سخنرانی جناب آقای دکتر صادق آیینه وند /
جناب آقای دکتر صادق آیینه وند، در روز ۱۳۹۱/۱۲/۸، در محل سالن شورای دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران، ذیل عنوان «از قریه تا مدینه» به ایراد سخنرانی پرداختند. این سخنرانی، هشتمین سخنرانی از دومین سلسله نشستهای الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت بود که به همت مؤسسه مطالعات و تحقیقات مبین و گروه مطالعات توسعه اسلامی دانشگاه تهران برگزار شد. گزارش کامل این سخنرانی به زودی در همین صفحه قرار خواهد گرفت.
چکیده مطلب به قلم سخنران
چکیده مطلب به قلم سخنران
قریه، محل پیدایش و پویش رسالت پیامبران (علیهم السلام) و مدینه در اصطلاح میراث اسلامی، محل استقرار دولت آن بزرگواران است.
در این نشست برآنیم تا چهار اصطلاح قرآنی، یعنی اَعرابی، عَرَبی، قریه و مدینه را در چهارچوب رسالت و دولت پیامبر گرامیخدا (ص) مرتبط و معنی کنیم.
به نظر ما اگر در عصر تنزیل، مطابق پیشبینی و طراحی الهی و نبوی کار به انجام میرسید، مشکل عصر تأویل و هجرت تأویلی در مقابل هجرت تنزیلی پیش نمیآمد.
معنی هجرت، جهاد و تمدن از موضوعات دیگری است که در این منظومه به آنها پرداخته میشود. حال باید دانست، در چالش بین قریه و مدینه از نگاه اعرابی و عربی یا در چالش بیابان و خیابان در اطلس تاریخ اسلام چه دامنهای فراروی ما است و برای ورود به تمدن جدید اسلامی، بر بنیاد متکوّن و متعدد و بر مدار جوهر واحد و ثابت، چه چارهای باید اندیشید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. خدمت دوستان محترم سلام عرض میکنم. بحث ما راجع به نظریهای است که به مقتضای تمدن اسلامیساخته شده است. قصد دارم این نظریه را با حفظ حرکت جوهریاش، بر مبنای تعدد و تکوین و البته مطابق با نیاز روز بازسازی کنم. چگونه از بادیه به قریه برسیم و از قریه به مدینه برسیم؟ اصطلاحاتی را برخواهم شمرد و شرح خواهم داد و همچنین مثالهایش را برای شما ذکر میکنم.
اصطلاحاتی نظیر بدوی، بادیه، اعرابی و عربی وجود دارد که مخصوصاً دو اصطلاح اعرابی و عربی را قرآن و متون به آنها اشاره کردهاند. بنابراین، اصطلاحات اعرابی و عربی، دو اصطلاح معمولی نیست که در قرآن آمده باشد، به این معنا که ما نمیتوانیم با خیال آسوده عربی را در مقابل عجمیترجمه کنیم، بلکه دو اصطلاح تمدنی هستند. اگر این اصطلاحات را متوجه شویم، در آن صورت راهی به سوی فهم و درک و آگاهی از خصوصیات شهر اسلامیو ویژگی تمدن اسلامی(که متعدد و تکوین و واحد البنیه است) مییابیم. به چه شکل یک اصل تمدنی یا یک قصهی تمدنی را بیاوریم و روزآمد کنیم.
امروزه دو نظریه در مورد تمدن وجود دارد که یکی از آنها نظریهی اخذ و عطاء است. این نظریه به این معنا است که تمدنسازی پشتوانهی معرفتی نمیخواهد. در واقع، طبق این نظریه، الگو را از سایر ملل وام میگیریم و مهندسی معکوس را روی آن اجرا میکنیم. بنابراین، تمدنسازی چه در بعد سخت افزاری و چه در بعد نرم افزاری، نیازی به پشتوانهی معرفتی ندارد. این نظریه آنگونهکه مطالعه کردهایم، در تمدن اسلامیکارگر نیست، زیرا تمدن اسلامیتمدنی است که پشتوانهی معرفتی دارد و نیز یک جوهری در درون خود دارد. این جوهر همواره ثابت است. اگر به هر گونه اقدامیدست بزنید، اما نتوانید آن جوهر را حفظ کنید -با توجه به تعاریفی که ما از شهر و بادیه و قریه میکنیم- به تمدن اسلامینمیرسید. امکان دارد که تمدن را بسازید ولی هنوز تمدن بر امر واقع اسلامیصورت نگرفته است. آن تمدن باید یکسری ویژگیها را داشته باشد و آن ویژگیها باید تعریف شود تا بتوانیم شهر اسلامیرا بسازیم. زمانی که شهر اسلامیتشکیل شد، تمدن را میسازیم و تمدن در حقیقت به حرکت در میآید. این تمدن باید یک پشتوانهی معرفتی داشته باشد و آن پشتوانهی معرفتی جوهر است.
