برگزیده‌ها
خانه » برگزیده » جایگاه دلایل اخلاقی در الگوی توسعه‌ی اسلامی

جایگاه دلایل اخلاقی در الگوی توسعه‌ی اسلامی

سخنرانی جناب آقای دکتر محسن جوادی /

جناب آقای دکتر محسن جوادی، در روز ۱۳۹۱/۹/۲۸، در محل سالن شورای دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران، ذیل عنوان «جایگاه دلایل اخلاقی در الگوی توسعه اسلامی» به ایراد سخنرانی پرداختند. این سخنرانی، چهارمین سخنرانی از دومین سلسله نشست­های الگوی اسلامی‌-ایرانی پیشرفت بود که به همت مؤسسه مطالعات و تحقیقات مبین و گروه مطالعات توسعه اسلامی‌ دانشگاه تهران برگزار شد. در اینجا گزارش کاملی از این سخنرانی انتشار می‌یابد.

چکیده مطلب به قلم سخنران

چکیده مطلب به قلم سخنران

بحث از دلایل اخلاقی، از جمله موضوعات مهم فلسفه­‌ی اخلاق است. مهم­ترین ویژگی این دلایل، نقش توجیهی آن­ها برای عمل است. البته مسائل مختلفی در این خصوص وجود دارد، مانند اینکه تفاوت دلایل اخلاقی و غیر اخلاقی (اعم از مصلحتی یا حقوقی) چیست؟ آیا دلایل اخلاقی، بر هر نوع دلیل دیگرِ عمل برتری و غلبه دارند؟ ازطرف دیگر، الگوهای مختلف توسعه را می­توان بازتاب نگرش طراحان آن­ها به مطلوب­ها و ارزش­هایی دانست که ممکن است در زندگی اجتماعی و در چهارچوب یک ملت به دست آید. برخی از این مطلوب­ها، چنان عام و فراگیرند که در هر الگوی توسعه­‌ای مورد توجه هستند؛ رفع فقر و افزایش ثروت و گسترش دامنه‌­ی انتخاب­های اقتصادی و اجتماعی آدمی، از این دست می­‌باشند. گاهی سخن از برخی ارزش­ها و مطلوب­های آدمی‌است که بر سر آن­ها توافق عمومی‌وجود ندارد و از فرهنگی به فرهنگ دیگر متفاوت است. الگوهای توسعه­‌ی برآمده از نگرش غیردینی به انسان، ارزش­های معنوی و الهی را در بسته­‌ی ارزشی خود قرار نمی­دهند. در مقابل، الگوهای توسعه‌­ی دینی و از جمله الگوی توسعه­‌ی اسلامی، نقش مهمی‌برای ارزش­های الهی مانند رشد معنوی و قرب الهی لحاظ می­کنند.

پرسش اصلی این است که دلایل اخلاقی در الگوی توسعه‌­ی اسلامی، چه نقشی دارند؟ بی‌­تردید، رشد معنوی یا قرب الهی بدون توجه به دلایل اخلاقی ممکن نیست. بدون توجه به صداقت، امانت­‌داری، عدالت و …، سخن گفتن از رشد معنوی و قرب الهی نادرست است. نکته­‌ی مهم این است که دلایل اخلاقی، نقش مهمی‌حتی در بر­آوردن مطلوب­های اولیه مانند رفاه اقتصادی و اجتماعی دارند. نقش تحدیدی و کوتاه‌­مدتِ این دلایل در پی­گیری برخی مطلوب­ها مانند لذت و ثروت، نباید مانع دیدن تأثیرِ دراز­مدت آن بر رشد اقتصادی و اجتماعی شود. دلایل اخلاقی، با ایجاد انگیزه­‌ی کار، به ویژه کاری که به خیر و صلاح عمومی‌است و همچنین با توجه دادن به حقوق دیگران، زمینه‌­ی عدالت توزیعی را فراهم می‌­آورند، که به نوبه­‌ی خود موجب شکوفایی بیشتر اقتصادی و اجتماعی است. با این حال، مشکل عمده­‌ی بسیاری از الگوهای توسعه در جهان امروز، این است که اصولاً دلایل اخلاقی را تابعی از مطلوب­های اولیه می­دانند و برای آن­ها نقش توجیهی قائل نیستند.

