، فن‌ها و هنرهای گوناگون مطرح شده­اند. از الگوهای بسیار جزئی و پیش پا افتاده مثل الگوهایی که برای کارهای هنری، اعم از خیاطی و نقاشی و غیره گرفته تا الگوهای بسیار گسترده مثل الگوهایی که در سطح کشورها و جوامع یا در سطح بین­المللی دنبال و اجرا و استفاده شده­‌اند، مورد بحث قرار گرفته­‌اند. الگوها را در تخصص­‌ها و دانش‌­های گوناگون استفاده می­کنند.

از جمله تقسیم‌­بندی‌­هایی که درباره الگوها می­شود، تقسیم­‌بندی الگوها برحسب موضوع الگو و تخصصی است که الگو در آن تخصص مورد بحث قرار می­گیرد. در همین راستاست که الگوها را به الگوهای علمی، هنری، ادبی، رفتاری و موارد مشابه تفکیک می­کنند.

اینجا تأکید می­کنم که بحث ما درباره الگوی علمی است. یک توضیحی هم عرض می­کنم درباره الگوی علمی. فرض می­کنیم که درباره یک الگوی علمی‌برای توسعه بحث می­کنیم. با این نگاه که کار ما یک کار علمی‌است و تحقیق ما تحقیقی دانشگاهی است. در این نگاه، حداقل این پیش فرض را داریم که کار ما کاری علمی‌است و از این ناحیه وارد بحث الگو برای توسعه می­شویم. می­خواهیم برای توسعه، یک الگوی علمی‌ارائه بدهیم.

اما در بحث الگوی علمی برای توسعه، از نظر مفهومی، آن چیزی را که می­خواهیم چیزی است که باید بیانی از واقعیت­های مطلوب مورد نظر ما را هم داشته باشد. هم در فرآیند عملی توسعه و هم در ساختار تغییرها در توسعه، یک مجموعه­‌ای از پدیده­های مطلوب را مدنظر داریم که با مفهوم مورد نظرمان در توسعه، هماهنگ هستند و همچنین یک مجموعه­‌ای از برداشت­‌هایی از واقعیت­‌ها را که همه این­ها را کنار هم می­گذاریم و درباره آن­چه که به این ترتیب به دست می­آید، می‌گوییم این الگوی توسعه است؛ یعنی این سرمشقی است که ما را از وضعیت موجود، با این فرآیند، به وضعیت مطلوب می­رساند. در ادامه صحبت­ها برخی از ابعاد این الگو، روشن­تر می­شود.

وقتی که براساس این دیدگاه به الگوی توسعه، درباره توسعه و مسئله­‌های گوناگون توسعه بحث می­کنیم، در این صورت، الگوی توسعه می­تواند یک سرمشق برای کارهای ما در ارتباط با توسعه باشد. البته سرمشق نه به معنای چیزی که از روی آن بنویسیم، بلکه به معنای چیزی که از روی آن عمل بکنیم. به بیان دیگر، الگوی توسعه یک مدلی برای اجراست یا یک نقشه جامعی است که همه ابعاد اجرایی، ابزارها، وسایل و نوع کارها را برای ما بیان می­کند. همه این ابعاد نقشه، فقط اگر با هم و در کنار هم باشند، یک نقشه کامل ساختمان را به دست می­دهند. اگر دوستان یک نقشه کامل ساختمان را دیده باشند، این نقشه هم نمای ساختمان را و هم ابعاد ساختمان را و هم اجزای ساختمان را دارد و هم  اینکه در آن، این را دارد که از نظر فنی، محاسبات از پایه و بنیان انجام شده و همچنین توضیحاتی دارد، مثل اینکه چه ساختمانی را می‌خواهیم بسازیم؟ یا ابزار و وسایل و زمان­بندی و هزینه مورد نیاز برای ساختن این ساختمان چیست؟ همه این­ها در نقشه جامع ساختمان وجود دارد.

اگر یک چنین چیزی داشته باشیم، یعنی یک سرمشق یا یک مدل یا یک نقشه داشته باشیم برای اینکه بتوانیم جامعه‌­ و آن ایده‌­آل برای جامعه‌ را که همان ساختمان جامعه است بر اساس آن بسازیم، به آن می­گوییم الگوی توسعه. به این ترتیب توسعه هم نوعی ساختن است و الگوی توسعه هم نقشه این ساختن است. توسعه، ساختن جامعه است به آن صورتی که برای ساختن جامعه در نظر داریم. الگوی توسعه، نقشه ساختن جامعه است. توسعه، یک فرآیند تغییر یا یک تغییر فرآیندی است که بر پایه آن، می­خواهیم جامعه­‌مان را به یک جامعه مطلوب تبدیل کنیم. الگوی توسعه،‌ مدل این فرآیند تغییر یا تغییر فرآیندی است. توسعه، حرکت جامعه‌ موجود به وضعیتی برای این جامعه است که ما به این وضعیت می‌گوییم: وضعیت مطلوب جامعه موجود و الگوی توسعه، نقشه راهنمای چنین حرکتی است. 

اگر ما بخواهیم الگو را یک تعبیر ساده‌­تر بکنیم، می­توانیم به الگو بگوییم سرمشق. الگو اگر ما را به وضع مطلوب هم نرساند، باز هم سرمشق است. اما ممکن است الگوها نامطلوب باشند و به تعبیر دیگری، الگوها ممکن است الگوهای مناسبی برای ما نباشند؛ مثل همان چیزهایی که الآن ما درباره الگوهای توسعه‌­ای که می­شناسیم ادعا می­کنیم و می­گوییم این الگوهای توسعه، الگوهای توسعه­‌ای هستند که با مبانی ما سازگار نیستند. بنابراین، برای ما نامطلوب‌­اند. بسیاری از الگوها، حتی ساده‌­ترین الگوها، مثل الگوی خیاطی می­توانند الگویی نامطلوب باشند. اگر الگوی خیاطی به گونه‌­ای باشد که لباسی که با استفاده از آن دوخته می­شود به تن ما نخورد، در این‌­صورت، این الگوی خیاطی به درد ما نمی‌خورد و الگوی نامطلوبی است.