مسلمانها علوم دیگران را گرفتند و به آن، علوم اخذی میگویند. همچنین، مسلمانها علوم تملیکی و تأسیسی داشتند. علوم الهی و علوم بیانی جزء علوم تأسیسی بود. فقه، کلام، اصول، تفسیر، حدیث و ادبیات، علومیبودند که مسلمانان در آغاز بدان نیاز داشتند. پنجاه درصد علوم مسلمانان تأسیسی است. مسلمانان فلسفهی یونانی را اخذ کردند و آن قدر سحرآمیز روی آن کار کردند که اگر همان فلسفه یونانیها را به خود یونانیها عرضه کنیم آنها متوجه نخواهند شد که فلسفهی خودشان است؛ و این جزء همان علوم تملیکی مسلمانان است. ابوعلیسینا بر روی فلسفهی یونانی، ساختار تملیکی تمدن اسلامیرا اعمال کرد. حدود سی درصد علوم مسلمانان تملیکی است، مانند: فلسفه و منطق و علوم معرفت. علوم اخذ شده عبارتاند از ریاضی و نجوم و طب. بعضی از افراد میگویند که تمدن اسلامیفقط با حروف عربی نوشته شده است و تمدنی است که برآمده از تمدنهای غربی و شرقی و مدیترانهای است و در واقع، ثمره و حاصل جدیدی از خود بروز نداده است. آنها به تعدد و تکوین آن و نیز به علوم تأسیسی و جوهر تمدن اسلامینگاه نمیکنند. اگر آن جوهر تمدن اسلامینباشد، در آن صورت نمیتوانیم فیزیک ابنهیثم و چگونگی مهندسیکردن علوم انسانی به دست ابوریحان بیرونی را متوجه شویم. علوم انسانی مهندسیشده به دست ابوریحان، استقلال خودش را در کارهای او حفظ میکند. ابوریحان جوهر را میشناخت. در کارهای دیگر بزرگان و اطبا، وجود این جوهر را لمس میکنیم، حتی به عنوان مثال، ابن هیثم خانهی خدا را در مرکز عالم قرار داده است. بنابراین، عنوانی که میتوان در مورد آنچه مسلمانها در تمدن اسلامیپدید آوردند را «انطباق با نیاز و اتصال به جوهر» نامید. امروز نیز اگر بخواهیم تمدن داشته باشیم، باید به ریشه متصل گردیم و منطبق با نیاز باشیم. متفکران اسلامیگفتهاند که اگر بناست تمدن اسلامیرا بسازیم، باید بر اساس آن جوهر باشد. بدون پشتوانهی معرفتی، نمیتوان تمدن ساخت. تمدنهای قبطی، بیزانسی، یونانی، هندی، بینالنهرینی و ایرانی را با هم مقایسه کنید و بر اثر این مقایسه و سنجش پی میبریم که تمدن اسلامیدارای ویژگیهایی است که دوام و پایداری و ثباتش را ضمانت میکند. آن ویژگیها از این قبیل است: محیط زیست را تخریب نمیکند، مقابل افکار و اندیشههایی که آزادانه حرکت میکنند و میبالند نمیایستد، خدوم است به این معنا که برای تسهیل امور بشریت خدمت میکند و به بشریت هیچ چیز را تحمیل نمیکند. این موارد یاد شده از جوهر تمدن اسلامیبر میخیزد. شاید تمدنهای دیگر از نظر تکنولوژی و سختافزار از ما برتر باشند، اما چرا تمدن اسلامیماندگار است؟ متفکرانی که بحث تاریخ تمدن را کردهاند نیز بر این باورند که این ویژگیها در جای دیگر پیدا نمیشود. این ویژگیها، ویژگیهای معرفتی تمدن اسلامیاست و به اعتباری باید گفت که جوهر سیال آن است. تمدن اسلامی، تمدنی است که سعهی صدر بینظیری دارد، زیرا از بالا نگاه میکند.
