سخنرانی دکتر مرتضی عزتی /
جناب آقای دکتر عزتی، در روز سه شنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۰، در محل سالن شورای دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران، ذیل عنوان «مبانی و ممیزات الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت» به ایراد سخنرانی پرداختند. این سخنرانی دومین سخنرانی از اولین سلسله نشستهای الگوی اسلامیایرانی پیشرفت بود که به همت مؤسسه مطالعات و تحقیقات مبین و گروه مطالعات توسعه اسلامیدانشگاه تهران برگزار شد. در اینجا گزارش کاملی از سخنرانی ایشان انتشار می یابد.
چکیده مطلب به قلم سخنران
چکیده مطلب به قلم سخنران
هدف از این سخنرانی، ارائهی یک چهارچوب و مدل مفهومیبه عنوان مبنای ساختاری و روش طراحی الگوی توسعهی اسلامی-ایرانی است. برای این منظور، ابتدا مفاهیم الگو، توسعه، اسلامیو ایرانی و قابلیت جمع آنها -یعنی امکان اعمال صفت اسلامیو ایرانی به الگوی توسعه- بررسی شده است. پس از آن ساختار یک الگو به صورت کلی بیان شده است و جایگاه اسلامیت، ایرانیت و علم در طراحی این الگو و اجزای آن به صورت استدلالی تشریح شده است. در پایان، یک مدل مفهومی، برای طراحی الگوی توسعهی اسلامی-ایرانی و اجزای آن به شکل تشریحی و نمودار ارائه شده است.
مقدمهی این بحث با چند پرسش آغاز میشود.
آیا میتوان به الگو صفت اسلامیو ایرانی داد؟
آیا میتوان به توسعه (پیشرفت) صفت ایرانی و اسلامیداد؟
اگر چنین است، چگونه میتوان الگوی توسعه با صفت اسلامیو ایرانی طراحی و تدوین کرد؟ به عبارت دیگر، روش و چهارچوب مناسب برای طراحی و تدوین الگوی اسلامی-ایرانی توسعه، که اطمینان بیابیم اسلامی-ایرانی است، چیست؟
برای دستیابی به پاسخ این پرسشها تلاش میکنیم با ارائه و تحلیل مفاهیم الگو، توسعه، اسلامیو ایرانی، امکانپذیری منطقی ترکیب این عبارتها را مشخص کنیم. روشن کنیم که امکان اعمال صفت اسلامیو ایرانی به الگوی توسعه وجود دارد. در ادامه جایگاه اسلامیت، ایرانیت و علم را در طراحی چنین الگویی تبیین میکنیم و در نهایت یک مدل مفهومیبرای طراحی الگوی توسعه اسلامی-ایرانی ارائه میکنیم.
در ابتدا این پیشفرض را در نظر میگیریم که یک کار علمیانجام میدهیم. یعنی میخواهیم مبانی و چهارچوب طراحی الگوی اسلامی-ایرانی توسعه را برای الگوی علمیتوسعهی اسلامی-ایرانی طراحی کنیم.
بسم الله الرحمن الرحیم. خیر مقدم عرض میکنم خدمت عزیزان. دو، سه سئوال را اول سعی میکنم مطرح بکنم و بعد در ادامه مسیر میخواهیم این چند سوال را جواب بدهیم. یکی اینکه آیا میتوان به الگو، صفت اسلامی-ایرانی داد؟ آیا میتوان به توسعه یا پیشرفت، صفت اسلامی-ایرانی داد؟ این دو تا سئوال را ابتدا مرور میکنیم. برای اینکه به جواب این سئوالها برسیم، ابتدا باید ماهیت الگو و ماهیت توسعه را بشناسیم و ببینیم اینها چه مفهومیدارند و آیا میتوانند صفتی بگیرند؟ آیا اینها میتوانند صفتهایی از نوع صفتهایی مثل اسلامیو مثل ایرانی بگیرند؟ از این جوابها به این نتیجه میرسیم که میتوان چنین صفتی را به الگو داد و آن وقت، توضیح مختصری میدهیم درباره اینکه اگر بخواهیم الگویی برای توسعه کشورمان داشته باشیم، که این دو صفت را داشته باشد، چگونه یا در چه چارچوب یا براساس چه مبانیای میشود چنین الگویی را طراحی کرد؟
اساساً الگو در تعریفهای بسیار مختصر و در ترجمههای بسیار مختصر به راهبرد، مدل، سرمشق و حتی اُسوه، مقتدا، مثل، مانند، ماکِت و مشابه اینها تعبیر شده است. اگر بخواهیم درباره الگوی توسعه هم صحبت بکنیم، باید در این فضا وارد شویم. ببینیم الگو از این منظر، چه چیزی است؟ آیا الگو یک سرمشق است؟ آیا الگو یک اسوه و نمونهای است که میخواهیم خودمان را شبیه به آن بکنیم؟
بحث درباره الگو در حوزههای مختلف، مطرح میشود. اما اگر بخواهیم کمیروشنتر بیان کنیم و به یک تعریف از الگو اشاره بکنیم، میتوانیم بگوییم که الگو بیانکننده یک یا چند واقعیت به هم مرتبط، اعم از واقعیت موجود یا مطلوب یا نامطلوب و مانند اینهاست که این الگو، توسط نمادهای مختلف مثل نمادهای گفتاری، نوشتاری، ترسیمی، فیزیکی و مانند اینها ارائه میشود، مثلاً ماکت یک هواپیما یک الگوست.همچنین ماکت هواپیما که با یک نرمافزار طراحی میشود نیز یک الگوست.
وقتی در بحثهای اجتماعی و انسانی وارد میشویم، قابلیتهای ترسیمی برای ترسیم یک الگو بیشتر میشود. درباره یک شخص میتوانیم بگوییم این شخص، الگوی رفتاری برای اشخاص دیگر است. درباره یک جامعه میتوانیم بگوییم این جامعه، جامعهای نمونه و الگو و اسوه است. اگر این شخص یا این جامعه را در ذهنمان، مُنتزع کنیم و آنها را به صورت نمادین بیان کنیم، در اینصورت این بیان، بیانی درباره شخص الگو یا درباره جامعه الگو خواهد بود. از این الگوها میتوانیم سرمشق بگیریم و آنها را استفاده کنیم و به کار بگیریم.