قرآن در بعضی جاها تعبیری دارد به نام الگوهای غیر­الهی. در این جاها می­توانیم بگوییم که از نظر قرآن، الگوی غیرالهی یا الگوی نامطلوب وجود دارد. ما می­توانیم بگوییم الگوها مناسب یا نامناسب­‌اند و مطلوب یا نامطلوب­‌اند و ما را به هدف می­رسانند یا نمی­رسانند. بر این اساس وقتی می­گوییم الگوهای منفی و الگوهای مثبت وجود دارند، می­توانیم این اصل را بپذیریم که الگو می­تواند مورد خواست ما یا مورد خواست غیر ما باشد. بنابراین، ما می­توانیم الگویی داشته باشیم که بر اساس ویژگی­های خودمان به این الگو بگوییم که مناسب است یا نیست.

در اینجا این نتیجه را می­توانیم بگیریم که بگوییم الگویی آیا الگویی اسلامی‌است یا نیست؟ الگویی آیا می­تواند الگویی ایرانی باشد یا نباشد؟ بنابراین، این اصل را می­پذیریم که الگویی می­تواند الگوی ایرانی یا الگوی اسلامی‌باشد یا نباشد. پس در این بُعد از بحث، ما می­توانیم الگوی اسلامی-ایرانی داشته باشیم. یعنی می­توانیم یک الگویی با صفت اسلامی‌-­ایرانی داشته باشیم.

اما اگر در بحث توسعه وارد شویم، آیا می­توانیم توسعه اسلامی-ایرانی داشته باشیم؟ یعنی آیا می­توانیم توسعه را با صفت اسلامی-ایرانی توصیف کنیم؟ درباره پاسخی که به این پرسش می­توان داد چند نکته را عرض می­کنم.

اگر به تاریخ تحول مفهوم توسعه نگاه کنیم می­بینیم که در گذشته­‌ها وقتی درباره پیشرفت جوامع و مطلوب بودن آن بحث می­شد، خیلی ساده­‌انگارانه بحث می­کردند. مثلاً در دوره مرکانتالیست­‌ها می­گفتند که پیشرفت یک جامعه به این است که در آن جامعه، ثروت بیشتری وجود داشته باشد و پول بیشتری جمع بشود. این جور بحث­ها در دیدگاه­های اقتصادی و اجتماعی، با گذشت زمان به تدریج متحول شدند.

در اوایل، بحث درباره توسعه فقط در بحث­ها درباره اقتصاد تمرکز بیشتری داشت و بیشتر، رشد اقتصادی مطرح می­شد. بعد از آن، مفهومی‌از توسعه که مفهوم ارتقای کیفی و کمی‌در آن بود مطرح شد. سپس دیدگاه­‌های مکملی مطرح شد، مثل توسعه انسانی، توسعه پایدار و مباحث جدیدتری که الآن مطرح شده‌­اند و در مفاهیم توسعه، معنویت را وارد می­کند و مشابه این­ها. توسعه، مفهومش مدام در حال تحول بوده است و هیچ­گاه، هیچ دانشمندی نتوانسته ادعا کند که این حرف، حرف آخر است.

بحث توسعه را وقتی مطرح می­کنیم می­بینیم هر کسی برای خودش درباره مفهوم توسعه و اینکه توسعه چه چیزی است تعریف خاص خودش را دارد و درباره مفهوم وضعیت مطلوب یا توسعه­‌یافتگی هم دیدگاه مختلف و خاصی دارد. هر کسی براساس شرایط خودش، تعریفی از این وضعیت مطلوب دارد.

بحث توسعه را در مکاتب اقتصادی ببینید. در مکاتب اقتصادی هم دیدگاه­ها کاملاً متفاوت‌­اند. وقتی کلاسیک­ها نظریه توسعه می­دهند و وضع مطلوبشان را ترسیم می­کنند و راهکارها را ارائه می­کنند، با دیدگاه­های خودشان ارائه می­کنند و مدلی و الگویی که این­ها ارائه می­کنند، متفاوت است از مدلی و الگویی که کینزین‌­ها ارائه می­کنند و همچنین متفاوت است از الگویی که سوسیالیست­‌ها ارائه می­کنند. این تفاوت­ها در اجزای مختلف الگو هم وجود دارد که بعداً اشاره می­کنم. باز همین­طور می­بینیم که نهادگراها می­‌آیند و یک ساز دیگری برای این الگو می­زنند. مکتب تاریخی می­‌آید و یک جور دیگری این بحث را مطرح می­کند.

کاملاً مفهوم توسعه را هر کسی براساس دیدگاه­های خودش تعریف می­کند. هم مفهوم توسعه‌­یافتگی و هم راهکارهایی که برای تحقق توسعه مطرح می­کنند، کاملاً متفاوت است. با یک مرور مختصر میبینیم که همه این­ها براساس بنیان­‌ها و پایه‌­های فکری­شان برای توسعه، تعاریف متفاوت و فرآیندهای متفاوت و همین­طور ابزارها و راه­های متفاوتی را ارائه می­کنند. بنابراین، توسعه یک مفهومی‌نیست که متعلق به یک گروه و یک تفکر خاص باشد. همه بشر دنبال یک مفهومی‌به نام توسعه هستند. همه دانشمندان با دیدگاه­های مختلف این مفهوم را دنبال می­کنند. اما هر کسی برای خودش یک تعریفی ارائه می­کند. بنابراین، ما هم می­توانیم تعریف خودمان را برای توسعه ارائه کنیم. هم برای توسعه‌­یافتگی و هم برای فرآیندش و هم برای اجزایی که ما را به توسعه می­رساند در ابزارهای توسعه و راه‌های توسعه.