اگر قرار باشد که تمدنی را بسازیم، باید معنی بادیه و قریه را شرح دهیم تا بتوانیم ساختار تمدن را شکل دهیم. در قرآن آمده است: «قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِن قُولُوا أَسْلَمْنَا» (حجرات: ۱۴). این اعراب چه کسانی هستند و قرآن به چه کسانی را اشاره میکند. معمولاً ما اعراب را با عرب ترکیب میکنیم، درحالی که اینها مفاهیم جداگانهای هستند. اعراب را بدوی معنا میکنیم. بدوی یعنی کسی که در بادیه است.
تمدن با سه حوزه و منطقه سروکار دارد. یک حوزه به نام بادیه است که به کوه متصل میشود و انتهایش مرز آبی است. حوزهی دیگر، یک منطقهی کشاورزی است که به «ریف» متصل میشود. ریف حاشیهی شهر است و سپس به آخرین منطقه میرسیم که به آن مدینه میگویند. کسی که از بادیه به شهر میآید، دیگر نمیتواند به بادیه هجرت کند، زیرا این کار برای او حرام میشود. بنابراین، این هجرت به معنای مسافرت ظاهری و معمولی نیست و در واقع معنای جوهری دارد.
یکی از شاعران به پیامبر میفرمودند: «یا سید الناس و دیان العرب». دیان به معنای قاضی است. کلمهی مدینتا که در کردی، سریانی، آرامیو عبری به کار میرود، کلمهای فارسی نیست. کردها، دِن میگویند و دِن و دین یک الهه بوده است که در واقع به عنوان قاضی و حاکم شهر عمل میکرده است. بنابراین، شهر نقطهای است که باید امنیت در آن وجود داشته باشد. در تمدن اسلامیقانون مطرح است، یعنی کسی که از بادیه به شهر میآید، باید به یک لوازم و اصولی پایبند باشد. یکی از آن اصول، امنیت و حقوق است و اساساً به این کار تمدین گفته میشود. قرآن کریم مکه و طائف را قریه معرفی میکند. قریه در تعریف ما محل حضور و بروز رسالت انبیای الهی، صالحان و مصلحان است. مدینه یا مدینتا یا مدینهالرسول یا شهر (به تعبیر فارسیزبانان)، محل اجرای حکومت، عدالت، امنیت و قضا و قانون است. وقتی رسول خدا از مکه به مدینه رفت، یثرب مدینهالرسول یا مدینتای پیامبر شد. مدینتا همان مدینه است که تمدن نیز از آن گرفته شده است. تمدن یونانی از تربیت اسب وحشی اخذ شده است و از این سخن پی میبریم که تمدن یونانی، تسلطی را مهیا میکند تا بتوانیم از طریق آن، یک منطقه را آرام کنیم و سپس به حکومت در آنجا بپردازیم. حال آنکه در تمدن اسلامیاجرای قضا و قانون تأکید میشود وکسی که قضا و قانون را میپذیرد، جواز ورود به شهر را داراست. بنابراین، اگر کسی وارد مدینه شود، یعنی کسی که آداب و قوانین را حفظ میکند، به ادیان الهی و به حقوق مردم و عدالت و قضا پایبند میشود و در اجرای قانون با حاکمان مساعدت میکند، همانا این شخص دیگر نمیتواند به بادیه و عقبهی خود بازگردد.
شخصی نزد خلیفهی سوم آمد و گفت میخواهم از شهر بروم و با شما خداحافظی کنم. خلیفهی سوم گفت کجا میخواهی بروی؟ آن شخص جواب داد: از قوانین و چیزهای دیگر خسته شدم و به بادیه میروم. خلیفهی سوم به او گفت که میخواهی کافر شوی و از قوانین و قواعد که نظام بر پا داشته است و تو آنها را یاد گرفتهای، رو بگردانی.