بسم الله الرحمن الرحیم. خدمت دوستان محترم سلام عرض می­کنم. موضوع بحث بنده، «دلایل اخلاقی و جایگاهشان در توسعه­‌ی اسلامی» است. در فلسفه اخلاق، دو بحث خیلی مهم وجود دارد که به موضوع صحبتمان مربوط است. من اشاره­ای کوتاه به آن دو بحث خواهم داشت و بعد از آن، نحوه‌­ی ارتباط آن دو بحث را با مسئله­‌ی توسعه و الگوی توسعه بیان می­کنم. در فلسفه اخلاق، نظریه‌­ی ارزش و الزام وجود دارد. در نظریه­‌ی ارزش، فیلسوفان اخلاق می­کوشند تا شی یا اشیائی را که مطلوبیت ذاتی دارند (و ربطی نیز به اخلاق ندارند مثل: لذت، رفاه، قدرت) را شناسایی کنند تا با تعداد و میزان آن­ها آشنا شوند. در واقع، فیلسوفان اخلاق، مطلوب­های ذاتی­ای را که ارزش دارد و برای آدمیان خوشایند است را شناسایی می­کنند و در صورتی که تعداد آن­ها زیاد بود، یک نظام اولویتی در میان آن­ها ایجاد می­کنند؛ در غیر این صورت، در آخر کار می­گویند: مطلوب­ها در عرض هم قرار دارند یا اینکه به شکل واحد هستند و بقیه ارزششان را از آن جزءِ واحد می­گیرند. آنچه بیان شد، اصالتاً یک موضوع اخلاقی نیست، لذا در فلسفه اخلاق، اکثر کسانی هم که به بحث­های اخلاقی ورود پیدا نکرده‌­اند، این بحث را انجام داده‌­اند؛ به این معنا که آن­ها، نظریه­‌ی ارزش را تحت عنوان سعادت مطرح می­کنند، ضمن اینکه بحث اخلاق برای آن­ها موضوعیت ندارد؛ اما به عنوان یک وضعیت مطلوب و مناسب برای حیات انسانی، به بحث اخلاق گرایش دارند. بنابراین، نظریه‌­ی اخلاق را منفک از اخلاق نیز می­توان بحث کرد، اما شیوه‌­ی فیلسوفان متفاوت است.

وظیفه­‌ی نظریه‌­ی الزام، مشخص کردن باید و نبایدها و درست و نادرست‌ها است، البته نه اینکه باید و نبایدها را فهرست کند، بلکه بیشتر در مورد سرچشمه و خاستگاه بحث می­کند. اخلاق هنجاری- بایدها و نبایدها و درست و نادرست‌ها را تعیین می­کند. چه در نظریه­‌ی ارزش و چه در نظریه‌­ی الزام، ما در حد خاستگاه­ها باقی می­مانیم و واردِ فهرست کردن آن مجموعه و اصول و ضوابط نمی­شویم. نظریه­‌ی الزام بیان می­دارد که خاستگاه اصلی این الزامات از کجاست و درست و نادرست­ها از کجا می­‌آیند. به عنوان مثال، کسی که نظریه­‌ی امر الهی را قبول دارد، منشأ الزامات را امر الهی می­داند یا کسی مثل کانت، تعمیم‌­پذیری و اراده­ی عمومی­ را سرچـشمه‌­ی الزامات اخلاقی می­داند و طبیعتاً فهرستی که کانت ارائه خواهد کرد با فهرستی که نظریه امر الهی دارد، متفاوت خواهد بود. بنابراین، ما دو مقوله داریم که هر دو جزء بحث­های فلسفه اخلاق هستند و هر دو در جای خودشان اهمیت دارند. ویلیام فرانکنا، در سه چهار فصل اول کتابش به نام «فلسفه اخلاق»، در مورد نظریه‌­ی الزام بحث می­کند و در فصل پنجم و ششم، نظریه­‌ی ارزش را مورد بحث قرار می­دهد. بنابراین، این دو بحث دوشادوش هم در فلسفه اخلاق وجود دارند.