شخصی به نام لوئیزبیک تعبیری دارد که این تعبیر هم جالب است. او می­گوید مفهوم توسعه انسانی را محبوب الحق که یک مسلمان شرقی است و نگاه کاملاً متفاوتی با نگاه غربی دارد ارائه می­کند. او می­گوید مفهوم توسعه با عنوان توسعه انسانی که متأثر از دیدگاه­های اسلامی‌است، در دهه هشتاد میلادی گسترش پیدا می­کند. او به ویژه از دیدگاه­های حضرت امام خمینی (ره) اسم می­برد. او می­گوید که این مفهوم توسعه انسانی، مفهوم جدیدی است.

پس با دیدگاه­های مختلف، مفاهیم متفاوتی درباره توسعه در دنیا ارائه شده است. بنابراین، مفهومی‌که امروز در دنیا برای توسعه رایج است، مفهومی‌است که مدیون تمام اندیشه­‌های بشر است. هیچ کدام از بخش­های اندیشه­‌های بشر را نمی­توانیم کنار بگذاریم و بگوییم این بخش از اندیشه بشر بر مفهوم توسعه اثر نداشته است. اگر یک انقلاب سوسیالیستی بوده یا یک انقلاب کمونیستی بوده: هر دو تأثیر گذاشته‌­اند. اگر تفکری پشت این انقلاب­ها بوده، اگر مارکسی وجود داشته، آن­ها هم تأثیر گذاشته­اند روی مفهومی‌که امروز برای توسعه وجود دارد و همین­طور روی ابزارهایی که برای توسعه قرار داده شده­اند؛ و همان­طورکه به سندی اشاره کردم که این سند بیان می­کند که مفهوم توسعه انسانی متأثر از اندیشه­‌های اسلامی‌است؛ این سند باز هم نشان‌­دهنده این است که تفکرات دیگر، همگی روی مفهوم جاری توسعه در دنیا مؤثر بوده­اند.

همه افرادی که در توسعه، تعریف­‌هایی ارائه کرده­اند، هریک از آن­ها با دیدگاه خاص خودش، مفاهیمی‌را بیان می­کند که انتظار هست بقیه نیز این منطق او را بپذیرند. براساس همین منطق است که دیدگاه­های مختلفی را درباره توسعه می­بینیم. از عمق تاریخ که جستجو کنیم، می­بینیم دیدگاه­های مختلفی مطرح شده و هر کدام هم نظری داشته­‌اند. مثلاً آرمان‌­شهر افلاطون، یک دیدگاه درباره جامعه­‌ای است که مطلوب است و جامعه توسعه‌یافته است. او بخشی از فرآیندهای آن جامعه توسعه‌­یافته را تکرار می­کند. همین آرمان‌­شهر، توسط آگوستین قدیس به یک صورت دیگر بیان می­شود و توسط فارابی به یک صورت دیگر بیان می­شود. هر کدام از این افراد به یک فرهنگ و تفکر و مذهب خاص تعلق دارند و براساس آن­ها یک سری نکات را بیان می­کنند و می­گویند که مطلوب، این است یا آن است. اندیشمندان امروز که در قالب مکاتب فکری اقتصادی و اجتماعی نظریه ارائه می­کنند، این­ها هم متناسب با دیدگاه­های خودشان مفهوم مورد نظر خود را بیان می­کنند. بنابراین، ما هم می­توانیم براساس دیدگاه­های خودمان و باورهای خودمان و شرایط کشور خودمان، درباره موضوع­ات مختلف مربوط به مفهوم توسعه، نظریه‌­پردازی کنیم.

البته می‌توانیم به سادگی بگوییم که هیچ مفهوم توسعه‌ای نیست -و در آینده هم نخواهد بود- که همه بشر آن را بپذیرند. چون این مفهوم یعنی مفهوم توسعه، مفهومی‌است که به شدت تحت تأثیر دیدگاه­ها و عقاید و باورها و مجموعه شرایطی است که نظریه­پرداز، نظریه‌­اش را در آن شرایط ارائه می­کند.

من از این نکته عبور می­کنم و اشاره می­کنم که بنابراین ما هم می­توانیم به عنوان یک دیدگاه خاص که این دیدگاه، فرهنگ خودمان یعنی فرهنگ اسلامی‌و فرهنگ ایرانی را در برمی­گیرد؛ مفهومی‌از توسعه را ارائه کنیم و نظریه­ای برای توسعه بدهیم و چارچوب و ساختاری در این زمینه ارائه کنیم.

در اینجا اشاره می­کنم به اینکه با این تعریفی که از الگو و توسعه کردیم، الگوی توسعه شامل چه چیزی می­شود. با این تعریف از توسعه، توسعه یک فرآیند است که وضع موجود ما را به وضع مطلوب ما می­رساند. پس ما باید یک وضع مطلوب را ترسیم بکنیم. یعنی یک بخش در الگوی توسعه ما وضع مطلوب است. وضع مطلوب، اهداف و آرمان­‌هاست. جایی است که می­خواهیم به آنجا برسیم و این فرآیند یعنی فرآیند توسعه هم مسیر رسیدن به این وضع مطلوب است. راه­هایی است که باید آنها را طی کنیم و در این راه­ها از ابزارهای مورد نیاز باید استفاده کنیم. یعنی برای فرآیند توسعه، هم راه­ها و هم ابزارها را باید داشته باشیم. پس به صورت خیلی کلی، الگوی توسعه، الگویی است تشکیل شده از مجموعه­ای از ابزارها و راه­هایی که ما را از وضعیت موجود به وضعیت مطلوبی که آن را تعریف می­کنیم می­رساند. در الگوی توسعه، هم وضعیت مطلوب را داریم و هم فرآیندی که ما را به این وضعیت مطلوب می­رساند همراه با ابزارها و راه­ها.