بحث درباره الگو، بسیار زیاد است. این بحث، ابعاد مختلف زیادی دارد. درباره الگو بحثهای بسیار عمیقی در تخصصها، رشتهها، دانشها، فنها و هنرهای گوناگون مطرح شدهاند. از الگوهای بسیار جزئی و پیش پا افتاده مثل الگوهایی که برای کارهای هنری، اعم از خیاطی و نقاشی و غیره گرفته تا الگوهای بسیار گسترده مثل الگوهایی که در سطح کشورها و جوامع یا در سطح بینالمللی دنبال و اجرا و استفاده شدهاند، مورد بحث قرار گرفتهاند. الگوها را در تخصصها و دانشهای گوناگون استفاده میکنند.
از جمله تقسیمبندیهایی که درباره الگوها میشود، تقسیمبندی الگوها برحسب موضوع الگو و تخصصی است که الگو در آن تخصص مورد بحث قرار میگیرد. در همین راستاست که الگوها را به الگوهای علمی، هنری، ادبی، رفتاری و موارد مشابه تفکیک میکنند.
اینجا تأکید میکنم که بحث ما درباره الگوی علمی است. یک توضیحی هم عرض میکنم درباره الگوی علمی. فرض میکنیم که درباره یک الگوی علمیبرای توسعه بحث میکنیم. با این نگاه که کار ما یک کار علمیاست و تحقیق ما تحقیقی دانشگاهی است. در این نگاه، حداقل این پیش فرض را داریم که کار ما کاری علمیاست و از این ناحیه وارد بحث الگو برای توسعه میشویم. میخواهیم برای توسعه، یک الگوی علمیارائه بدهیم.
اما در بحث الگوی علمی برای توسعه، از نظر مفهومی، آن چیزی را که میخواهیم چیزی است که باید بیانی از واقعیتهای مطلوب مورد نظر ما را هم داشته باشد. هم در فرآیند عملی توسعه و هم در ساختار تغییرها در توسعه، یک مجموعهای از پدیدههای مطلوب را مدنظر داریم که با مفهوم مورد نظرمان در توسعه، هماهنگ هستند و همچنین یک مجموعهای از برداشتهایی از واقعیتها را که همه اینها را کنار هم میگذاریم و درباره آنچه که به این ترتیب به دست میآید، میگوییم این الگوی توسعه است؛ یعنی این سرمشقی است که ما را از وضعیت موجود، با این فرآیند، به وضعیت مطلوب میرساند. در ادامه صحبتها برخی از ابعاد این الگو، روشنتر میشود.
وقتی که براساس این دیدگاه به الگوی توسعه، درباره توسعه و مسئلههای گوناگون توسعه بحث میکنیم، در این صورت، الگوی توسعه میتواند یک سرمشق برای کارهای ما در ارتباط با توسعه باشد. البته سرمشق نه به معنای چیزی که از روی آن بنویسیم، بلکه به معنای چیزی که از روی آن عمل بکنیم. به بیان دیگر، الگوی توسعه یک مدلی برای اجراست یا یک نقشه جامعی است که همه ابعاد اجرایی، ابزارها، وسایل و نوع کارها را برای ما بیان میکند. همه این ابعاد نقشه، فقط اگر با هم و در کنار هم باشند، یک نقشه کامل ساختمان را به دست میدهند. اگر دوستان یک نقشه کامل ساختمان را دیده باشند، این نقشه هم نمای ساختمان را و هم ابعاد ساختمان را و هم اجزای ساختمان را دارد و هم اینکه در آن، این را دارد که از نظر فنی، محاسبات از پایه و بنیان انجام شده و همچنین توضیحاتی دارد، مثل اینکه چه ساختمانی را میخواهیم بسازیم؟ یا ابزار و وسایل و زمانبندی و هزینه مورد نیاز برای ساختن این ساختمان چیست؟ همه اینها در نقشه جامع ساختمان وجود دارد.
اگر یک چنین چیزی داشته باشیم، یعنی یک سرمشق یا یک مدل یا یک نقشه داشته باشیم برای اینکه بتوانیم جامعه و آن ایدهآل برای جامعه را که همان ساختمان جامعه است بر اساس آن بسازیم، به آن میگوییم الگوی توسعه. به این ترتیب توسعه هم نوعی ساختن است و الگوی توسعه هم نقشه این ساختن است. توسعه، ساختن جامعه است به آن صورتی که برای ساختن جامعه در نظر داریم. الگوی توسعه، نقشه ساختن جامعه است. توسعه، یک فرآیند تغییر یا یک تغییر فرآیندی است که بر پایه آن، میخواهیم جامعهمان را به یک جامعه مطلوب تبدیل کنیم. الگوی توسعه، مدل این فرآیند تغییر یا تغییر فرآیندی است. توسعه، حرکت جامعه موجود به وضعیتی برای این جامعه است که ما به این وضعیت میگوییم: وضعیت مطلوب جامعه موجود و الگوی توسعه، نقشه راهنمای چنین حرکتی است.
اگر ما بخواهیم الگو را یک تعبیر سادهتر بکنیم، میتوانیم به الگو بگوییم سرمشق. الگو اگر ما را به وضع مطلوب هم نرساند، باز هم سرمشق است. اما ممکن است الگوها نامطلوب باشند و به تعبیر دیگری، الگوها ممکن است الگوهای مناسبی برای ما نباشند؛ مثل همان چیزهایی که الآن ما درباره الگوهای توسعهای که میشناسیم ادعا میکنیم و میگوییم این الگوهای توسعه، الگوهای توسعهای هستند که با مبانی ما سازگار نیستند. بنابراین، برای ما نامطلوباند. بسیاری از الگوها، حتی سادهترین الگوها، مثل الگوی خیاطی میتوانند الگویی نامطلوب باشند. اگر الگوی خیاطی به گونهای باشد که لباسی که با استفاده از آن دوخته میشود به تن ما نخورد، در اینصورت، این الگوی خیاطی به درد ما نمیخورد و الگوی نامطلوبی است.
قرآن در بعضی جاها تعبیری دارد به نام الگوهای غیرالهی. در این جاها میتوانیم بگوییم که از نظر قرآن، الگوی غیرالهی یا الگوی نامطلوب وجود دارد. ما میتوانیم بگوییم الگوها مناسب یا نامناسباند و مطلوب یا نامطلوباند و ما را به هدف میرسانند یا نمیرسانند. بر این اساس وقتی میگوییم الگوهای منفی و الگوهای مثبت وجود دارند، میتوانیم این اصل را بپذیریم که الگو میتواند مورد خواست ما یا مورد خواست غیر ما باشد. بنابراین، ما میتوانیم الگویی داشته باشیم که بر اساس ویژگیهای خودمان به این الگو بگوییم که مناسب است یا نیست.