چرا فیلسوفان اخلاق از نظریه‌­ی ارزش نیز بحث می­کنند؟ این موضوع دو دلیل دارد. یکی اینکه بعضی از فیلسوفان، الزامشان را برگرفته از همان ارزش می­دانند، یعنی الزامات اخلاقی را وامدار آن ارزش­هایی می­دانند که شناخته‌­اند. به عنوان مثال، کسی که لذت­گرا است، تعریفی که از درست و نادرست­ها و باید و نبایدها دارد، در راستای تحصیل آن لذت است. بنابراین، بحث از آن، درست است که بحثی اخلاقی نیست، اما به تبعِ روشن کردن بایدها و نبایدها و درست‌ها و نادرست‌ها، به بحث اخلاق کشیده می­شود. زمانی که نظریه­‌ی ارزش به بحث اخلاق می‌­آید، آن­ را نظریه­‌ی غایت­گرا می­گوییم. نظریه‌­های غایت­گرا، نظریه‌­هایی‌­اند که الزامات اخلاقی را از ارزش‌­هایشان می­گیرند. تعداد مکاتب غایت­گرایان زیاد است، از جمله­‌ی این مکاتب می­توان به  hedonismو Utilitarianism اشاره کرد. دلیل دیگرِ اینکه برخی (هر چند غایت­گرا نباشند) از نظریه ارزش در اخلاق بحث می­کنند، این است که اشخاصی مانند دیوید راس که وظیفه­‌گرا هستند معتقدند: یکی از وظایف ما افزودن ارزش است. بنابراین، به این دو دلیل نظریه ارزش در خود فلسفه اخلاق نیز بحث می­شود.

 به کسی غایت­گرا می­گویند که الزامات اخلاقی را تابع ارزش­ها می­داند. مکتبسودمند­گرایی (Utilitarianism) می­گوید که خیر عمومی‌باید در جامعه اضافه شود. اگر این مکتب الزامی‌را قبول کند، این الزام برای بیشترکردن خیر و رفاه عمومی‌تعریف شده است و صرف‌نظر از آن، هیچ محدودیتی را نمی­پذیرد.

DSC_5963

وظیفه­‌گرایان، کسانی هستند که نظریه­‌ی الزام را تابع نظریه­‌ی ارزش نمی­دانند یا اساساً هیچ اهمیتی به نظریه‌­ی ارزش نمی­دهند و اگر اهمیتی نیز برای ارزش قائل باشند، میزان آن اندک است. اگر بخواهیم یک شخصیت معروف از مکتب وظیفه­‌گرایان را نام ببریم، باید از دیوید راس یاد کنیم. وظیفه‌گرایان به انواع مختلفی از جمله: دینی، عقلی، قراردادی تقسیم می­شوند. اکثر کسانی که در مورد ربط اخلاق به توسعه یا اقتصاد بحث می­کنند، نگاهشان به نظریه‌­ی ارزش است، به این معنا که تنها از این منظر و رویکرد، ورود پیدا می­کنند. آن­ها اعتقاد دارند که اگر در درون الگو، یک مهندسی ببینیم، در آن صورت الگو نیاز دارد تا مفهومی‌از خیر را داشته باشد، زیرا بدون مفهوم خیر (عمومی‌و فردی) نمی­تواند تعریفی از توسعه عرضه کند و همچنین نمی­تواند الگویی از توسعه بسازد؛ و از این جهت ملزم است که به نظریه‌­ی ارزش فرصت مداخله دهد. پس، ورودی اخلاق به توسعه نظریه­ی ارزش است، یعنی نگاه ما به آنچه ارزش دارد و مطلوب است، در نظریه­‌ی توسعه­ یا حتی الگوی توسعه­ی ما، تأثیر­گذار است. این بحث تحت تأثیر جریان­های غالبی است که در اخلاق غربی بوده است. بیشتر نظریه‌­ها و الگوهای توسعه­‌ای که به این شکل در حوزه­‌ی اخلاق و اقتصاد قرار می­گیرند، تحت تأثیر غایت­گرایی­‌اند، به این معنا که از اخلاق تفسیری غایت­گرایانه داشته‌­اند و اصالت را به غایت داده‌­اند. آن­ها وظایف اجتماعی، الزامات ذاتی اخلاقی و مقیدات اخلاقی را نمی­‌پذیرفتند و به طور کلی، به مطلوب­ها اهمیت می­دادند. وقتی آن­ها خواستند تا از تأثیر اخلاق در اقتصاد و توسعه صحبت کنند، به این نتیجه رسیدند که باید تعریف درستی از مطلوب­ها ارائه کنیم و این تعریف را در اخلاق می­توانیم داشته باشیم و سپس بر اساس آن، در مورد نظریه­‌ی خودمان در توسعه بحث کنیم.