اما این ابزارها و راه­ها را که اشاره می­کنم، به دو صورت قابل استفاده­‌اند یا می­توانیم آن­ها را از دیگران عاریت بگیریم یا اینکه می­توانیم خودمان نظریه­‌هایی را درباره ابزارها و راه­ها ارائه کنیم و در نتیجه، ابزارها و راه­‌هایی را ابداع کنیم. در همین جاست که نظریه‌­پردازی هم وارد این بحث می­شود و وارد الگوی اسلامی-ایرانی توسعه می­شود. البته به شرطی که بگوییم نظریه‌‌­های موجود برای طراحی الگوی توسعه، قابل قبول و قابل استفاده نیستند. 

حال به این بحث بپردازیم که اسلام و ایران چیست که ما می‌خواهیم این صفت اسلامی-ایرانی را به الگو بدهیم. یک اشاره هم کردم به اینکه همه تعابیر و مفاهیم و نظریه‌های توسعه متأثر از اعتقادات و باورها و دیدگاه‌های نظریه‌پردازان است. هر جامعه‌ای هم متناسب با شرایط خودش یعنی متناسب با ایده‌ها و باورها و دیدگاه‌های خود، آرمان و مطلوب خود را تعریف می‌کند. بنابراین اگر ما چیزی به نام اسلام تعریف می‌کنیم، باید در قالب اعتقادات و باورها و آرمان‌های خودمان بگنجد و روی نظریه‌پردازی‌مان درباره توسعه هم تأثیر بگذارد؛ یعنی هم در آرمان‌ها و اهداف و هم در فرآیندها و ابزارها و راه­هایی که تعریف می‌کنیم تأثیر بگذارد.

اسلام به صورت خیلی خلاصه، یک دین است و به معنای راه و رسم زندگی تعریف شده خاصی است. این راه و رسم زندگی، مبتنی بر پایه‌ها و اصول خاصی است. اگر خیلی ساده بگوییم، همه‌ اسلام در اعتقاد به الله خلاصه می‌شود. الله هم تعریف خاصی دارد. خدایی که در ایران باستان و یونان باستان و عرب جاهلی و در یهود تعریف می‌شد با این جور که الله امروز تعریف می­شود، متفاوت است. الله یک تعریف خاص دارد. الله خدایی است خالق، قادر، عالم که در همه این زمینه‌ها مطلق است. خدایی است که با رحمت مطلق، انسان را آفرید. انسان را از ماده آفرید. سپس از روح خودش که معنوی است در انسان دمید. خداوند انسان را برای این آفرید که در آخرت به تکامل برسد و در حیات پس از مرگ، پاداش و جزا به رفتارهای او در این دنیا بدهد. این­ها و بسیاری از ویژگی‌های مشابه از خصوصیات الله است.

اگر این یک پایه را یعنی اعتقاد به الله را در الگو داشته باشیم و با این تعریفی که از الله داریم بحثمان درباره اسلام‌ در الگو کامل می‌شود. اگر همین پایه را نگاه کنیم از این پایه یک سری اصول نشأت می‌گیرد. اگر ما پذیرفتیم چنین خدایی هست چنین خدایی نمی‌تواند دو تا باشد و فقط می‌تواند یکی باشد. اگر پذیرفتیم چنین خدایی هست، می‌پذیریم که چنین خدایی، چنین انسانی را آفریده است. می‌پذیریم که انسان دو بُعد مادیت و معنویت دارد. این خدا انسان را بیهوده نیافرید بلکه انسان را آفرید تا در آن دنیا به او جزا بدهد. اگر انسان را آفرید او را برای تکامل آفرید. اگر انسان را برای تکامل آفرید؛ ابزار و وسایل هدایت به سمت تکامل را نیز به او می‌دهد که نبوت و امامت و عقل و مشابه این­ها خواهد بود. این خدا کار بیهوده نمی‌کند و انسان را بیهوده نمی‌آفریند. پس انسان برای هدفی آفریده شده است.

ما یک برداشت‌هایی از اصول اسلامی‌داریم و می‌توانیم تقریباً بگوییم اصول اسلامی‌همین اصول پنج‌گانه مذهب ما است. این پنج اصل اسلامی، اصل‌هایی هستند که باید آن­ها را در جامعه اجرا کنیم. ما باید آن اصول پنج‌گانه را که همه با آن آشنا هستید به تبع پذیرش الله بپذیریم.

اگر الله را پذیرفتیم این­ها یعنی این اصول پنج­گانه همه هست و باید از این­ها برداشت‌های عملیاتی و اجرایی بکنیم. اگر از این اصول پنج­گانه برداشت‌های اجرایی کردیم و توانستیم از این برداشت­‌های اجرایی برای جامعه، هدف بسازیم، در این­‌صورت، این هدف‌ها مختص به این نگاه به الله‌­اند و از جای دیگر و نگاه دیگری به الله نمی‌توانند بیایند. بنابراین، اهدافی که ما می‌توانیم از این اصول بیرون بیاوریم، می‌توانند اهداف جامعه ایده‌آل ما باشند. بنابراین، اگر چنین کاری کردیم، این بخش از الگو که بخش اهداف الگو است، می‌تواند اسلامی‌باشد.

مشابه با همین بحث می‌تواند درباره ایران هم مطرح شود و درباره ایرانی بودن الگو نیز، همانند اسلامی‌بودن الگو بحث شود. (یعنی مشابه با همین بحث که از پایه­‌های اسلامی‌به اصول اسلامی‌و از اصول اسلامی‌به هدف­های اسلامی‌در ارتباط با اسلامی‌بودن در صفت اسلامی-ایرانی در الگوی اسلامی-ایرانی توسعه رسیدیم، در ارتباط با ایرانی بودن نیز می‌توان از  پایه‌­های ایرانی به اصول ایرانی و از اصول ایرانی به هدف­های ایرانی رسید.)

پایه‌های اساسی ایرانی بودن ما چه چیزهایی‌­اند؟ چه چیزی ایرانیت این الگو را تضمین می‌کند؟ از بُعد اعتقادی، چطور باورها و دیدگاه­های ایرانی می‌توانند ساخته شوند؟ همه کشورها این­گونه‌اند که قانون اساسی‌شان این را تعیین کرده است. قانون اساسی پایه ایرانی بودن امور اجرایی و اداری مختلف ما است.