در اینجا این نتیجه را میتوانیم بگیریم که بگوییم الگویی آیا الگویی اسلامیاست یا نیست؟ الگویی آیا میتواند الگویی ایرانی باشد یا نباشد؟ بنابراین، این اصل را میپذیریم که الگویی میتواند الگوی ایرانی یا الگوی اسلامیباشد یا نباشد. پس در این بُعد از بحث، ما میتوانیم الگوی اسلامی-ایرانی داشته باشیم. یعنی میتوانیم یک الگویی با صفت اسلامی-ایرانی داشته باشیم.
اما اگر در بحث توسعه وارد شویم، آیا میتوانیم توسعه اسلامی-ایرانی داشته باشیم؟ یعنی آیا میتوانیم توسعه را با صفت اسلامی-ایرانی توصیف کنیم؟ درباره پاسخی که به این پرسش میتوان داد چند نکته را عرض میکنم.
اگر به تاریخ تحول مفهوم توسعه نگاه کنیم میبینیم که در گذشتهها وقتی درباره پیشرفت جوامع و مطلوب بودن آن بحث میشد، خیلی سادهانگارانه بحث میکردند. مثلاً در دوره مرکانتالیستها میگفتند که پیشرفت یک جامعه به این است که در آن جامعه، ثروت بیشتری وجود داشته باشد و پول بیشتری جمع بشود. این جور بحثها در دیدگاههای اقتصادی و اجتماعی، با گذشت زمان به تدریج متحول شدند.
در اوایل، بحث درباره توسعه فقط در بحثها درباره اقتصاد تمرکز بیشتری داشت و بیشتر، رشد اقتصادی مطرح میشد. بعد از آن، مفهومیاز توسعه که مفهوم ارتقای کیفی و کمیدر آن بود مطرح شد. سپس دیدگاههای مکملی مطرح شد، مثل توسعه انسانی، توسعه پایدار و مباحث جدیدتری که الآن مطرح شدهاند و در مفاهیم توسعه، معنویت را وارد میکند و مشابه اینها. توسعه، مفهومش مدام در حال تحول بوده است و هیچگاه، هیچ دانشمندی نتوانسته ادعا کند که این حرف، حرف آخر است.
بحث توسعه را وقتی مطرح میکنیم میبینیم هر کسی برای خودش درباره مفهوم توسعه و اینکه توسعه چه چیزی است تعریف خاص خودش را دارد و درباره مفهوم وضعیت مطلوب یا توسعهیافتگی هم دیدگاه مختلف و خاصی دارد. هر کسی براساس شرایط خودش، تعریفی از این وضعیت مطلوب دارد.
بحث توسعه را در مکاتب اقتصادی ببینید. در مکاتب اقتصادی هم دیدگاهها کاملاً متفاوتاند. وقتی کلاسیکها نظریه توسعه میدهند و وضع مطلوبشان را ترسیم میکنند و راهکارها را ارائه میکنند، با دیدگاههای خودشان ارائه میکنند و مدلی و الگویی که اینها ارائه میکنند، متفاوت است از مدلی و الگویی که کینزینها ارائه میکنند و همچنین متفاوت است از الگویی که سوسیالیستها ارائه میکنند. این تفاوتها در اجزای مختلف الگو هم وجود دارد که بعداً اشاره میکنم. باز همینطور میبینیم که نهادگراها میآیند و یک ساز دیگری برای این الگو میزنند. مکتب تاریخی میآید و یک جور دیگری این بحث را مطرح میکند.
کاملاً مفهوم توسعه را هر کسی براساس دیدگاههای خودش تعریف میکند. هم مفهوم توسعهیافتگی و هم راهکارهایی که برای تحقق توسعه مطرح میکنند، کاملاً متفاوت است. با یک مرور مختصر میبینیم که همه اینها براساس بنیانها و پایههای فکریشان برای توسعه، تعاریف متفاوت و فرآیندهای متفاوت و همینطور ابزارها و راههای متفاوتی را ارائه میکنند. بنابراین، توسعه یک مفهومینیست که متعلق به یک گروه و یک تفکر خاص باشد. همه بشر دنبال یک مفهومیبه نام توسعه هستند. همه دانشمندان با دیدگاههای مختلف این مفهوم را دنبال میکنند. اما هر کسی برای خودش یک تعریفی ارائه میکند. بنابراین، ما هم میتوانیم تعریف خودمان را برای توسعه ارائه کنیم. هم برای توسعهیافتگی و هم برای فرآیندش و هم برای اجزایی که ما را به توسعه میرساند در ابزارهای توسعه و راههای توسعه.
شخصی به نام لوئیزبیک تعبیری دارد که این تعبیر هم جالب است. او میگوید مفهوم توسعه انسانی را محبوب الحق که یک مسلمان شرقی است و نگاه کاملاً متفاوتی با نگاه غربی دارد ارائه میکند. او میگوید مفهوم توسعه با عنوان توسعه انسانی که متأثر از دیدگاههای اسلامیاست، در دهه هشتاد میلادی گسترش پیدا میکند. او به ویژه از دیدگاههای حضرت امام خمینی (ره) اسم میبرد. او میگوید که این مفهوم توسعه انسانی، مفهوم جدیدی است.
پس با دیدگاههای مختلف، مفاهیم متفاوتی درباره توسعه در دنیا ارائه شده است. بنابراین، مفهومیکه امروز در دنیا برای توسعه رایج است، مفهومیاست که مدیون تمام اندیشههای بشر است. هیچ کدام از بخشهای اندیشههای بشر را نمیتوانیم کنار بگذاریم و بگوییم این بخش از اندیشه بشر بر مفهوم توسعه اثر نداشته است. اگر یک انقلاب سوسیالیستی بوده یا یک انقلاب کمونیستی بوده: هر دو تأثیر گذاشتهاند. اگر تفکری پشت این انقلابها بوده، اگر مارکسی وجود داشته، آنها هم تأثیر گذاشتهاند روی مفهومیکه امروز برای توسعه وجود دارد و همینطور روی ابزارهایی که برای توسعه قرار داده شدهاند؛ و همانطورکه به سندی اشاره کردم که این سند بیان میکند که مفهوم توسعه انسانی متأثر از اندیشههای اسلامیاست؛ این سند باز هم نشاندهنده این است که تفکرات دیگر، همگی روی مفهوم جاری توسعه در دنیا مؤثر بودهاند.