کفر این است که انسان متمدنی به بادیه برگردد. منظور از بادیه، مکان جغرافیایی نیست و مقصود از آن، فکر بادیهنشینی است. ممکن است که در شهر چهارده میلیونی تهران بادیهنشینی وجود داشته باشد. کسی که قانون را نمیپذیرد و مبادی آداب تمدن نیست یا کسی که شهر را قبول ندارد و ملزم به لوازم آداب شهری نیست، بادیهنشین است. کسانی که از شهر به بادیه میروند، مرتد به شمار میآیند. ارتداد دو گونه است: ارتداد از دین و ارتداد از تمدن. بنابراین، تمدن انبیای الهی مقدس است و رعایت حدود آن واجب است. برای رسیدن به تمدن دو چیز وجود دارد: هجرت و جهاد. آوردهاند که «لا هجرت بعد الفتح ولکن جهادُ و نیه». بعد از اینکه مکه فتح شد دیگر هجرتی وجود ندارد، زیرا هجرت از سرزمین کفر و شرک به سمت سرزمین انبیای الهی (که یثرب یا مدینهالنبی است) باید صورت گیرد تا بتوانیم از شرک قریه نجات یابیم و خود را به توحید مدینه برسانیم.
کسانی که در عصر رسول خدا، پیش از فتح مکه هجرتی نکردند، مهاجر به شمار نمیآیند. مهاجر کسی است که به دلیل حفظ دین، از مکان خود، همگام با انبیای الهی به سوی تمدن حرکت میکند و اگر مانعی پیش آید از جهاد استفاده میکند. جهاد، اصالتاً برای هجرت است و در غیر این صورت، جهاد موضوعیت ندارد.
فتوحات بدستآمده در دوران اسلامی، سؤالهای زیادی را ایجاد کرده است. یکی از فقها فرموده است: مگر خدا بشر را آفریده است تا او را بکشیم درحالی که ما نگاه تمدنی و الهی را برای مردم میآوریم. بخشی که در سرزمینهای اسلامیبا قلوب فتح شده است، ماندگارتر و باثبات تر است، بنابراین ما در این بخش فتح تغلبی نداریم، بلکه فتح قلوب داریم، به این معنا که شما نمیتوانید به سرزمین دیگران به صرف اینکه مانع هستند حمله کنید و اصل این است که شما کلمهی خدا را به آنجا برسانید و در آن صورت، موانع را بردارید. چیزی که در سیرهی انبیای الهی مشخص است، این است که نفس جهاد برای کشتن دیگران نیست. در محدودهی فتوحات مسلمانان، فتح تغلبی و قلوب وجود داشته است. فتح تغلبی، یعنی فتح شمشیر و آن فتوحاتی است که از جنگهای رده شروع شد و تا تصرف ایران و روم ادامه پیدا کرد. نگاه شیعی این سبکِ فتوحات را قبول ندارد، زیرا ملتهای بزرگی را در هلال خصیب آزاد کردیم و این ملل، نگاه تمدن خودشان را رها کردند و چیزی نیز به آنها یاد ندادیم و آنها را به خودشان واگذاشتیم. در عین حال، ما رفته بودیم تا آنها را تربیت و متمدن کنیم و کلمهی خدا را برای آنها عرضه کنیم. یک کشور (مانند ایران)، روش اقتصادیاش را آورد و کشوری دیگر (رومیان)، ضرب سکه و مسکوکاتش را آورد. همهی این مشکلات را خلفای اول و دوم سوم درست کردند، درحالیکه ما معتقد بودیم: فتح قلوب باید با پیام صورت گیرد. فتح قلوب از یمن شروع میشود و به عراق میرسد و بعد از عراق به ایران میآید و از جنوب کشور به شبه قاره میرود و تا جنوب شرقی آسیا ادامه دارد. فتح قلوب نیازی به شمشیر و خشونت نداشت. نجدیها بسیار خشن بودند و دو امپراطوری را سرنگون کردند، اما خود آنها مشکلاتی در پیوند و ادبیاتشان وجود داشت که البته کتب زیادی در این مورد به رشتهی تحریر در آمده است. نجدیها نتوانستند آن فتحی را که منجر به تمدین میشود به وجود آورند. بنابراین، جهان اسلام را با امواج خطرناکی مواجه کردند که آن امواج، بعدها خودش حاکم شد. حکومت عباسی همان امواجی بودند که آزاد شده بودند. حکومت عباسی، بنی امیه را کنار زد و حکومتی با ترکیب کردن ملل مختلف پدید آورد که عنوان آن را یک تمدن اخذیِ بدون پشتوانهی معرفتی میتوان گذاشت. تمدنهای همدانیها و فاطمیها پشتوانهی معرفتی داشتند.