اگر پایه ایرانی بودن توسعه، قانون اساسی است، در این‌­صورت، اصول ایرانی بودن توسعه نیز از قانون اساسی به دست می‌­آید. بنابراین، می‌توانیم به قانون اساسی مراجعه کنیم و ببینیم چه اصولی از قانون اساسی درباره ایرانی بودن توسعه قابل برداشت است که در عمل و در ارتباط با هدف­های جامعه باید آن­ها را مراعات کنیم.

پایه اسلامی‌و اصول اسلامی‌و هدف­های اسلامی‌جامعه و همچنین پایه ایرانی و اصول ایرانی و هدف­های ایرانی جامعه، در اصل۲ قانون اساسی به طور کلی مرور شده­اند. اصل۲ قانون اساسی بیان می‌کند که جمهوری اسلامی‌کشوری است بر پایه ایمان به الله و پذیرش اصل توحید. بعد از آن به اصول نبوت و امامت و معاد و عدالت اشاره می‌کند. در کنار این اصل‌ها یک بند دیگر هم وجود دارد که توجه به آن مناسب است. این بند، ایمان به کرامت و ارزش والای انسان و آگاهی توأم با مسئولیت او را بیان می‌کند. این بند در قانون اساسی در کنار اعتقاد به خدای یگانه، یعنی توحید و وحی و در کنار معاد و عدالت و امامت و نبوت به عنوان یک اصل قرار گرفته است. بنابراین، این بند در قانون اساسی به عنوان یک اصل به اصول دیگر اضافه شده است.

محتوای کلی قانون اساسی را هم که نگاه کنیم، می­بینیم یک اصل دیگر هم وجود دارد. همه این قانون اساسی برای این است که ایران را اعتلاء بدهد. یعنی ایران را بالا ببرد. اعتلای کلیت ایران هم یک اصل می‌شود که می‌توان آن را از قانون اساسی برداشت کرد.

اما اگر بخواهیم این­ها را تبدیل کنیم به یک فرآیندی که منتهی بشود به اهداف و آرمان‌ها چه کار باید بکنیم؟ یعنی اگر بخواهیم این پایه­‌ها و اصول اسلامی-ایرانی را به هدف­های اسلامی-ایرانی برای توسعه جامعه تبدیل کنیم چه کار باید بکنیم؟ من این­گونه برداشت می‌کنم که ما می‌توانیم از این مجموعه، هفت هدف اصلی را برای توسعه جامعه استنباط کنیم. این­ها یعنی همین هفت هدف، دقیقاً همان‌ اصل­ها هستند، ولی برگردانی هستند از همان اصل­ها به عنوان هدف. این هفت هدف اصلی، همه از اصول برداشت می‌شوند و عبارتند از: اول، اعتلای انسان و ارتقای کرامت و آزادی و آگاهی و ارزش‌های والای انسان و دوم، اجرای عدالت و سوم، تحقق زندگی بهتر در این جهان و چهارم، تحقق زندگی بهتر در جهان پس از مرگ و پنجم، تکامل مادی انسان و ششم، تکامل معنوی انسان و هفتم، اعتلای سیاسی و فرهنگی و اقتصادی و نظامی‌و سایر ابعاد نظام یا کشور ایران. حالا اگر همه این هدف­‌ها را کنار هم بگذاریم، می‌توانیم بگوییم جامعه مطلوب ما چنین جامعه‌ای است.

همه این‌ هدف­ها و هریک از آن­ها به صورت یک به یک از اصول قابل برداشت­اند و همه این اصول هم مبتنی بر همان دو پایه‌­اند. دو پایه داریم: یکی قانون اساسی است که ایرانیت را می‌سازد. البته این ایرانیتی که امروز داریم ممکن است در پنجاه سال آینده این­چنین نباشد و قانون اساسی ما عوض شود. در آن موقع پایه ایرانیت ما آن قانون اساسی است، اما امروز پایه ایرانیت ما همین قانون اساسی است. پایه دوم، اسلام یا همان اعتقاد به الله است. امروز کشور ما با این تعریف و با این وضع، مسلمان است و مبنای آن اسلام است. اسلام هم با این تعریف، تعیین شده است. یعنی با اعتقاد به الله و اصولی که از آن برداشت می‌شود. این اصول، اهداف یادشده را به ما می‌دهند و این اهداف، مطلوب ما هستند.

پس می­توان گفت که یک الگوی اسلامی-ایرانی توسعه، همانند هر الگوی توسعه دیگری، وضعیت مطلوب دارد و وضعیت مطلوب را در الگوی اسلامی-ایرانی توسعه، همان هفت هدف اصلی معرفی شده برای توسعه جامعه اسلامی-ایرانی مشخص می­کند. حالا این هفت تا هدف اصلی، هر کدام در جزییات، باز می‌تواند به زیر اهدافی تفکیک شود که من دیگر وارد آن بحث نمی‌شوم.

حالا اگر چنین هدف­هایی داشتیم نیاز به این داریم که ببینیم چگونه می‌توانیم به این هدف‌ها برسیم؟ باید این را هم ترسیم کنیم. یعنی با داشتن اهداف، باید ترسیم کنیم که چگونه می‌توانیم به اهداف برسیم.

یک برگه‌هایی جلوی دوستان هست. به صفحه دوم این برگه‌ها نگاه کنید. (نمودار شماره ۲ صفحه۲) یک مدل کلی طراحی الگوی اسلامی-ایرانی توسعه تبیین شده است. حالا من بر اساس این مدل، یک سری نکات را عرض می‌کنم.

در صفحه اول این برگه‌­ها (نمودار شماره ۱ صفحه۱) یک نموداری است که در آنجا تشریح شده که چگونه مبناها تبدیل به اهداف توسعه می­شوند. ما اهداف توسعه را که از بیرون این مدل کلی گرفته­‌ایم، وارد همین مدل کرده­‌ایم. بقیه‌اش می‌شود بحث درباره الگویی که برای توسعه داریم.