همه افرادی که در توسعه، تعریفهایی ارائه کردهاند، هریک از آنها با دیدگاه خاص خودش، مفاهیمیرا بیان میکند که انتظار هست بقیه نیز این منطق او را بپذیرند. براساس همین منطق است که دیدگاههای مختلفی را درباره توسعه میبینیم. از عمق تاریخ که جستجو کنیم، میبینیم دیدگاههای مختلفی مطرح شده و هر کدام هم نظری داشتهاند. مثلاً آرمانشهر افلاطون، یک دیدگاه درباره جامعهای است که مطلوب است و جامعه توسعهیافته است. او بخشی از فرآیندهای آن جامعه توسعهیافته را تکرار میکند. همین آرمانشهر، توسط آگوستین قدیس به یک صورت دیگر بیان میشود و توسط فارابی به یک صورت دیگر بیان میشود. هر کدام از این افراد به یک فرهنگ و تفکر و مذهب خاص تعلق دارند و براساس آنها یک سری نکات را بیان میکنند و میگویند که مطلوب، این است یا آن است. اندیشمندان امروز که در قالب مکاتب فکری اقتصادی و اجتماعی نظریه ارائه میکنند، اینها هم متناسب با دیدگاههای خودشان مفهوم مورد نظر خود را بیان میکنند. بنابراین، ما هم میتوانیم براساس دیدگاههای خودمان و باورهای خودمان و شرایط کشور خودمان، درباره موضوعات مختلف مربوط به مفهوم توسعه، نظریهپردازی کنیم.
البته میتوانیم به سادگی بگوییم که هیچ مفهوم توسعهای نیست -و در آینده هم نخواهد بود- که همه بشر آن را بپذیرند. چون این مفهوم یعنی مفهوم توسعه، مفهومیاست که به شدت تحت تأثیر دیدگاهها و عقاید و باورها و مجموعه شرایطی است که نظریهپرداز، نظریهاش را در آن شرایط ارائه میکند.
من از این نکته عبور میکنم و اشاره میکنم که بنابراین ما هم میتوانیم به عنوان یک دیدگاه خاص که این دیدگاه، فرهنگ خودمان یعنی فرهنگ اسلامیو فرهنگ ایرانی را در برمیگیرد؛ مفهومیاز توسعه را ارائه کنیم و نظریهای برای توسعه بدهیم و چارچوب و ساختاری در این زمینه ارائه کنیم.
در اینجا اشاره میکنم به اینکه با این تعریفی که از الگو و توسعه کردیم، الگوی توسعه شامل چه چیزی میشود. با این تعریف از توسعه، توسعه یک فرآیند است که وضع موجود ما را به وضع مطلوب ما میرساند. پس ما باید یک وضع مطلوب را ترسیم بکنیم. یعنی یک بخش در الگوی توسعه ما وضع مطلوب است. وضع مطلوب، اهداف و آرمانهاست. جایی است که میخواهیم به آنجا برسیم و این فرآیند یعنی فرآیند توسعه هم مسیر رسیدن به این وضع مطلوب است. راههایی است که باید آنها را طی کنیم و در این راهها از ابزارهای مورد نیاز باید استفاده کنیم. یعنی برای فرآیند توسعه، هم راهها و هم ابزارها را باید داشته باشیم. پس به صورت خیلی کلی، الگوی توسعه، الگویی است تشکیل شده از مجموعهای از ابزارها و راههایی که ما را از وضعیت موجود به وضعیت مطلوبی که آن را تعریف میکنیم میرساند. در الگوی توسعه، هم وضعیت مطلوب را داریم و هم فرآیندی که ما را به این وضعیت مطلوب میرساند همراه با ابزارها و راهها.
اما این ابزارها و راهها را که اشاره میکنم، به دو صورت قابل استفادهاند یا میتوانیم آنها را از دیگران عاریت بگیریم یا اینکه میتوانیم خودمان نظریههایی را درباره ابزارها و راهها ارائه کنیم و در نتیجه، ابزارها و راههایی را ابداع کنیم. در همین جاست که نظریهپردازی هم وارد این بحث میشود و وارد الگوی اسلامی-ایرانی توسعه میشود. البته به شرطی که بگوییم نظریههای موجود برای طراحی الگوی توسعه، قابل قبول و قابل استفاده نیستند.
حال به این بحث بپردازیم که اسلام و ایران چیست که ما میخواهیم این صفت اسلامی-ایرانی را به الگو بدهیم. یک اشاره هم کردم به اینکه همه تعابیر و مفاهیم و نظریههای توسعه متأثر از اعتقادات و باورها و دیدگاههای نظریهپردازان است. هر جامعهای هم متناسب با شرایط خودش یعنی متناسب با ایدهها و باورها و دیدگاههای خود، آرمان و مطلوب خود را تعریف میکند. بنابراین اگر ما چیزی به نام اسلام تعریف میکنیم، باید در قالب اعتقادات و باورها و آرمانهای خودمان بگنجد و روی نظریهپردازیمان درباره توسعه هم تأثیر بگذارد؛ یعنی هم در آرمانها و اهداف و هم در فرآیندها و ابزارها و راههایی که تعریف میکنیم تأثیر بگذارد.
اسلام به صورت خیلی خلاصه، یک دین است و به معنای راه و رسم زندگی تعریف شده خاصی است. این راه و رسم زندگی، مبتنی بر پایهها و اصول خاصی است. اگر خیلی ساده بگوییم، همه اسلام در اعتقاد به الله خلاصه میشود. الله هم تعریف خاصی دارد. خدایی که در ایران باستان و یونان باستان و عرب جاهلی و در یهود تعریف میشد با این جور که الله امروز تعریف میشود، متفاوت است. الله یک تعریف خاص دارد. الله خدایی است خالق، قادر، عالم که در همه این زمینهها مطلق است. خدایی است که با رحمت مطلق، انسان را آفرید. انسان را از ماده آفرید. سپس از روح خودش که معنوی است در انسان دمید. خداوند انسان را برای این آفرید که در آخرت به تکامل برسد و در حیات پس از مرگ، پاداش و جزا به رفتارهای او در این دنیا بدهد. اینها و بسیاری از ویژگیهای مشابه از خصوصیات الله است.