اشتباه و مشکل اساسی این است که اگر فرض کنیم رویکرد ما به اخلاق رویکرد غایت­گرایانه نیست، بحث تأثیر اخلاق بر توسعه، از آن چیزی که تا الآن بوده است، متفاوت می‌شود. ما مجبور هستیم تا ملاحظات اخلاقی دیگر را در الگوی توسعه مداخله دهیم که این ملاحظات اخلاقی، در واقع همان اصول، ضوابط یا ارزش‌های اخلاقی­‌ای هستند که مستقل از آن ارزش غیراخلاقی (non moral) می­باشند. چنانچه به ارزش غیراخلاقی نقش مهمی‌دهیم یا ندهیم، آن یکی از ارزش­هایی می­شود که در کنار بقیه­‌ی ارزش­ها آن را پذیرفته‌­ایم. در این صورت، فرآیند توسعه، تحت تأثیر ملاحظات اخلاقی، متفاوت از آنچه سابقاً بوده است، می­شود.

اخلاق اسلامی‌را نمی­توان به صورت غایت­گرایی و وظیفه‌­گرایی محض تعریف کرد. اکثر کسانی که با مفهوم اخلاق و فضیلت آشنایی دارند، توضیحی که درباره­ی اخلاق و فضیلتِ ارسطویی می­دهند، اشاره به همین نکته است که اخلاق اسلامی‌را نمی­توان به صورت غایت­گرایی و وظیفه‌­گرایی محض تعریف کرد. ارسطو در حوزه‌­ی اخلاقیِ خودش، به گونه‌­ای صحبت می­کند که اخلاق را وسیله‌ای برای تحقق غایت می­داند و نام آن غایت را سعادت می­گذارد. به همین دلیل برخی می­گویند: اخلاق او غایت­گرایانه است. کسانی که به صورت دقیق، در حوزه‌­ی مباحث ارسطو وارد می­شوند، با یک مشکل مواجه­‌اند. آن مشکل، تعبیراتی است که ارسطو دارد و با غایت­گرایی او سازگار نیست، به این معنا که از آن تعبیرات نمی­توان به راحتی به این موضوع پی برد که ارسطو غایت­گرا بوده است. ارسطو بیان می­دارد که صرف‌نظر از اینکه غایت چیست، بعضی کارها را کاملاً قبول داریم که بد هستند مانند: قتل و ظلم و از طرف دیگر، بعضی کارها را قبول داریم که ذاتاً مطلوب و خوب هستند مانند: عفت، عدالت. بنابراین، این یک نگاهی است که در داخل آن غایت­گرایی متعارف قرار نمی­گیرد. معلوم می­شود که ما مطلوب­های اخلاقی­ داریم، صرف‌نظر از اینکه اخلاق را فقط برای رسیدن به یک مطلوب غیراخلاقی دنبال می­کنیم، خود این­ها مطلوب­های مستقلی هستند که باید در ملاحظاتمان داخل شوند. کسانی مثل دیوید راس که می­خواهند این دو نگاه (غایت‌گرایی و هم وظیفه گرایی ارسطو) را با هم جمع کنند، از تعبیر غایت‌گرایی حلولی استفاده می­کنند. در بحث­های اخلاق اسلامی، باید این­گونه تلقی کنیم که یک غایتی وجود دارد و ما می­خواهیم به آن دست پیدا کنیم مانند: قرب الهی، سعادت. این غایت را نباید به نحوی معنا کنیم که به ما این امکان را بدهد تا مطلوب­های اخلاقی را نادیده بگیریم، به این معنا که بگوییم از راه‌های مختلف به غایت وارد شویم.