ما در جهانی هستیم که میخواهیم در آن یک تمدن واحدالبنیه و متعدد و تکوینی را با یک جوهر واحد بسازیم، اما سختافزار را باید از غرب و شرق بگیریم. این تکنیک را چطور به کار ببریم تا دچار همان مشکلی که در صدر اسلام پدید آمد، نشویم. در نقشهای که برای شما ارائه میکنیم، رنگ قرمز نشاندهندهی فتح تغلبی است. رنگ سبز گویای فتح قلوب است. رنگ آبی (در وسط نقشه) ترکیب دو فتح قلوب و شمشیر را نشان میدهد که آن را فتح مشترک مینامیم.
سندهای موثقی داریم که بعضی کارها مورد تأیید همگان نبوده است، زیرا مردم میخواستند روح و فکر را تسخیر کنند و اندیشهی معنوی بسازند و در نهایت تمدن را بر اساس معنویت بنیانگذاری کنند؛ صرف نظر از این، باز کردن دریچهی تمدنی که در آن، هر کس با فکر و اندیشهی خودش میتواند زندگی کند، چه نفعی را میتوانست به ما برساند. چرا در جنوب عربستان (یمن) توفیق داشتیم؟ زیرا فتح جنوب فتح دلها بود؛ وقتی امیرالمؤمنین به یمن سفر کرده بود، از آنجا یک حرکتی آغاز شد. یاران امیرالمؤمنین در یمن خط سیر فتوحات بدون شمشیر (خط سبز گفتمان انبیای علوی الهی) را ادامه دادند. این خط سیر، همان چیزی است که خیلیها به آن اشاره کردهاند و آن تأثیری است که امیرالمؤمنین نهادینه کرده است.
کلمهی کرد را به عنوان نژاد فرض نگیرید. در متون عربی و تمدنی، کرد یک اصطلاح تمدنی است که به هیچ قوم و نژاد و زبانی اطلاق نمیشود. کرد به معنی کولی یا ضد تمدن است، همچنانکه غز و تاتار ضد تمدن هستند. بنابراین، تاتار و غز به قوم خاص یا زبان خاصی اشاره نمیکند. یکی از متفکران عرب میگوید: «إنّ الفظ الأعراب هو فی الأصل اسمٌ لوادیه العرب و إنّ کلّ امه لها حاضرهُ و بادیه»، هر امتی شهری و تمدنی و نیز بادیهنشینی دارد. همیشه جنگ بین روستا و شهر است. اگر به اشعار عربی توجه کنیم، این رقابتها وجود دارد. وقتی رقابتها به نفع تمدن باشد، ما میتوانیم به نقطهی امید برسیم. آن متفکر در ادامه میگوید: «و بادیه العرب الأعراب و یقال انّ بادیه رومِ الأرمن»، ارمنیها جنگ بر سر تمدن داشتند و آنها هیچ وقت نتوانستند خود را به غرب بچسبانند، زیرا غربیها آنها را قبول نداشتند. غربیها ارمنیها را به عنوان یک ملت ضد تمدن میشناسند، چون غربیها میگویند که هر قومیکه با آداب رومیو تفکر یونانی بار آمده باشد و همچنین مسیحی باشد، در آن صورت غربی به حساب میآید، هرچند در شرق زندگی کند؛ اما ارمنیها آداب رومیو تفکر و عقلانیت یونانی را نپذیرفتند و حتی به معنای واقعیِ کلمه مسیحی نشدند. آن متفکر عرب میگوید: «و بادیه الفرس الأکراد». چرا جنوبیها موفق بودند و تمدنساز شدند؟ زیرا جنوبیها بر اساس مبانی عاقلانهتری این کار را دنبال کردند، درحالی که دیگران بر این باور بودند که رزق و روزی باید از طریق شمشیر به دست آید و همچنین کشاوررزی را رها کرده بودند و جنگ و کشتار و خشونت را ترویج میکردند و بچههایی که هنوز مو روی صورتشان نروییده است، سوار بر اسبها میکردند.
در حدیث است: «لا تجوز شهاده بدویه علی صاحب القریه»، شهادت بدوی بر صاحب قریه روا نیست، زیرا اینها ضد تمدن و کولی هستند. جامعهشناسان، کولیها را حاشیهنشینانی میدانند که علیه متن حمله میکنند.