اگر این یک پایه را یعنی اعتقاد به الله را در الگو داشته باشیم و با این تعریفی که از الله داریم بحثمان درباره اسلام در الگو کامل میشود. اگر همین پایه را نگاه کنیم از این پایه یک سری اصول نشأت میگیرد. اگر ما پذیرفتیم چنین خدایی هست چنین خدایی نمیتواند دو تا باشد و فقط میتواند یکی باشد. اگر پذیرفتیم چنین خدایی هست، میپذیریم که چنین خدایی، چنین انسانی را آفریده است. میپذیریم که انسان دو بُعد مادیت و معنویت دارد. این خدا انسان را بیهوده نیافرید بلکه انسان را آفرید تا در آن دنیا به او جزا بدهد. اگر انسان را آفرید او را برای تکامل آفرید. اگر انسان را برای تکامل آفرید؛ ابزار و وسایل هدایت به سمت تکامل را نیز به او میدهد که نبوت و امامت و عقل و مشابه اینها خواهد بود. این خدا کار بیهوده نمیکند و انسان را بیهوده نمیآفریند. پس انسان برای هدفی آفریده شده است.
ما یک برداشتهایی از اصول اسلامیداریم و میتوانیم تقریباً بگوییم اصول اسلامیهمین اصول پنجگانه مذهب ما است. این پنج اصل اسلامی، اصلهایی هستند که باید آنها را در جامعه اجرا کنیم. ما باید آن اصول پنجگانه را که همه با آن آشنا هستید به تبع پذیرش الله بپذیریم.
اگر الله را پذیرفتیم اینها یعنی این اصول پنجگانه همه هست و باید از اینها برداشتهای عملیاتی و اجرایی بکنیم. اگر از این اصول پنجگانه برداشتهای اجرایی کردیم و توانستیم از این برداشتهای اجرایی برای جامعه، هدف بسازیم، در اینصورت، این هدفها مختص به این نگاه به اللهاند و از جای دیگر و نگاه دیگری به الله نمیتوانند بیایند. بنابراین، اهدافی که ما میتوانیم از این اصول بیرون بیاوریم، میتوانند اهداف جامعه ایدهآل ما باشند. بنابراین، اگر چنین کاری کردیم، این بخش از الگو که بخش اهداف الگو است، میتواند اسلامیباشد.
مشابه با همین بحث میتواند درباره ایران هم مطرح شود و درباره ایرانی بودن الگو نیز، همانند اسلامیبودن الگو بحث شود. (یعنی مشابه با همین بحث که از پایههای اسلامیبه اصول اسلامیو از اصول اسلامیبه هدفهای اسلامیدر ارتباط با اسلامیبودن در صفت اسلامی-ایرانی در الگوی اسلامی-ایرانی توسعه رسیدیم، در ارتباط با ایرانی بودن نیز میتوان از پایههای ایرانی به اصول ایرانی و از اصول ایرانی به هدفهای ایرانی رسید.)
پایههای اساسی ایرانی بودن ما چه چیزهاییاند؟ چه چیزی ایرانیت این الگو را تضمین میکند؟ از بُعد اعتقادی، چطور باورها و دیدگاههای ایرانی میتوانند ساخته شوند؟ همه کشورها اینگونهاند که قانون اساسیشان این را تعیین کرده است. قانون اساسی پایه ایرانی بودن امور اجرایی و اداری مختلف ما است.
اگر پایه ایرانی بودن توسعه، قانون اساسی است، در اینصورت، اصول ایرانی بودن توسعه نیز از قانون اساسی به دست میآید. بنابراین، میتوانیم به قانون اساسی مراجعه کنیم و ببینیم چه اصولی از قانون اساسی درباره ایرانی بودن توسعه قابل برداشت است که در عمل و در ارتباط با هدفهای جامعه باید آنها را مراعات کنیم.
پایه اسلامیو اصول اسلامیو هدفهای اسلامیجامعه و همچنین پایه ایرانی و اصول ایرانی و هدفهای ایرانی جامعه، در اصل۲ قانون اساسی به طور کلی مرور شدهاند. اصل۲ قانون اساسی بیان میکند که جمهوری اسلامیکشوری است بر پایه ایمان به الله و پذیرش اصل توحید. بعد از آن به اصول نبوت و امامت و معاد و عدالت اشاره میکند. در کنار این اصلها یک بند دیگر هم وجود دارد که توجه به آن مناسب است. این بند، ایمان به کرامت و ارزش والای انسان و آگاهی توأم با مسئولیت او را بیان میکند. این بند در قانون اساسی در کنار اعتقاد به خدای یگانه، یعنی توحید و وحی و در کنار معاد و عدالت و امامت و نبوت به عنوان یک اصل قرار گرفته است. بنابراین، این بند در قانون اساسی به عنوان یک اصل به اصول دیگر اضافه شده است.
محتوای کلی قانون اساسی را هم که نگاه کنیم، میبینیم یک اصل دیگر هم وجود دارد. همه این قانون اساسی برای این است که ایران را اعتلاء بدهد. یعنی ایران را بالا ببرد. اعتلای کلیت ایران هم یک اصل میشود که میتوان آن را از قانون اساسی برداشت کرد.
اما اگر بخواهیم اینها را تبدیل کنیم به یک فرآیندی که منتهی بشود به اهداف و آرمانها چه کار باید بکنیم؟ یعنی اگر بخواهیم این پایهها و اصول اسلامی-ایرانی را به هدفهای اسلامی-ایرانی برای توسعه جامعه تبدیل کنیم چه کار باید بکنیم؟ من اینگونه برداشت میکنم که ما میتوانیم از این مجموعه، هفت هدف اصلی را برای توسعه جامعه استنباط کنیم. اینها یعنی همین هفت هدف، دقیقاً همان اصلها هستند، ولی برگردانی هستند از همان اصلها به عنوان هدف. این هفت هدف اصلی، همه از اصول برداشت میشوند و عبارتند از: اول، اعتلای انسان و ارتقای کرامت و آزادی و آگاهی و ارزشهای والای انسان و دوم، اجرای عدالت و سوم، تحقق زندگی بهتر در این جهان و چهارم، تحقق زندگی بهتر در جهان پس از مرگ و پنجم، تکامل مادی انسان و ششم، تکامل معنوی انسان و هفتم، اعتلای سیاسی و فرهنگی و اقتصادی و نظامیو سایر ابعاد نظام یا کشور ایران. حالا اگر همه این هدفها را کنار هم بگذاریم، میتوانیم بگوییم جامعه مطلوب ما چنین جامعهای است.