ما نسبت به غایت حساس هستیم و نیز باید به آن برسیم، با این حال نسبت به ابزارِ این غایت دستمان بسته است. ملاحظات اخلاقی­‌ای داریم که نمی­توانیم از هر مسیری به آن برسیم. ما به سمت قرب الهی، رشد معنوی یا هر تفسیری از غایت اخلاقی حرکت می­کنیم و درعین‌حال باید بدانیم که این غایت­گرایی با غایت­گراییِ سودمندگراها (Utilitarianism) متفاوت است. در غایت­گرایی سود­گرایانه، در نهایت ما قصد داریم به وضعیت مطلوبی مثل لذت و رفاه برسیم و ابزارها هیچ محدودیتی ندارد، الا آنکه ما را به غایت برسانند. در این نوع غایت­گرایی، ابزارها تا آنجا که ما را به مقصود ­برسانند، مطلوب هستند و اگر نرسانند، بد و ناقص هستند. با این حال، در غایت­گرایی ارسطو، صرفاً نگاه سطحی به ابزارها وجود ندارد و باید در این نوع غایت­گرایی، ابزارها را مستقلاً ارزیابی اخلاقی کنیم، به این معنا که ابزارها از جهت ذاتی بررسی می­شوند. بنابراین، اگر می­خواهیم ملاحظات اخلاقی را در فرآیند توسعه­ بیاوریم، نباید فقط به حوزه­ی تعریف خیر ورود پیدا کنیم یا نباید صرفاً در پی این باشیم که خیر تعریف‌شده، در مفهوم غربی­‌اش است یا اسلامی.

البته باید گفت که این نوعی از ملاحظات است که باید باشد، ولی ما مجبور هستیم ملاحظات وظیفه­‌گرایانه را نیز در الگوی توسعه وارد کنیم. ارزش­ها و الزامات اسلامی‌مانند: توجه به آخرت، معاد و غیره، مفاهیم قطعی‌­ای هستند که آن­ها را به عنوان الزامات اخلاق اسلامی‌تعریف می­کنیم. بخشی از الزامات اخلاقی اسلامی، همان الزامات اخلاقی عرفی­‌اند. بزرگان ما، دستاورد اخلاقی عقلا را انکار نکرده‌­اند. غزالی در کتاب «المنقذ من الضلال» می­گوید: اگر این­ها سخن درستی به زبان آورده باشند، آن سخن مطمئناً در حوزه­‌ی اخلاق است. غزالی می­گوید که این سخنان را فیلسوفان از خداپرستان و پیامبران گرفته­‌اند. به هر حال، نمی­توانیم دستاورد اخلاقی عقلا را نادیده بگیریم، اما قطعاً الگوی اخلاق اسلامی‌چیزهای اضافه­ای دارد. ورودِ اخلاق اسلامی‌و الزامات را، بعضی متناقض با توسعه‌­یافتگی قلمداد کرده­‌اند و گفته‌­اند که آوردن این ملاحظات در توسعه، در تنافی با غرض اصلی توسعه که رشد اقتصادی است، می­باشد. به واقع، در مورد این بحث، چیزی وجود ندارد که بتوانیم برای آن شواهد روشنی داشته باشیم و بیشتر مانند ادعا است. ما دلایل دینی­‌ای داریم که حتی ملاحظات اخلاقی را عاملی برای رسیدن به شکوفایی و حیات اقتصادی می­داند. اگر ملاحظات را در الگوی توسعه بیاوریم و از طرف دیگر احساس کنیم که با شاخص­های اصلی توسعه مشکل داریم، من در خوانش­مان از اخلاق شک می­کنم.