الگوی توسعه به صورت خیلی ساده، الگویی است که اگر طبق آن عمل کنیم ما را از وضع موجود به وضع مطلوب می‌رساند. برای اینکه به وضع مطلوب برسیم، ابتدا لازم است که وضع مطلوب را ترسیم کنیم و وضع مطلوب را همان­گونه که اشاره شد تعیین کردیم. در تعریف وضع مطلوب می‌توانیم شاخص‌سازی کنیم و می‌توانیم معیار بسازیم که وضع مطلوب ما چنین بشود و به این صورت بشود.

تا الآن هر چه را که ساختیم، درباره وضع مطلوب ساختیم و گفتیم این وضع،‌ وضع مطلوب برای ما است. حال باید ابزارها و راه‌هایی داشته باشیم که ما را به آنجا برسانند و ما را به وضع مطلوب برسانند.

علم، ابزار و وسیله‌ای است که بشر از آن استفاده می‌کند تا راه را به او نشان بدهد. یعنی راه عملیاتی متناسب با شرایطی که در این دنیا وجود دارد. اگر یک تعریف ساده از علم بکنیم می­توانیم بگوییم که علم، مجموعه­‌ای از دانستنی‌ها است. علم، مجموعه‌ای از دانستنی‌ها است که با روش خاصی درباره پدیده‌ها یا روابط بین پدیده‌ها به دست آمده است. بنابراین، اگر می‌خواهیم رابطه بین پدیده‌ها را استفاده کنیم و اگر می­خواهیم رابطه بین وضع موجود و وضع مطلوب را پیدا کنیم و اگر می­خواهیم عواملی را بشناسیم که می‌توانند ما را از وضع موجود به وضع مطلوب حرکت بدهند و همچنین اگر می­خواهیم حقیقت وضع مطلوب به صورت عملیاتی و اجرایی شرح داده شود و نیز اگر می­خواهیم تبدیل وضع مطلوب به وضع موجود مشخص شود، همه این­ها می‌توانند در علم انجام شوند.

با این تعریف، ما می‌توانیم برای طراحی الگوی اسلامی-ایرانی توسعه، به راحتی از علم استفاده کنیم. می­توانیم از علم استفاده نماییم تا فرآیند توسعه اسلامی-ایرانی را طی کنیم و مسیر چنین توسعه‌­ای را طی کنیم.

می توانیم از علم استفاده نماییم تا در علم، ابزارها و راه‌های مورد استفاده در توسعه اسلامی-ایرانی را پیدا کنیم و از آن­ها استفاده کنیم. اما در اینجا علم در قالب نظریه‌های علمی، ابزار را به ما نشان می‌دهد؛ ابزاری که می‌تواند با استفاده از امکاناتی که داریم ما را از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب برساند.

در این مدل کلی پیشنهادی برای روش طراحی الگوی اسلامی-ایرانی توسعه که ما مجموعه اهداف و آرمان‌های توسعه را قرار دادیم، باید یک سری نظریه‌ها نیز داشته باشیم. یعنی در چارچوب این مدل کلی، روش طراحی الگوی اسلامی-ایرانی توسعه علاوه بر اینکه هدف­های توسعه اسلامی-ایرانی را به دست می­دهد؛ همچنین نظریه­‌های علمی‌توسعه اسلامی-ایرانی را نیز به دست می‌دهد. (نمودار شماره ۱ صفحه۱ و نمودار شماره ۲ صفحه۲)

مثلاً می­توانیم نظریه نهادگراها یا نظریه کلاسیک‌ها را برای توسعه انتخاب کنیم. اما دقیقاً آن نظریه‌ای را باید (در طراحی الگوی اسلامی-ایرانی توسعه) استفاده کنیم که بتواند برای ما این تعریف را که از توسعه کردیم در خودش گنجانده باشد.

من این ادعا را شخصاً دارم که تمام نظریه‌های توسعه موجود در دنیا، فقط دنیایی هستند، یعنی هیچ­‌کدام برای تحقق آرمان‌های آن دنیا طراحی نشده­‌اند. به یک تعبیر دیگر‏، شما هر کدام از این نظریه‌ها را که نگاه کنید آن­ها فقط ترسیم می‌کنند که ما امروز همین دنیا را به فردای بهتر همین دنیا بتوانیم تبدیل ‌کنیم.

یک آرمان اساسی اسلامی‌و ایرانی این است که ما دو زندگی داریم: یکی در این دنیا و یکی در دنیای دیگر. برداشت و باور ما این است که هر چه می‌خواهیم در آن دنیا به دست آوریم، باید در مسیر این دنیا ابزار و وسایل مناسبش را به کار ببریم تا در آن دنیا آن را به ما بدهند. کمال ما در دو دنیا باید تحقق پیدا کند. امروزه هیچ نظریه توسعه‌ای وجود ندارد که بتواند راه تحقق زندگی مطلوب در دو دنیا را به ما نشان بدهد. بنابراین، شاید به یک تعبیری نظریه‌های موجود قابل استفاده برای ما نباشند.

ما در اینجا -یعنی در روشی که برای طراحی الگوی اسلامی-ایرانی توسعه به کار می­بریم- نیاز داریم که نظریه‌های خاص توسعه با دیدگاه اسلامی-ایرانی ارائه کنیم. چنین نظریه‌­هایی، ویژگی­‌هایی دارند که در ادامه به برخی از این ویژگی­‌ها اشاره می­شود.

نظریه‌های توسعه، نظریه‌هایی هستند که رابطه علت و معلولی بین پدیده‌های مختلف مربوط به توسعه یا رابطه سیاست‌ها و ابزارهای توسعه را با نتایج حاصل از آن­ها بیان می‌کنند. یعنی نظریه‌های توسعه به عنوان مثال می­گویند: اگر مطلوبتان ( الف) است در این­‌صورت سیاست (۲) را استفاده کنید و اگر مطلوبتان (ب) است در این‌­صورت سیاست (۳) را استفاده کنید. اگر مطلوب دیگری داریم در این‌­صورت سیاست متناسب با آن را اجرا کنیم.