همه این هدفها و هریک از آنها به صورت یک به یک از اصول قابل برداشتاند و همه این اصول هم مبتنی بر همان دو پایهاند. دو پایه داریم: یکی قانون اساسی است که ایرانیت را میسازد. البته این ایرانیتی که امروز داریم ممکن است در پنجاه سال آینده اینچنین نباشد و قانون اساسی ما عوض شود. در آن موقع پایه ایرانیت ما آن قانون اساسی است، اما امروز پایه ایرانیت ما همین قانون اساسی است. پایه دوم، اسلام یا همان اعتقاد به الله است. امروز کشور ما با این تعریف و با این وضع، مسلمان است و مبنای آن اسلام است. اسلام هم با این تعریف، تعیین شده است. یعنی با اعتقاد به الله و اصولی که از آن برداشت میشود. این اصول، اهداف یادشده را به ما میدهند و این اهداف، مطلوب ما هستند.
پس میتوان گفت که یک الگوی اسلامی-ایرانی توسعه، همانند هر الگوی توسعه دیگری، وضعیت مطلوب دارد و وضعیت مطلوب را در الگوی اسلامی-ایرانی توسعه، همان هفت هدف اصلی معرفی شده برای توسعه جامعه اسلامی-ایرانی مشخص میکند. حالا این هفت تا هدف اصلی، هر کدام در جزییات، باز میتواند به زیر اهدافی تفکیک شود که من دیگر وارد آن بحث نمیشوم.
حالا اگر چنین هدفهایی داشتیم نیاز به این داریم که ببینیم چگونه میتوانیم به این هدفها برسیم؟ باید این را هم ترسیم کنیم. یعنی با داشتن اهداف، باید ترسیم کنیم که چگونه میتوانیم به اهداف برسیم.
یک برگههایی جلوی دوستان هست. به صفحه دوم این برگهها نگاه کنید. (نمودار شماره ۲ صفحه۲) یک مدل کلی طراحی الگوی اسلامی-ایرانی توسعه تبیین شده است. حالا من بر اساس این مدل، یک سری نکات را عرض میکنم.
در صفحه اول این برگهها (نمودار شماره ۱ صفحه۱) یک نموداری است که در آنجا تشریح شده که چگونه مبناها تبدیل به اهداف توسعه میشوند. ما اهداف توسعه را که از بیرون این مدل کلی گرفتهایم، وارد همین مدل کردهایم. بقیهاش میشود بحث درباره الگویی که برای توسعه داریم.
الگوی توسعه به صورت خیلی ساده، الگویی است که اگر طبق آن عمل کنیم ما را از وضع موجود به وضع مطلوب میرساند. برای اینکه به وضع مطلوب برسیم، ابتدا لازم است که وضع مطلوب را ترسیم کنیم و وضع مطلوب را همانگونه که اشاره شد تعیین کردیم. در تعریف وضع مطلوب میتوانیم شاخصسازی کنیم و میتوانیم معیار بسازیم که وضع مطلوب ما چنین بشود و به این صورت بشود.
تا الآن هر چه را که ساختیم، درباره وضع مطلوب ساختیم و گفتیم این وضع، وضع مطلوب برای ما است. حال باید ابزارها و راههایی داشته باشیم که ما را به آنجا برسانند و ما را به وضع مطلوب برسانند.
علم، ابزار و وسیلهای است که بشر از آن استفاده میکند تا راه را به او نشان بدهد. یعنی راه عملیاتی متناسب با شرایطی که در این دنیا وجود دارد. اگر یک تعریف ساده از علم بکنیم میتوانیم بگوییم که علم، مجموعهای از دانستنیها است. علم، مجموعهای از دانستنیها است که با روش خاصی درباره پدیدهها یا روابط بین پدیدهها به دست آمده است. بنابراین، اگر میخواهیم رابطه بین پدیدهها را استفاده کنیم و اگر میخواهیم رابطه بین وضع موجود و وضع مطلوب را پیدا کنیم و اگر میخواهیم عواملی را بشناسیم که میتوانند ما را از وضع موجود به وضع مطلوب حرکت بدهند و همچنین اگر میخواهیم حقیقت وضع مطلوب به صورت عملیاتی و اجرایی شرح داده شود و نیز اگر میخواهیم تبدیل وضع مطلوب به وضع موجود مشخص شود، همه اینها میتوانند در علم انجام شوند.
با این تعریف، ما میتوانیم برای طراحی الگوی اسلامی-ایرانی توسعه، به راحتی از علم استفاده کنیم. میتوانیم از علم استفاده نماییم تا فرآیند توسعه اسلامی-ایرانی را طی کنیم و مسیر چنین توسعهای را طی کنیم.
می توانیم از علم استفاده نماییم تا در علم، ابزارها و راههای مورد استفاده در توسعه اسلامی-ایرانی را پیدا کنیم و از آنها استفاده کنیم. اما در اینجا علم در قالب نظریههای علمی، ابزار را به ما نشان میدهد؛ ابزاری که میتواند با استفاده از امکاناتی که داریم ما را از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب برساند.
در این مدل کلی پیشنهادی برای روش طراحی الگوی اسلامی-ایرانی توسعه که ما مجموعه اهداف و آرمانهای توسعه را قرار دادیم، باید یک سری نظریهها نیز داشته باشیم. یعنی در چارچوب این مدل کلی، روش طراحی الگوی اسلامی-ایرانی توسعه علاوه بر اینکه هدفهای توسعه اسلامی-ایرانی را به دست میدهد؛ همچنین نظریههای علمیتوسعه اسلامی-ایرانی را نیز به دست میدهد. (نمودار شماره ۱ صفحه۱ و نمودار شماره ۲ صفحه۲)
مثلاً میتوانیم نظریه نهادگراها یا نظریه کلاسیکها را برای توسعه انتخاب کنیم. اما دقیقاً آن نظریهای را باید (در طراحی الگوی اسلامی-ایرانی توسعه) استفاده کنیم که بتواند برای ما این تعریف را که از توسعه کردیم در خودش گنجانده باشد.