بنابراین، شهر را باید بر مبنای قضای درست، دستگاه قضایی درست، قانون منظم و مشخص و مدوّن و نیز مطابق با سیرت انبیاء و اولیاء و مطابق با الزام و پذیرش هر فرد از حیث فرهنگی و فکری ساخت. با نبود چنین قواعدی در شهر، مردم آن شهر، بدوی و اعرابی تلقی میگردند. کشاورزی واسطهای بین شهر و قریه است. کشاورزی اساس و پشتوانهی بقای یک شهر است و اگر ما نتوانیم ارزاق را به دست آوریم، شهر را نمیتوانیم پشتیبانی کنیم.
عن النبی (ص): «أتاکم اهل الیمن هم ألین قلوبا و أرق أفئده و أبخع»، رسول خدا در مورد یمنیها میفرماید: اینها دلهایشان پاکیزه است و رئوف و مهربان هستند و معنویت دارند. رسول خدا در ادامه میفرماید: «والایمان یمان و الحمه یمانیه»، ایمان یمنی است و حکمت نیز یمنی است. از رسول خدا نقل کردهاند: «الفخر و الخیلاء فی اصحاب الإبل»، خودخواهی و فخر برای اصحاب إبل است؛ «والسکینه و الوقار فی اهل الغنم»، آرامش و وقار برای اصحاب گوسفندان است. وقتی غربیها به ما حمله میکنند، ما را به عنوان اعرابی میشناسند و زمانی که به ما میرسند میگویند: «کملوا إبل». درحالی که تمدن ما، تمدن اعرابی نیست و باید تمدن ما را تمدن عربی دانست. در آن روزگار که ما ساعت را ساخته بودیم، آنها ساعتها را میشکستند و اعتقاد داشتند که داخل ساعتها جن وجود دارد. بنابراین، آنها خیلی عقب مانده بودند. با این حال، چرا الآن اوضاع این گونه شده است و یک فاصله و انقطاعی پیش آمده است. انقطاعی که حاصل شده است، همان بحث اخذی بودن و داشتن تمدن جوهری است. تمدن یک پشتوانهی معرفتی دارد. پشتوانهی معرفتی را چگونه بسازیم؟ ایدئولوژیک است یا غیر ایدئولوژیک؟ آیا یک پشتوانهی حکمتی است؟ آیا پشتوانهی معقول و منسجمیاست که باید به صورت استراتژیک طراحی کنیم؟ در واقع، این پشتوانه باید یک جوهر باشد تا صبغهی تمدنی اسلامیاز صبغههای دیگر تمیز داده شود و در غیر این صورت، اگر میخواهیم تمدنی بر مدار تمدنهای دیگر بسازیم چیزی دستگیرمان نمیشود و دوباره در آن چیزهای اول میغلطیم.
آن چیزی که شما استادان محترم اقتصاد میگویید، در حقیقت باید دانش داشته باشد. حال چه کنیم تا این دانش، دانش جوهری باشد. من قصد ندارم تا روی ایدئولوژی تأکید کنم، زیرا تمدن ما در طول پانزده قرن گذشته از پشتوانهی معرفتی خالی نبوده است. از قرن سوم هجری تا پایان قرن پنجم هجری، سه تمدنِ همدانی، فاطمیو عباسی در اوج و کمال خود وجود داشتند. این تمدنها یک پشتوانهی معرفتی و الهی داشتند. این پشتوانهی معرفتی و الهی بر آن سختافزار هیچ فشاری را نیاورده است و سبک توسعه را بر هم نزده است. آنچه گفته شد همان مهارتی است که باید داشته باشیم تا این جوهر سیال بتواند حرکت کند و در ضمن از توسعه عقب نمانیم و امر واقع را بپذیریم. امر واقع آن است که شما به اقتضای امر میخواهید توسعه را به جایی و هدفی برسانید. مثالی در مورد توریسم میزنم. ۱۵ سال پیش به قبرس رفته بودم؛ ۷۰۰ هزار نفر جمعیت داشت و متوجه شدم که سالانه پانزده میلیارد تومان از طریق توریسم درآمد دارد. ممکن است که نتوانیم مانند آنها سیستم توریسم را اجرا کنیم ولی بلأخره با این پشتوانهی معرفتی، نباید کشور باعظمتی مثل ایران از این درآمد و ثروت غافل باشد. آن پشتوانهی معرفتی خواهد گفت که چه نوع توسعهای و با چه جوهرهای بسازیم.