اما اینکه نظریه‌ای داشته باشیم -که یک نظریه علمی‌توسعه اسلامی-ایرانی باشد- مستلزم این است که تلاش کنیم تا چنین نظریه‌ای را ارائه بکنیم. فقدان نظریه‌های توسعه، به ویژه نظریه‌­های توسعه‌­ای که مؤلفه­‌های اسلامی‌و ایرانی، هر دو را داشته باشند نقص اساسی دانش امروز ما برای طراحی الگوی توسعه اسلامی-ایرانی است. البته اینجا اشاره کنم که اگر ساختار مدل کلی برای روش طراحی الگوی اسلامی- ایرانی توسعه را نگاه کنید (نمودار شماره ۱ صفحه۱ و نمودار شماره ۲ صفحه۲)، ما از نظریه‌های موجود هم می‌توانیم کمک بگیریم. به عنوان مثال از نظریه­‌های موجود می­توانیم این­گونه کمک بگیریم (اهداف توسعه اسلامی‌که به آن­ها در ابتدای صفحه ۲ اشاره شده) که در بخشی از اهداف توسعه اسلامی-ایرانی، اهداف عبارتند از: تحقق زندگی مطلوب در این دنیا. نظریه‌های توسعه امروز که گفتم برای زندگی بهتر در این دنیا هستند، می‌توانند در اینجا به ما کمک کنند. اما همه نظریه‌های توسعه اسلامی‌چنین نظریه‌هایی نیستند. بخشی از نظریه­‌های توسعه اسلامی‌می‌توانند از چنین نظریه‌­هایی کمک بگیرند. اما بخشی از نظریه­‌های اسلامی -که حداقل هیچ نظریه‌ غیراسلامی در زمینه­‌های مربوط به آن­ها نداریم- حتماً باید در قالب نظریه‌پردازی خاص برای توسعه اسلامی-ایرانی تکمیل شوند.

اما نظریه توسعه ایرانی هم نیازمند نگاه کردن به شرایط ایران است. بسیاری از نظریه‌های توسعه موجود در دنیا شرایط ایران را در نظر نگرفته‌اند. مثلاً نظریه توسعه کلاسیک، نگاه خاصی به بازارها و جامعه دارد. این نظریه، بازارها و جامعه‌ای را در نظر دارد که با یک نظام تعریف شده بسیار ساده کلاسیک، در حال اداره شدن است. اما جامعه ما بسیاری از ویژگی‌های یک نظام کلاسیک را ندارد. ممکن است این نظریه توسعه کلاسیک به درد ما نخورد؛ زیرا ساختارها و شرایط خاصی داریم و ظرفیت‌های خاصی داریم و توانایی‌های خاصی داریم که این ساختارها،‌ شرایط، ظرفیت‌­ها و توانایی‌ها هم باید در نظریه خاص برای توسعه مورد نظر ما لحاظ شوند.

نظریه توسعه مورد نظر ما، یعنی یک نظریه خاص برای توسعه اسلامی-ایرانی-و به بیان دیگر، یک نظریه علمی‌توسعه اسلامی-ایرانی- یک نگاه اصلی به اهداف و همچنین دو بازو دارد. توانمندی‌ها، قابلیت‌ها و ظرفیت‌های توسعه ایران و نظریه‌های موجود درباره توسعه، دو بازوی این نظریه هستند. نظریه‌پردازی که متأثر از نگاه اسلامی-ایرانی است و باورهای اسلامی-ایرانی است از این دو بازو کمک می‌گیرد و با ابداع‏، نظریه می‌دهد. این نظریه ارائه می‌شود و در چارچوب این نظریه، ابزارها و راه‌های توسعه اسلامی-ایرانی که مجموعه راهبردها، سیاست‌ها، اقدامات و تدابیر هستند استخراج می‌شوند. بنابراین، اگر ما نظریه توسعه اسلامی-ایرانی مناسب داشته باشیم می‌توانیم راه‌ها، ابزارها و فرآیندی را که می‌خواهیم با آن فرآیند به وضعیت مطلوب برسیم استخراج کنیم. بدون نظریه توسعه اسلامی-ایرانی، ما نمی‌توانیم به این نتیجه برسیم یا این راه را پیدا کنیم.

جایگاه قانون اساسی و جایگاه قواعد شرعی یا شریعت در این نظریه توسعه یعنی در نظریه توسعه خاص برای توسعه اسلامی-ایرانی-و به بیان دیگر، در یک نظریه علمی‌توسعه اسلامی-ایرانی، دو جا است: یکی در طراحی اهداف و آرمان‌های ماست که تابلوی اصلی برای اهداف و آرمان­های ما قانون اساسی و شریعت است. و جای دیگر، اینکه اگر ما ابزاری را ارائه کردیم و خواستیم ببینیم این ابزار مناسب است یا نیست، اسلامی‌است یا نیست آن ابزار را با قانون اساسی و شریعت، مقایسه می­کنیم. به تعبیری دیگر درباره جای دوم‏، شریعت و قانون اساسی دو فیلتر هستند که اگر ابزار توسعه ما منطبق با این دو‌ فیلتر نبود، ابزار توسعه باید کنار برود. در جای دوم است که باید دقت بیشتر کنیم که نظریه‌پرداز چه نظریه‌هایی را ارائه می‌کند.

ما طبق قانون اساسی فعلی‌­مان بیان کرده‌­ایم که همه قوانین و مقررات و راه‌هایی که استفاده می‌کنیم باید به تأیید شورای نگهبان برسد. شورای نگهبان با نگاه به دو طرف که یک طرفش شریعت است و یک طرفش هم قوانین کشور و به ویژه حقوق اساسی است -که این حقوق در قانون اساسی نگاشته شده است- با نگاه به این هر دو طرف،  قوانین و مقررات و راه­هایی را که مجلس پیشنهاد می­کند، بررسی و تأیید می‌کند. این دو، دو معیار سنجش مجرد هستند که بعد از ارائه نظریه توسعه، قابلیت به کارگیری آن نظریه توسعه را در جامعه اسلامی- ایرانی، علاوه بر آزمون علمی به یک صورت دیگر هم آزمون می‌کنند.