من این ادعا را شخصاً دارم که تمام نظریههای توسعه موجود در دنیا، فقط دنیایی هستند، یعنی هیچکدام برای تحقق آرمانهای آن دنیا طراحی نشدهاند. به یک تعبیر دیگر، شما هر کدام از این نظریهها را که نگاه کنید آنها فقط ترسیم میکنند که ما امروز همین دنیا را به فردای بهتر همین دنیا بتوانیم تبدیل کنیم.
یک آرمان اساسی اسلامیو ایرانی این است که ما دو زندگی داریم: یکی در این دنیا و یکی در دنیای دیگر. برداشت و باور ما این است که هر چه میخواهیم در آن دنیا به دست آوریم، باید در مسیر این دنیا ابزار و وسایل مناسبش را به کار ببریم تا در آن دنیا آن را به ما بدهند. کمال ما در دو دنیا باید تحقق پیدا کند. امروزه هیچ نظریه توسعهای وجود ندارد که بتواند راه تحقق زندگی مطلوب در دو دنیا را به ما نشان بدهد. بنابراین، شاید به یک تعبیری نظریههای موجود قابل استفاده برای ما نباشند.
ما در اینجا -یعنی در روشی که برای طراحی الگوی اسلامی-ایرانی توسعه به کار میبریم- نیاز داریم که نظریههای خاص توسعه با دیدگاه اسلامی-ایرانی ارائه کنیم. چنین نظریههایی، ویژگیهایی دارند که در ادامه به برخی از این ویژگیها اشاره میشود.
نظریههای توسعه، نظریههایی هستند که رابطه علت و معلولی بین پدیدههای مختلف مربوط به توسعه یا رابطه سیاستها و ابزارهای توسعه را با نتایج حاصل از آنها بیان میکنند. یعنی نظریههای توسعه به عنوان مثال میگویند: اگر مطلوبتان ( الف) است در اینصورت سیاست (۲) را استفاده کنید و اگر مطلوبتان (ب) است در اینصورت سیاست (۳) را استفاده کنید. اگر مطلوب دیگری داریم در اینصورت سیاست متناسب با آن را اجرا کنیم.
اما اینکه نظریهای داشته باشیم -که یک نظریه علمیتوسعه اسلامی-ایرانی باشد- مستلزم این است که تلاش کنیم تا چنین نظریهای را ارائه بکنیم. فقدان نظریههای توسعه، به ویژه نظریههای توسعهای که مؤلفههای اسلامیو ایرانی، هر دو را داشته باشند نقص اساسی دانش امروز ما برای طراحی الگوی توسعه اسلامی-ایرانی است. البته اینجا اشاره کنم که اگر ساختار مدل کلی برای روش طراحی الگوی اسلامی- ایرانی توسعه را نگاه کنید (نمودار شماره ۱ صفحه۱ و نمودار شماره ۲ صفحه۲)، ما از نظریههای موجود هم میتوانیم کمک بگیریم. به عنوان مثال از نظریههای موجود میتوانیم اینگونه کمک بگیریم (اهداف توسعه اسلامیکه به آنها در ابتدای صفحه ۲ اشاره شده) که در بخشی از اهداف توسعه اسلامی-ایرانی، اهداف عبارتند از: تحقق زندگی مطلوب در این دنیا. نظریههای توسعه امروز که گفتم برای زندگی بهتر در این دنیا هستند، میتوانند در اینجا به ما کمک کنند. اما همه نظریههای توسعه اسلامیچنین نظریههایی نیستند. بخشی از نظریههای توسعه اسلامیمیتوانند از چنین نظریههایی کمک بگیرند. اما بخشی از نظریههای اسلامی -که حداقل هیچ نظریه غیراسلامی در زمینههای مربوط به آنها نداریم- حتماً باید در قالب نظریهپردازی خاص برای توسعه اسلامی-ایرانی تکمیل شوند.
اما نظریه توسعه ایرانی هم نیازمند نگاه کردن به شرایط ایران است. بسیاری از نظریههای توسعه موجود در دنیا شرایط ایران را در نظر نگرفتهاند. مثلاً نظریه توسعه کلاسیک، نگاه خاصی به بازارها و جامعه دارد. این نظریه، بازارها و جامعهای را در نظر دارد که با یک نظام تعریف شده بسیار ساده کلاسیک، در حال اداره شدن است. اما جامعه ما بسیاری از ویژگیهای یک نظام کلاسیک را ندارد. ممکن است این نظریه توسعه کلاسیک به درد ما نخورد؛ زیرا ساختارها و شرایط خاصی داریم و ظرفیتهای خاصی داریم و تواناییهای خاصی داریم که این ساختارها، شرایط، ظرفیتها و تواناییها هم باید در نظریه خاص برای توسعه مورد نظر ما لحاظ شوند.
نظریه توسعه مورد نظر ما، یعنی یک نظریه خاص برای توسعه اسلامی-ایرانی-و به بیان دیگر، یک نظریه علمیتوسعه اسلامی-ایرانی- یک نگاه اصلی به اهداف و همچنین دو بازو دارد. توانمندیها، قابلیتها و ظرفیتهای توسعه ایران و نظریههای موجود درباره توسعه، دو بازوی این نظریه هستند. نظریهپردازی که متأثر از نگاه اسلامی-ایرانی است و باورهای اسلامی-ایرانی است از این دو بازو کمک میگیرد و با ابداع، نظریه میدهد. این نظریه ارائه میشود و در چارچوب این نظریه، ابزارها و راههای توسعه اسلامی-ایرانی که مجموعه راهبردها، سیاستها، اقدامات و تدابیر هستند استخراج میشوند. بنابراین، اگر ما نظریه توسعه اسلامی-ایرانی مناسب داشته باشیم میتوانیم راهها، ابزارها و فرآیندی را که میخواهیم با آن فرآیند به وضعیت مطلوب برسیم استخراج کنیم. بدون نظریه توسعه اسلامی-ایرانی، ما نمیتوانیم به این نتیجه برسیم یا این راه را پیدا کنیم.
جایگاه قانون اساسی و جایگاه قواعد شرعی یا شریعت در این نظریه توسعه یعنی در نظریه توسعه خاص برای توسعه اسلامی-ایرانی-و به بیان دیگر، در یک نظریه علمیتوسعه اسلامی-ایرانی، دو جا است: یکی در طراحی اهداف و آرمانهای ماست که تابلوی اصلی برای اهداف و آرمانهای ما قانون اساسی و شریعت است. و جای دیگر، اینکه اگر ما ابزاری را ارائه کردیم و خواستیم ببینیم این ابزار مناسب است یا نیست، اسلامیاست یا نیست آن ابزار را با قانون اساسی و شریعت، مقایسه میکنیم. به تعبیری دیگر درباره جای دوم، شریعت و قانون اساسی دو فیلتر هستند که اگر ابزار توسعه ما منطبق با این دو فیلتر نبود، ابزار توسعه باید کنار برود. در جای دوم است که باید دقت بیشتر کنیم که نظریهپرداز چه نظریههایی را ارائه میکند.