از بُعد اخلاقی با مکتب سودمند­گرایی  (Utilitarianism)موافق نیستیم، زیرا این نکته را نمی­پذیریم که همه­‌ی ارزش­ها را باید در ذیل یک مفهومی‌مانند خیر عمومی‌قرار دهیم. آیا این سخن ما، به این معنا است که ما خیر عمومی‌را قبول نداریم؟ خیلی از افراد می­گویند که چون به لذت­گرایی و سودمند­گرایی نظری نداریم، بنابراین به خیر عمومی‌نیز اهمیتی نمی­دهیم. بخش مهمی‌از الزامات اخلاقی ما، در حوزه­‌ی اضافه ­کردن خیر عمومی‌تعریف می­شود، هر چند خیر عمومی‌را به عنوان تنها شاخص ارزش نمی­دانیم. اگر این­طور به اخلاق اسلامی‌نگاه کنیم، آیا این نگاه در تنافی با مفهوم رشد و توسعه است؟ اخلاق اسلامی‌می­تواند قرائت­هایی داشته باشد که نه تنها با توسعه، بلکه با بخشی از شاخص­های دینی نیز در تعارض باشد، کما­ اینکه الآن خیلی از گروه­ها را می­بینیم که به اسم اخلاق اسلامی، بحث‌هایی را دنبال می­کنند که نه فقط با توسعه­ یافتگی، بلکه با زندگی عادی انسان تعارض دارد.

13910929000233_PhotoL

دو نکته­ را برای شما بازگو می­کنم. نخست اینکه ما تصورمان از اخلاق در context اخلاق اسلامی، مشابه فضیلت ­گرایی است، به این معنا که ما بر آن نیستیم تا آدم­هایی را تربیت کنیم که به صورت مکانیکی (شرطی و عادت­ کرده)، افعالی را انجام دهند. در حقیقت، به این حالت و وضعیت یادشده نمی­توان توسعه ­یافتگی اسلامی‌گفت، چون مفهوم اخلاق تحقق پیدا نمی­کند. مفهوم اخلاق باید در یک context فضیلت­ گرایانه دیده شود، یعنی ما باید زمینه­‌های الگوی افراد را به گونه ­ای فراهم کنیم که بتوانند روحیه ­ی اخلاقی کسب کنند؛ و در نهایت آن­ها می­توانند در شرایط مختلف تصمیم اخلاقی بگیرند. عامل اخلاقی این است که به نحوی جامعه را بر اساس ظرفیت­های عقلی و توانایی­‌های روحی تربیت کنیم که در شرایط مختلف، تصمیم اخلاقی درست را اتخاذ کند. نکته­‌ی دوم اینکه الگوی توسعه­‌ی اسلامی، یک الگوی باز است، به این معنا که یکی از مؤلفه‌­هایش به ما این اشاره را دارد که اجازه نداریم این نوع الگوی توسعه را الگویی بسته قلمداد کنیم و نباید این­گونه فرض کنیم که هیچ امکانی برای کسانی که مشارکت در این الگو دارند فراهم نمی­کند.