در ارتباط با این آزمون -یعنی آزمون یادشده که شورای نگهبان انجام می‌دهد- در ابتدا باید بپذیریم که این نظریه توسعه در راستای اهداف و آرمان‌هایمان است. به تعبیر دیگر، در این فیلتر یعنی در فیلتر اهداف و آرمان­‌هایمان که بر اساس نگاه مردم و بنیانگذاران یا خبرگان این نظام شکل گرفته، بر این نکته اساسی درباره هدف و ابزار توسعه تأکید شده است که فقط هدف، کافی نیست یا به تعبیری، هدف نمی‌تواند وسیله را توجیه کند. وسیله هم باید ارزش استفاده خاص خودش را داشته باشد. بنابراین، اگر می‌خواهیم از ابزارها و راه­هایی استفاده کنیم، این ابزار و راه­ها باید مشروعیت دینی و قانونی در کشور ما داشته باشند.

اما در کنار این، یک سری شاخص‌ها و معیارهایی می‌بینیم که در دنیا برای توسعه استفاده می‌شود. این را هم می‌توانیم با علم، یعنی با علمی که پدیده­ها را تبیین ساختاری می­کند هم استخراج کنیم. یکی از وظایف این علم‏، تبیین معیارهای اندازه‌گیری این اهداف و همین­طور شاخص‌های کمی‌و کیفی برای ترسیم این وضعیت مطلوب به صورتی است که عملیاتی و اجرایی باشند و ما بتوانیم تعریف مشخص و دقیقی برای اجرایمان داشته باشیم. اما اگر گفتیم ما چنین الگویی داریم و چنین ابزاری داریم و چنین سیاستی داریم که می‌خواهیم آن را اجرا کنیم، آیا این ابزار‌ها هم می‌توانند معیارهایی برای ارزیابی‌شان وجود داشته باشند؟ آیا ما هر ابزاری داشتیم و گفتند این با شریعت منطبق است و با نظر نظریه‌پردازان توسعه سازگار است و ما را به اهداف می‌رساند، مناسب است؟ من می‌گویم بهتر است یک بار دیگر این ابزار را ارزیابی کنیم. یک ارزیابی علمی‌روی ابزارها و راه­ها داشته باشیم که باز، ارزیابی مجدد به ما می‌گوید که بهترین راه کدام است؟ این بخش هم بخش علمی‌در روش طراحی الگوی اسلامی-ایرانی توسعه است. جایگاه بهینه‌یابی سیاست‌ها و ابزارها هم در علم است.

بنابراین ما می‌توانیم به صورت کلی بگوییم که الگوی اسلامی-ایرانی توسعه -که با شیوه مدل کلی دو بخشی‌­ای که برای روش طراحی الگوی اسلامی-ایرانی توسعه گفته شد طراحی شده- متشکل است از سه جزء اصلی. که این سه جزء اصلی عبارتند از: اهداف توسعه اسلامی-ایرانی و نظریه‌های توسعه اسلامی-ایرانی-یا همان نظری­­ه‌ای علمی‌توسعه اسلامی-ایرانی- و راه‌ها و ابزارهای توسعه اسلامی-ایرانی که این راه‌ها و ابزارها متناسب­‌اند با همین اهداف و همین نظریه‌­ها. و البته الگوی اسلامی-ایرانی توسعه در کنار این‌ راه­ها و ابزارها از یک سری امور دیگر هم می‌تواند کمک بگیرد که به آن­ها اشاره کردم. (نمودار شماره ۲ صفحه۲ )

به صورت کلی اگر من بخواهم خلاصه عرض کنم که تفاوت الگوی اسلامی-ایرانی توسعه با سایر الگوها چیست، می‌گویم که تقریباً در تمام اجزاء می‌تواند متفاوت باشد. البته نمی‌گویم که الزاماً متفاوت است، بلکه می‌تواند متفاوت باشد. اگر الگوهای غربی امروز را در نظر بگیریم، بخش‌های بسیار زیادی از الگوی ما با آن­ها متفاوت است. حداقل تفاوت این است که بسیاری از این الگوها، معنویت دنیایی را هم در خود ندارند. دوباره تأکید می‌کنم که تقریباً تمام نظریه‌های اقتصادی که در غرب هست، نظریه‌هایی محدود به زندگی دنیایی است و اساساً نظریه‌های اقتصاد اسلامی، نظریه‌هایی هستند که غیر از دنیا، آخرت را هم در نظر گرفته‌اند اما نظریه‌های موجود، این را ندارند و فقط دنیا را بدون آخرت در نظر گرفته­‌اند که این، وجه تمایز اساسی نظریه‌های موجود توسعه با نظریه­‌های توسعه­‌ای است که می‌خواهیم از آن­ها در الگوی اسلامی-ایرانی توسعه استفاده کنیم. هم اهداف و هم نظریه‌ها از آنجا که اساساً از نظریه اسلامی‌توسعه گرفته شده­اند و این نظریه هم نظریه­‌ای متمایز از نظریه­‌های موجود توسعه است، بنابراین اهداف و نظریه­‌های متمایزی خواهند بود و چون ابزارها و راه­ها هم تابع همین اهداف و نظریه‌­ها هستند، در نتیجه راه‌ها و ابزارها هم می‌توانند متمایز باشند. قواعد شریعت و قواعد مندرج در قانون اساسی هم فیلتر مجددی است که می‌تواند این‌ اهداف، نظریه‌ها، ابزارها و راه­ها را حتماً منطبق با پایه‌ها‌ی الگوی اسلامی-ایرانی توسعه بکند. 

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

بالا