ما طبق قانون اساسی فعلیمان بیان کردهایم که همه قوانین و مقررات و راههایی که استفاده میکنیم باید به تأیید شورای نگهبان برسد. شورای نگهبان با نگاه به دو طرف که یک طرفش شریعت است و یک طرفش هم قوانین کشور و به ویژه حقوق اساسی است -که این حقوق در قانون اساسی نگاشته شده است- با نگاه به این هر دو طرف، قوانین و مقررات و راههایی را که مجلس پیشنهاد میکند، بررسی و تأیید میکند. این دو، دو معیار سنجش مجرد هستند که بعد از ارائه نظریه توسعه، قابلیت به کارگیری آن نظریه توسعه را در جامعه اسلامی- ایرانی، علاوه بر آزمون علمی به یک صورت دیگر هم آزمون میکنند.
در ارتباط با این آزمون -یعنی آزمون یادشده که شورای نگهبان انجام میدهد- در ابتدا باید بپذیریم که این نظریه توسعه در راستای اهداف و آرمانهایمان است. به تعبیر دیگر، در این فیلتر یعنی در فیلتر اهداف و آرمانهایمان که بر اساس نگاه مردم و بنیانگذاران یا خبرگان این نظام شکل گرفته، بر این نکته اساسی درباره هدف و ابزار توسعه تأکید شده است که فقط هدف، کافی نیست یا به تعبیری، هدف نمیتواند وسیله را توجیه کند. وسیله هم باید ارزش استفاده خاص خودش را داشته باشد. بنابراین، اگر میخواهیم از ابزارها و راههایی استفاده کنیم، این ابزار و راهها باید مشروعیت دینی و قانونی در کشور ما داشته باشند.
اما در کنار این، یک سری شاخصها و معیارهایی میبینیم که در دنیا برای توسعه استفاده میشود. این را هم میتوانیم با علم، یعنی با علمی که پدیدهها را تبیین ساختاری میکند هم استخراج کنیم. یکی از وظایف این علم، تبیین معیارهای اندازهگیری این اهداف و همینطور شاخصهای کمیو کیفی برای ترسیم این وضعیت مطلوب به صورتی است که عملیاتی و اجرایی باشند و ما بتوانیم تعریف مشخص و دقیقی برای اجرایمان داشته باشیم. اما اگر گفتیم ما چنین الگویی داریم و چنین ابزاری داریم و چنین سیاستی داریم که میخواهیم آن را اجرا کنیم، آیا این ابزارها هم میتوانند معیارهایی برای ارزیابیشان وجود داشته باشند؟ آیا ما هر ابزاری داشتیم و گفتند این با شریعت منطبق است و با نظر نظریهپردازان توسعه سازگار است و ما را به اهداف میرساند، مناسب است؟ من میگویم بهتر است یک بار دیگر این ابزار را ارزیابی کنیم. یک ارزیابی علمیروی ابزارها و راهها داشته باشیم که باز، ارزیابی مجدد به ما میگوید که بهترین راه کدام است؟ این بخش هم بخش علمیدر روش طراحی الگوی اسلامی-ایرانی توسعه است. جایگاه بهینهیابی سیاستها و ابزارها هم در علم است.
بنابراین ما میتوانیم به صورت کلی بگوییم که الگوی اسلامی-ایرانی توسعه -که با شیوه مدل کلی دو بخشیای که برای روش طراحی الگوی اسلامی-ایرانی توسعه گفته شد طراحی شده- متشکل است از سه جزء اصلی. که این سه جزء اصلی عبارتند از: اهداف توسعه اسلامی-ایرانی و نظریههای توسعه اسلامی-ایرانی-یا همان نظریهای علمیتوسعه اسلامی-ایرانی- و راهها و ابزارهای توسعه اسلامی-ایرانی که این راهها و ابزارها متناسباند با همین اهداف و همین نظریهها. و البته الگوی اسلامی-ایرانی توسعه در کنار این راهها و ابزارها از یک سری امور دیگر هم میتواند کمک بگیرد که به آنها اشاره کردم. (نمودار شماره ۲ صفحه۲ )
به صورت کلی اگر من بخواهم خلاصه عرض کنم که تفاوت الگوی اسلامی-ایرانی توسعه با سایر الگوها چیست، میگویم که تقریباً در تمام اجزاء میتواند متفاوت باشد. البته نمیگویم که الزاماً متفاوت است، بلکه میتواند متفاوت باشد. اگر الگوهای غربی امروز را در نظر بگیریم، بخشهای بسیار زیادی از الگوی ما با آنها متفاوت است. حداقل تفاوت این است که بسیاری از این الگوها، معنویت دنیایی را هم در خود ندارند. دوباره تأکید میکنم که تقریباً تمام نظریههای اقتصادی که در غرب هست، نظریههایی محدود به زندگی دنیایی است و اساساً نظریههای اقتصاد اسلامی، نظریههایی هستند که غیر از دنیا، آخرت را هم در نظر گرفتهاند اما نظریههای موجود، این را ندارند و فقط دنیا را بدون آخرت در نظر گرفتهاند که این، وجه تمایز اساسی نظریههای موجود توسعه با نظریههای توسعهای است که میخواهیم از آنها در الگوی اسلامی-ایرانی توسعه استفاده کنیم. هم اهداف و هم نظریهها از آنجا که اساساً از نظریه اسلامیتوسعه گرفته شدهاند و این نظریه هم نظریهای متمایز از نظریههای موجود توسعه است، بنابراین اهداف و نظریههای متمایزی خواهند بود و چون ابزارها و راهها هم تابع همین اهداف و نظریهها هستند، در نتیجه راهها و ابزارها هم میتوانند متمایز باشند. قواعد شریعت و قواعد مندرج در قانون اساسی هم فیلتر مجددی است که میتواند این اهداف، نظریهها، ابزارها و راهها را حتماً منطبق با پایههای الگوی اسلامی-ایرانی توسعه بکند.