این طرز فکر اشتباه است که الگوی توسعه اسلامی‌را فقط ما مهندسی می­کنیم. از جهت اخلاق اسلامی، این نگاه اشکالاتی دارد. چرا این نگاه اشکال دارد؟ در کتاب ششمِ اخلاق ارسطو (که صحبت از فضایل عقلانی است مثل: علم و حکمت)، از تلفیق تأمل و تدبر به عنوان ارکان اصلی اخلاق یاد شده است و اگر این دو نباشد، در واقع، اخلاقی نیز وجود ندارد. اگر شما در این دو تعمق نکنید، حیات شما حیات اخلاقی نیست. کسانی که فکر نمی­کنند که غایت­ها، مطلوب­ها و هدف­ها چه هستند، به دلیل تقلید از دیگران، کارها را یک‌دفعه انجام می­دهند. در حقیقت این افراد حیات اخلاقی ندارند. حیات اخلاقی در جایی است که در ابزار غایات تفکر شود. الگوی توسعه، یک صنعت است، البته این تعبیری از ارسطو است. ارسطو، صنعت را برای art یا برای حالتی به کار می­برد که ما می‌خواهیم وضعیتی را در عمل محقق کنیم و برای آن یک نقشه‌­ی ذهنی می­کشیم تا بتوانیم طرح نقشه را در عمل اجرا کنیم. الگوی توسعه، نقشه‌­ای است که می­توان آن را art نامید. ارسطو بین art و اخلاق فرق می­گذارد. ارسطو تفاوت را این­گونه قائل می­شود که شما در art وقتی می­خواهید ساختمانی را بسازید، فرض و گمان این است که ساختمان ساخته شود؛ اما فرآیندهایی که به تولید ساختمان منتهی می­شود، خیلی اهمیت ندارد. تفاوت art با اخلاق در این است که انتاجی در اخلاق صورت نمی­پذیرد، به عبارت دیگر، قرار نیست که ساختمانی تولید شود، بلکه تأکید و مبنای اصلی، خودِ آن فرآیندها هستند. الگوی توسعه بیشتر به اخلاق مربوط می­شود، یعنی به این صورت نیست که مانند شکل­‌گیری و روند ساختن یک ماشین، طراحی­ای را انجام دهیم و به سمت درست کردن آن پیش برویم. سازوکارهایی که به ساخته‌شدن ماشین یا ساختمان منتهی می­شود، تعیین­‌کننده­‌تر هستند.

نظریه­‌ی الزام (با توجه به ملاحظات اخلاقی)، برای ورود و ارتباط دادنِ حوزه‌­ی اخلاق یا ملاحظات اخلاقی به بحث توسعه و الگوی توسعه، می­تواند گذرگاه یا معبر مهمی‌باشد؛ و به خصوص برای آگاهی ­دادن به این نکته که الزامات اخلاقی در فضای اسلامی‌متفاوت با الزامات اخلاقی در فضای سکولار است، البته این متفاوت بودن، به این معنا نیست که دستاوردهایشان را نفی می­کند.

متون دینی‌­ای داریم که تعارض بین ملاحظات اخلاقی و رفاه و رشد توسعه را رد می­کند و البته شواهد تجربی خلاف آن را نیز نداریم. در قرآن آیه‌­ای داریم که با کمک گرفتن از آن، به راحتی می­توان به نبود تعارض میانِ ملاحظات اخلاقی و رشد پی برد: «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آَمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ» (و اگر مردم شهرها ایمان آورده و به تقوا روی آورده بودند قطعاً برکاتى از آسمان و زمین برایشان میگشودیم) (اعراف: ۸۸).

مشکل عمده­‌ی ما که در مداخله­‌ی اخلاق در الگوهای توسعه وجود دارد، آوردن یکسری ملاحظات از قبیل: راست گفتن خوب است، جامعه‌­ی ما باید عدالت و انصاف داشته باشد و غیره، نیست. مشکل عمده از تزاحم و تعارض ارزش­ها ناشی می­شود.

وقتی ما به صورت جداگانه، به الگوی اسلامی‌نگاه می­کنیم، مشکل خاصی را نمی­بینیم. مشکل عمده­ و اساسی­‌مان در مهندسی و طراحی الگوی اسلامی‌یا هر الگوی اخلاقی دیگر، این است که در نظام سلسله مراتبیِ ارزش­ها، کار درست و خوبی انجام نداده‌­ایم، به این معنا که نمی­دانیم جایگاه ارزش «الف» (که عموماً در تعارض با ارزش­های دیگر قرار می­گیرد) در کجای این الگو است؛ و با توجه به اینکه روی خوب بودن عدالت و انصاف تأکید می­کنیم، اما باید بدانیم، هیچ­گاه عملاً اتفاق نمی­‌افتد که این­ها بدون مانعی تحقق پیدا کنند. همیشه درگیر تزاحم­‌ها هستیم. از وظایف اصلی­ای که ناگزیریم در الگوی توسعه به آن بپردازیم، Axiology یا نظام ارزش­‌شناسی است که ورود و تعمق در آن برای ما ضرورت دارد.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

بالا