اینکه تمدن اسلامیبسازیم یا تمدن مسلمانان بسازیم، مسئلهی مهمیاست. بعضی معتقدند تمدن مسلمانان را بسازیم و بعد از آنکه پیشرفت کردیم، تمدن اسلامیرا بسازیم. تفاوت میان تمدن اسلامیو تمدن مسلمانان در چیست؟ گفته میشود که عباسیان و فاطمیان تمدن مسلمانان ساختند و فقط همدانیان بودند که به سمت تمدن اسلامیرفتند. در تمدن مسلمانها، مدیریت با مسلمانها است و در این تمدن، یهودی و گبر و مشرک در حال کار کردن هستند و ما بر آنها مدیریت میکنیم. بزرگترین پزشکان جندی شاپور مسیحی هستند و دستگاه خلیفه و همهی امور به دست آنها است. رازی در عقیدهاش مشکل دارد، اما بهترین پزشک جهان اسلام است. ابنمیمون یک فیلسوف یهودی است. آنچه بیان شد شرحی از تمدن مسلمانان است. در تمدن اسلامی، به شکل خیلی جالبی باید از دانشمندان و بزرگان کار کشید تا آنها نتوانند افکار خود را در جامعه انتشار دهند. بعضی معتقدند که ساختن تمدن اسلامیزود است و ما نمیتوانیم آنرا فعلاً ایجاد کنیم، به این معنا که یک تمدن با پشتوانهی معرفتی که هم بزرگ باشد و هم کثیرالمعونه و هم قلیلالموؤنه باشد، چیزی ایدهآل است که باید امام عصر بیاید و آنرا بسازد.
بنابراین، از تمدن مسلمانان با مدیریت شروع میکنیم. گرچه بنده نسبت به این تمدن خوشبین نیستم، اما کار آن دانشمندان و غیر مسلمانان در تولید علم به اسم مسلمانها تمام شد. آن ثروتی که پزشکان جندی شاپور از مسلمانان به دست آوردند به جایی رسیده بود که حتی مسلمانها دست به دامان آنها میشدند تا مشکلاتشان نزد خلیفه حل و فصل شود. به این نتیجه میرسیم که اگر بنا باشد تا حکومت اسلامیتحت سیطرهی دانشمندان و غیر مسلمانان باشد، این مشکل را ایجاد میکند که وقتی ما به تمدن میرسیم، یک چیز دیگر را از دست میدهیم. در واقع ما میتوانیم مدیریت داشته باشیم و در عین حال آن دانشمندان و غیر مسلمانان کار کنند و از خارج نیز سختافزار و نرمافزار بیاوریم.
نتیجه اینکه: دیگر کسی در بادیه وجود ندارد و اگر هم کسی هست، آن شبانانی هستند که اتصالشان به شهر است. بنابراین، دیگر بادیهای وجود ندارد، ولی فکر بادیه هنوز پا برجاست. برای مثال، کشورهای خلیج فارس، بادیهنشین هستند، منتها کنار برجهای آسمانخراش زندگی میکنند. قرار نیست که یک تمدن بدوی با سختافزار دیگران بسازیم. در شهر اسلامی، باید فکر بادیهنشینی نباشد. بادیه که از بین میرود، باید طرز فکر و اندیشههایش نیز نابود گردد. ریف که همان قریه است و محل پرورش و تربیت مصلحان و انبیاء و بزرگان است را باید بازسازی کنیم. کشاورزی را باید توسعه دهیم، زیرا پشتوانهی تمدن است. بزرگان کشاورزی ما، امروزه، نگران وضعیت کشاورزی ما شدهاند، زیرا ما روزگاری پنج جلگه داشتیم و از این پنج جلگه فقط دو جلگه باقی مانده است. عجیب است که ما گندم را نیز وارد میکنیم، درحالی که آن پنج جلگه کفاف گندم ایران را میکرد.
آیا در شهر، دستگاه امنیت و قضا، آرامش، تسهیلات، هندسهی اسلامی، معماری اسلامیو حیات با حجاب و کوچهی با حجاب (منظور از حجاب، امنیت خاطر است) وجود دارد. باید ببینیم که موارد یاد شده، وضعیتشان چگونه است و اگر اینها با هم پیوسته بودند، تمدن اسلامیرا مطابق با الگویی که استادان محترم در پی آن هستند، میتوانیم بسازیم.